سید آریا قریشی : سینما در سال های اخیر در عین این كه فیلم های ابرقهرمانی و به ظاهر غیرواقعی زیادی را ارائه كرده است، به سمت واقع گرایی در انتقال مفاهیم حركت كرده...
14 آذر 1395
سینما در سال های اخیر در عین این كه فیلم های ابرقهرمانی و به ظاهر غیرواقعی زیادی را ارائه كرده است، به سمت واقع گرایی در انتقال مفاهیم حركت كرده است. سری مرد عنكبوتی نشان دهنده ی این مسئله است. در قسمت اول مرد عنكبوتی تقریباً با یك فیلم ابرقهرمانی به معنای كلاسیك آن رو به رو هستیم. ولی در قسمت پایانی شرایط عوض شده است. مرد عنكبوتی تنها و ضعیف تر از قبل می شود. ولی اگر این تغییرات رخ داده در كاراكتر مرد عنكبوتی، تصنعی و سطحی به نظر می رسد، در شوالیه ی تاریكی هرگز این گونه نیست. شوالیه ی تاریكی چند سر و گردن از تمامی فیلم های ابرقهرمانی پیشینش بالاتر است. چرا كه تصویر دقیقی از جامعه ی جهانی ارائه می كند. تصویری كه به طرز عجیبی باورپذیر است.شروع فیلم تقریباً شمه ای از شرایط جامعه و خود بتمن را نشان می دهد. به این صورت كه آرم بتمن از میان شعله های آتش پدیدار می شود. این مسئله نشان دهنده ی این است كه بتمن خود زاده ی این آتش افروخته شده در جامعه است و حال می خواهد به جنگ این آتش برود. در عین حال این مسئله را نیز به ما یادآوری می كند كه وجود بتمن وابسته به همین آتش افروخته است. اگر روزی این آتش وجود نداشته باشد، بتمنی هم متولد نخواهد شد. (همان طور كه در ادامه هم در این مورد بحث خواهیم نمود، یكی از مفاهیم مهم فیلم همین است كه چقدر در جامعه ی امروز، همه به هم وابسته اند. افرادی كه چه بسا در ظاهر هیچ گونه نزدیكی و ارتباطی میان آن ها مشاهده نمی شود). فیلم با نمایی عمومی از شهر گاتهام و یك ساختمان تجاری عظیم آغاز می شود كه یكی از پنجره های آن می شكند. این صحنه چند تأثیر دارد. اولاً این كه در همان ابتدای فیلم تماشاگر را شوكه و وارد داستان می كند. در ضمن، این صحنه انگار شرح حال خود فیلم هم هست كه انگار می خواهد با شكستن نقاب بیرونی جامعه ی آمریكا (و جلوتر توضیح می دهیم كه اصلاً كل جهان)، نقاب های پنهان درونی جامعه را برای ما نمایان كند. اصلاً این صحنه انگار بیان گر شرایط جامعه ی پس از 11 سپتامبر است. پنجره ای می شكند و ما واقعیت ها را می بینیم. همان طور كه برجی فرو ریخت و بسیاری از درونیات انسان ها و مشكلات خفته و پنهان، آشكار شدند. سكانس سرقت بانك هم یكی از سكانس های كلیدی فیلم است. در این صحنه گویی تصویری از اجتماع خودمان را می بینیم. همه نقاب به صورت دارند و هر كس از دیگران فقط تا حدی استفاده می كند كه خودش می خواهد یا به او دستور داده شده است. پس از استفاده از آن فرد، او را می كشد. غافل از این كه فرد دیگری هم هست كه همین بلا را سر او خواهد آورد. یكی از دیالوگ های مهم فیلم در این سكانس بیان می شود. یكی از سارقین بانك رو به صاحبان و مشتریان بانك می گوید: "طبیعتاً نمی خواهیم با دستتان كاری به جز حفظ جانتان انجام دهید". این اصل تا پایان بر روند داستان تأثیر می گذارد و اصلاً بخش مهمی از فلسفه ی جوكر همین است. نمود این فلسفه را در انتهای این فیلم می بینیم. جایی كه جوكر مردم شهر را در دو كشتی حاوی مواد منفجره زندانی می كند و انتظار دارد مردم با دستانشان فقط جانشان را حفظ كنند. در حالی كه این كار در مقابل قانون و اخلاقیات قرار گرفته است. بگذریم.نولان دنیای تیره و تاری را تصویر می كند كه قهرمانش بتمن است. یك انسان تنهای غمگین. در عوض جوكر كه در دیدگاه كلاسیك ضدقهرمان فیلم تلقی می شود، كاملاً بر خلاف بتمن پرشور و پر سر و صداست. شعار او هم – كه به نوعی جذاب ترین و تأثیرگذارترین جمله ی فیلم محسوب می شود – این است :" چرا اینقدر جدی؟" (Why so serious?) او همه چیز را غیرعادی می خواهد و بسیاری از خصوصیات یك آنارشیست را دارد. نه به خاطر هرج و مرج طلبی – كه معمولاً به اشتباه به آنارشیست ها منتسب می شود – بلكه به خاطرطرفداریش از بی قانونی ها و رهایی از تمامی قیود مرتبط با قانون. نولان سعی می كند به این احساسات رنگ جهان شمولی بزند. زمانی كه نمای عمومی هنگ كنگ را از بالا می بینیم، نوع آسمان خراشها و نورپردازی صحنه به گونه ای است كه شباهت زیادی به گاتهام دارد. بنابراین كاملاً قابل انتظار است كه درون آن هم مانند گاتهام باشد. بنابراین به راحتی می توان به شوالیه ی تاریكی به عنوان فیلمی نگاه كرد كه شرح حال تمام ما (یا حداقل اكثر ما) است. در هر جای دنیا كه باشیم. نولان همچنین جامعه را مانند یك سیكل بسته به تصویر می كشد. چرخه ای كه در آن همه به هم وابسته اند. جوكر و بتمن دو قطب – به ظاهر – متضاد ماجرایند و به نظر می رسد كه از نظر شخصیتی و نوع تفكر، زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند. ولی به طور كامل به هم وابسته اند. زندگی هیچ كدام بدون دیگری معنا ندارد. جوكر این مسئله را با زیركی درك می كند. ولی بتمن این را نمی فهمد (یا بهتر بگوییم، نمی خواهد بفهمد). جوكر به همین دلیل است كه در یك صحنه در بزرگراه می ایستد و از بتمن كه سوار بر بت موبایل با سرعت به سمت او می آید، می خواهد تا او را بكشد. چون می داند كه بتمن این كار را نخواهد كرد. بقیه ی مردم هم به همین شكل به هم وابسته اند. در صحنه ای از فیلم، شهردار شهر رو به هاروی دنت می گوید: "اگر همه ی خلافكارها را زندانی كنی، همه به دنبالت می افتند... سیاست مداران، خبرنگاران، پلیس ها و همه ی كسانی كه در این قضیه ضرر می كنند". می بینید؟ سیاست مداران، خبرنگارها، پلیس ها و خلافكارها همگی به هم وابسته اند. مسئله ی مهم دیگر، اعتقاد و ایمان مردم به خوبی هاست. جوكر در تمام مدت فیلم سعی می كند به بتمن بفهماند كه هر قهرمانی قابلیت تبدیل به یك تبهكار را دارد. او این كار را با موفقیت تمام انجام می دهد. بدین شكل كه هاروی دنت را از شوالیه ی سفید به یك مرد دوچهره تبدیل میكند كه هدفی جز انتقام ندارد. عقیده ی دیگر جوكر این است كه ایمان و باور مردم به اعمال نیك، فقط تا زمانی دوام دارد كه مردم در شرایط بحرانی قرار نگرفته باشند. جوكر برای اثبات این حرف به بتمن، دست به آزمایش مرگباری می زند و مردم شهر را در دو كشتی گیر می اندازد و به هر كشتی مهلت می دهد تا كشتی مقابل را زودتر منفجر كند. در یكی از كشتی ها می بینیم كه اكثر افراد موافق منفجر كردن كشتی مقابل هستند، ولی كسی جرئت این كار را ندارد و سرانجام هیچ كدام از كشتی ها منفجر نمی شوند. بر خلاف عده ای كه این صحنه را بیش از اندازه خوشبینانه می دانند، به نظر من این سكانس به خوبی نشان دهنده ی واقعیت دنیای ماست. در شرایط بحرانی، اكثر ما حاضریم دیگران را فدای حفظ شرایط خودمان كنیم، ولی توان انجام این كار را نداریم. حتی همین ترس از انجام چنین جنایتی هم ممكن است اصلاً به خاطر عذاب وجدان و مسائلی نظیر آن نباشد. در بسیاری از موارد، ما از انجام دادن كارها به خاطر عواقبی كه برای ما دارد، هراسانیم. بنابراین می توان این فرض را هم وارد دانست كه اگر مردم یك كشتی، علی رغم موافقتشان با منفجر كردن كشتی مقابل، از انجام این كار شانه خالی می كنند، به خاطر عذاب وجدان نیست. به خاطر ترس است. نه ترس به خاطر وجدان. بلكه ترس به خاطر نگرانی از عواقب این كار. آن ها ممكن است به این فكر كنند كه بعدها كمتر كسی شرایط بحرانی این روز را به خاطر خواهد آورد. ولی اگر آن ها این كار را انجام دهند، همه به آن ها به چشم یك قاتل جانی نگاه خواهند كرد. پس ممكن است كسی آن ها را در اجتماع نپذیرد. ترس از این مسائل می توان عامل مهمی در عدم منفجر كردن كشتی مقابل باشد. بدین ترتیب می بینیم كه حتی در این شرایط هم نمی توان با قاطعیت گفت كه اخلاق گرایی بتمن بر آنارشیسم جوكر پیروز شده است. بتمن در این صحنه اصل ماجرا را نمی بیند و گمان می كند مردم شهر در كل با انفجار كشتی مقابل مخالف بوده اند و این مسئله را دلیلی بر شكست بتمن می داند. در حالی كه ما – كه اصل ماجرا را دیده ایم – می دانیم كه جوكر چندان هم بیراه نگفته است. در ادامه سعی می كنیم بررسی فیلم را با تحلیل سه كاراكتر اصلی – بتمن، هاروی دنت و جوكر – پی بگیریم. بتمن / بروس وین : بر خلاف تصور عمومی از یك ابرقهرمان، بتمن در اینجا بیش از هر قهرمان دیگری دارای صفات "انسانی" است. بتمن با ورودش به گاتهام چهره ی خلافكاران را به مردم نشان داده و بسیاری از آن ها را منزوی كرده است. بنابراین شهر گاتهام بتمن را می پرستد. اما این پرستش باعث ایجاد شرایط خطرناكی شده است. از یك طرف حضور بتمن باعث ایجاد تبهكاران بسیار خطرناك و آنارشیستی چون جوكر شده كه به هیچ قانونی پایبند نیستند. آلفرد، دستیار بروس وین، علت چنین اتفاقی را زیاده روی های بتمن می داند. در فیلم هم ما سكانس هایی می بینیم كه بتمن از خود ضعفهای انسانی نشان می دهد. از جمله جایی كه او به كسانی كه خود را به شكل او در آورده اند می گوید: "من به كمك احتیاج ندارم". یا جایی كه جیم گوردون در حالی كه پشت به اوست، می گوید: "مانع او (جوكر) شدن كار ساده ای نیست. شنیده ام به اندازه ی خود تو كله شق است". و وقتی برمی گردد می بیند كه بتمن رفته است. این صحنه به وضوح حاكی از عدم توانایی (یا خواست) بتمن برای رو به رو شدن با واقعیت است. ولی سرانجام در سكانس پایانی، در حالی كه جوكر به صورت وارونه قرار گرفته (شاید حالت آینه وار خود بتمن؟) سرانجام بتمن مجبور می شود واقعیت را بشنود. هر چند باز هم نمی خواهد آن را بپذیرد و در مقابل آن ایستادگی می كند. از سویی دیگر، حس دوگانه ی پرستش و حقارتی كه با حضور بتمن به مردم این شهر دست داده است، باعث می شود تا بسیاری از آن ها خود را به شكل بتمن در بیاورند و به این شكل حس حقارتشان را سركوب كنند و بسیاری از آن ها در این راه جان خود را نیز از دست می دهند. (در جایی از فیلم بتمن می گوید: "وقتی گفتم می خواهم مردم را تشویق كنم، دقیقاً منطورم چنین چیزی نبود"!). بتمن در ابتدا برای خود هیچ محدودیتی قائل نیست. ولی به تدریج به كمبودها و محدودیت هایش پی می برد و كسی كه این محدودیت ها را به بتمن می نمایاند، كسی نیست جز جوكر. كم كم عده ای به این فكر می افتند كه چرا گاتهام باید یك "متعصب نقابدار" را بپرستد؟ چرا باید زیر نفوذ كسی باشد كه خود را بالاتر از قانون حس می كند؟ تمام این اتفاقات و بحث ها باعث می شود كه حس مردم نسبت به بتمن آمیزه ای از عشق و نفرت باشد. بهترین تلقی از دید مردم نسبت به بتمن را خود فیلم به ما می دهد. در لحظه ای كوتاه از فیلم، كاغذی روی دیوار اداره ی پلیس می بینیم كه روی آن نوشته شده Batman Suspects (كسانی كه مظنوند كه بتمن باشند) و زیر آن سه عكس از سه شخصیت مختلف می بینیم: الویس پریسلی، آبراهام لینكلن و پاگنده. در این صحنه دقیقاً سه دید مختلف مردم نسبت به بتمن را می بینیم. محبوبیت، استقامت و وحشت! البته به این نكته نیز باید توجه داشت كه نگاه مردم به بتمن آمیزه ای عجیب از هر سه است. از سویی او را تحسین می كنند و سعی می كنند به قالب او در بیایند و از طرفی دیگر از او متنفرند كه دوست دارد ورای قانون باشد و خودش كارهای خودش را به انجام برساند.از بسیاری جهات، عملكرد بتمن در این فیلم یادآور عملكرد جرج بوش در دوره ی هشت ساله ی ریاست جمهوری اش است. همین چند روز قبل كه جرج بوش برای آخرین بار به عنوان رئیس جمهور آمریكا به عراق رفته بود، در حالی كه از استقرار دموكراسی در عراق سخن می گفت، با پرتاب لنگه كفشی از سوی یك خبرنگار عراقی رو به رو شد كه به راستی پاسخ محكمی بود به تمام جاه طلبی های جرج بوش برای مقابله با تروریسم و برقراری صلح در جهان. نگاه جرج بوش در آن لحظه از دید من نگاهی دردآور و به شدت ناراحت كننده بود. چون واقعاً در نگاه او می شد این نكته را خواند كه چقدر از این كه تمام برنامه هایش برای مقابله با تروریسم، از مسیری كه مورد نظرش بود خارج شده است، ناراحت و متأسف است و كاری از دستش بر نمی آید. در شوالیه ی تاریكی هم به نظر می رسد نولان بیشتر به جرج بوش به عنوان یك قربانی نگاه می كند تا یك مسبب. بحث شنود مكالمات تلفنی اهالی شهر گاتهام مستقیماً اشاره به جرج بوش دارد. كاری كه به عنوان مصداقی از زیاده روی های بتمن تعبیر می شود، اما در عین حال نمایانگر نیت خیر بتمن هم هست. در انتهای فیلم هم بتمن خود را برای حفظ ارزش ها و خوبی ها فدا می كند (همان تصویری كه شاید در ذهن بعضی از ما در مورد جرج بوش شكل گرفته باشد. به راستی آیا او یك قربانی نبود؟) جرج بوش علی رغم محبوبیت نسبی در دوره ی اول و حتی ابتدای دوره ی دوم ریاست جمهوری اش، در انتهای دوره ی كاری اش به شدت مورد هجوم حملات سهمگین قرار گرفته است. به طوری كه فقط افراد معدودی از او حمایت می كنند. محبوبیت او هم به طرز بی سابقه ای كاهش یافته است. اتفاقی كه در این فیلم دقیقاً برای بتمن رخ داد. در انتهای فیلم بتمن به گونه ای نمایش داده می شود كه تماشاگر به طور كامل او را درك می كند. جیم گوردون وقتی با این سؤال پسرش رو به رو می شود كه « بتمن كه كار بدی نكرده بود. پس چرا همه به دنبال او افتاده اند »؟ پاسخ می دهد كه « بتمن قهرمانی است كه گاتهام شایستگی اش را دارد، نه قهرمانی كه گاتهام در حال حاضر به آن نیاز داشته باشد ». آیا از دید نولان، وضعیت جرج بوش در آمریكای كنونی این گونه نیست؟! هاروی دنت : در میان سه قهرمان فیلم، هاروی از همه "مثبت تر" است و به همین دلیل مورد هجوم جوكر قرار می گیرد. پس از بحث هایی كه در مورد شایستگی بتمن برای حضور در ورای قانون مطرح می شود، او تصمیم می گیرد قدرتش را به یك شخصیت حقوقی واگذار كند و بهترین گزینه كسی نیست جز هاروی دنت. كسی كه هم از قدرت قانونی برخوردار است و هم عطش شدیدی برای مقابله با تبهكاران دارد. هاروی نگاه خوش بینانه ای به دنیای اطراف دارد پس از حملاتی كه از سوی جوكر صورت می گیرد، هاروی دنت اعلام می كند: "شب فقط قبل از طلوع آفتاب بسیار تاریك است. خورشید در حال طلوع كردن است". ولی جوكر دیدگاه او را به طور كامل نسبت به اطراف تغییر می دهد.هاروی به شانس عقیده ای ندارد و به طرز نمادینی از سكه ای كه هر دو رویش به یك شكل است استفاده می كند. شعار او هم این است: "من شانس خودم را می سازم". هاروی دنت چندین برتری نسبت به بتمن دارد. اولاً این كه او یك مقام رسمی است و به طور كاملاً قانونی به قلع و قمع تبهكاران می پردازد. در ضمن در میان مردم هم چهره ای موجه تر از بتمن دارد و در كارش هم بر خلاف بتمن دچار هیچ شك و تردیدی نیست. همین عوامل باعث می شوند كه جوكر او را برای هدف شومش انتخاب كند. هاروی مصداق این جمله ی كلیدی فیلم – كه توسط خودش هم بیان می شود - است كه: "یا به عنوان یك قهرمان می میری و یا آن قدر زنده می مانی كه خود را به عنوان یك تبهكار ببینی". اقدامات جوكر باعث می شوند كه شخصیت هاروی به طور كامل دستخوش تغییر شود. وقتی ریچل می میرد، هاروی به شكل نمادینی می سوزد و به یك مرد دو چهره تبدیل می شود. یك روی سكه ی شانسش هم می سوزد. بدین معنی كه هاروی نمی تواند با بخت خودش مقابله كند. پس از آن دیگر هاروی تلاش نمی كند تا خودش شانس خودش را بسازد. بلكه همه چیز را به دست بخت و تقدیر می سپارد. از آن به بعد، روی سیاه سكه به نمادی از سیاهی و كثیفی تبدیل می شود. در نهایت كار به جایی می رسد كه هاروی باور می كند كه در این دنیای بی رحم، همه چیز بر پایه ی شانس بنا شده است. آری! جوكر در اثبات حرفش موفق شده است. جوكر : جوكر شخصیت اصلی فیلم است! توانایی ذهنی او در كنار افكار آنارشیستی اش و همچنین اعمال ناگهانی و قاطعانه ی او باعث شده اند كه جوكر به شخصیت مهیبی تبدیل شود كه میزان تأثیرگذاری اش حتی از خود بتمن هم بیشتر است. ایده ی جالب هیث لجر فقید – كه انسان تازه بعد از دیدن این فیلم متوجه میزان فاجعه بار بودن مرگ دردناك او می شود – در مورد طرز حركت لبها و زبان كه به ماهرانه ترین شكل ممكن اجرا شده است، جدا از این كه توجه ما را بیشتر به آن لبخند مصنوعی و مرگبار كنار دهانش جلب می كند، به بهترین وجهی حرص و طمع او نسبت به همه چیز را نشان می دهد. جوكر بر خلاف بتمن از هیچ قانونی پیروی نمی كند. برای همین به دست آوردن او این قدر مشكل است. چون به هر حال هم بتمن و هم دیگران در قید و بند یك سری قانون هستند كه محدودیت هایی را برای آنان ایجاد می كند. در سكانس آخر هم كه بتمن جوكر را اسیر می كند، باز می دانیم كه جوكر هنوز تحت كنترل بتمن و هیچ كس دیگر درنیامده و احتمال بازگشت او بسیار زیاد است. در واقع اسیر شدن جوكر در صحنه ی آخر به نوعی یادآور تصادف آنتون چیگور در اواخر فیلم جایی برای پیرمردها نیست است. در آن جا هم چیگور بعد از تصادف به شدت زخمی می شود. ولی می دانیم كه او حداقل یك مصدومیت مشابه را نیز سپری كرده و بازگشته است. بنابراین وقتی در آخرین سكانس حضورش در فیلم، آرام آرام و لنگ لنگان از ما دور می شود، می دانیم كه باز هم بر می گردد. مشابه همین احساس را نیز در مورد جوكر خواهیم داشت. اصلاً از كجا معلوم كه همین اسیر شدن هم بخشی از نقشه ی خودش نباشد؟! ما یك بار دیده ایم كه او با حیله ی خودش دستگیر شده و كارش را پیش برده است. بنابراین چه بسا این بار هم چنین مسئله ای در میان باشد. كلاً همین پیش بینی ناپذیر بودن جوكر باعث ترسناك شدن هر چه بیشتر او می شود. پیش بینی ناپذیر بودن او از این مسئله نشأت می گیرد كه او فقط به دنبال بی قانونی است و نه یك چیز منطقی. بهترین اشاره به شخصیت جوكر در میانه ی فیلم توسط آلفرد صورت می گیرد كه به بروس وین می گوید: "بعضی از انسان ها به دنبال یك چیز منطقی مثل پول نیستند. هرگز نمی شود آن ها را خرید یا تهدید كرد یا با آن ها مذاكره كرد یا منطقی حرف زد. آن ها فقط می خواهند نابودی دنیا را ببینند". جوكر با همین طرز تفكر عملاً بتمن را اسیر خودش می كند در سكانس پایانی جوكر به بتمن می گوید: "ما دو نفری باعث می شویم كه نرخ جنون شهر دو برابر شود". منطق بتمن اسیر جنون جوكر شده است. مسئله ی دیگر ارتباط بتمن و جوكر است. جوكر در واقع آینه ای است كه نقاط ضعف بتمن را به او نشان می دهد. در میانه های فیلم گفتگوی مهمی میان آلفرد و بروس شكل می گیرد كه به شرح زیر است: «آلفرد: محدودیت هایتان را بشناسید، ارباب وین. بروس: بتمن محدودیت ندارد. آلفرد: ولی شما داشته باشید. بروس: نمی توانم آن ها را پیدا كنم.»جوكر كسی است كه باعث می شود بروس به محدودیت های بتمن پی ببرد. جوكر است كه باعث می شود بتمن متوجه زیاده روی هایش شود. در سكانس آخر، جوكر به این نكته اشاره می كند كه بتمن به خاطر خودخواهی خودش است كه جوكر را نمی كشد. چكیده ی تمام ارتباط بین این دو نفر در جمله ی مهمی كه جوكر در آخرین سكانس حضورش به بتمن یادآوری می كند، خلاصه می شود: "تو نمی توانستی كه به من اجازه دهی كه بروم، نه؟" جوكر كسی است كه می تواند در كنار هر كدام از ما و در هر لباسی باشد. در طول فیلم او را در هیئت یك جنازه، یك سرباز محافظ گارد شهرداری و پرستار بیمارستان می بینیم و هر بار می فهمیم كه او جوكر است. نولان با این تمهید زیركانه می فهماند كه جوكر دنیای واقعی بدین سادگی ها قابل شناسایی نیست و به یادمان می آورد كه هر كسی در اطرافمان می توان یك جوكر باشد. حتی خود ما! ” جوکر ” خلافکاری که نه به خاطر پول و نه به خاطر شهرت و تنها برای اثبات اینکه انسان ها در شرایطی سخت و خاص نشان می دهند که ذاتآ بد هستند دست به مخوف ترین کارها می زند. “جوکر ” با جمله معروف خود که از پدر بد خود به ارث برده نشان می دهد که تنفری نهفته از دوران کودکی با خود دارد : چرا اینقدر جدی ؟ (? why so serious ) “جوکر” با بازی هیث لجر که در ۲۲ ژانویه ۲۰۰۸ در اثر مصرف بیش از اندازه داروی خواب آور از دنیا رفت نقشی به یاد ماندنی تر شد تا خاطره لجر همواره در نقش جوکر تداعی شود. “جوکر” معتقد هست که او تنها “عمل” می کند و اهل نقشه کشیدن و با هدف رفتار کردن نیست. او می گوید: ” اگه از قبل اعلام کنی که مثلآ می خوای یه بیمارستان رو منفجر کنی خب وقتی این کار رو بکنی مردم متعجب و وحشت زده نمی شن ” . “جوکر” معتقد است که : “به دنیایی بدون قاعده خوش آمدید” و از دیالوگ های جالب “جوکر” در این فیلم : “معقولانه ترین راه برای زندگی در این دنیا اینه که بدون قانون و قاعده زندگی کنی” “امشب همه شما قسمتی از یک آزمایش اجتماعی خواهید بود” “این شهر نیاز به یک رده بالاتر از جنایت کارهای نیاز داره و من می خوام اینو بهش بدم ، به مردهات بگو برای من کار کنن ، اینجا شهر منه” در انتهای فیلم آن كه از همه موفق تر است، جوكر است. بتمن اعتبارش را در میان مردم از دست داده است. هاروی دنت در قالب یك ضدقهرمان از دنیا رفته است و جوكر هنوز هم به اندازه ی روز اول خطرناك است. البته عدم انفجار كشتی ها توسط مردم، بیننده ی خوشبین را كمی هم امیدوار نگاه می دارد. ولی پایان فیلم كه بتمن در حال گریز در كوچه های تاریك گاتهام از نظر ناپدید می شود و پروژكتوری كه حلقه ی اتصال او و پلیس بوده، شكسته می شود، نتیجه ی مستقیم مقابله با تبهكاری چون جوكر است. این است پایان "شوالیه ی تاریكی".
يکسال از زمانیکه دکتر جاناتان کرین « معروف به مترسک » که بطور اسرارآمیزی ناپدید شد و همچنین نقشه های راس برای نابود کردن شهر گاتهام توسط بتمن خنثی شد، گذشته است. اکنون با تلاشهای بروس وین، بتمن و کمکهای ستوان حیمز گوردون و یک بازپرس قضایی جدید به اسم هاروی دنت که قصد ازدواج با راشل را دارد، مردم شهر احساس آرامش می کنند. اما این وضعیت پایدار نمی ماند زیرا یک جنایتکار روانی و بسیار باهوش به اسم جوکر با نقشه هایش می کوشد تا آرامش شهر را بهم زده و هرج و مرج و رعب و وحشت را در شهر حاکم کند و با اینکار بتمن را به مبارزه بطلبد. بتمن با کمک هاروی می کوشد تا هر طور شده جوکر را متوقف ساخته و او را در چنگال عدالت قرار دهد اما جوکر ...