مصطفی مرشدلو : برای دریافتن دیدگاهی که ماتریکس از پس آن میآید؛باید به بازنگری و تعمق در تعالیمی پرداخت که دراثر فیلم، ترویج و تبلیغ میشوند.
نشانه های زیادی در فیلم وجود دارد که...
16 آذر 1395
برای دریافتن دیدگاهی که ماتریکس از پس آن میآید؛باید به بازنگری و تعمق در تعالیمی پرداخت که دراثر فیلم، ترویج و تبلیغ میشوند.
نشانه های زیادی در فیلم وجود دارد که ما را مجاب میکند، فیلم درپی داعیه های پراگماتیستی بنا شده است؛ به تعبیری فیلم، نماد روان پراگماتیستی سازندگانش است. در این مختصر سعی نگارنده مصروف بازخوانی نشانه های فیلم براساس این دال اساسی است. به این منظور ابتدا شمهای از آرای یکی از مهمترین متفکران پراگماتیست آمریکایی؛«ویلیام جیمز»را عرضه مینماییم و آنگاه درپی تحلیل فیلم، آنها را رد میجوییم. جیمز در نظریه خود داعیه های نوینی را وارد میکند. برداشت متفاوت او از مسأله حقیقت مهمترین وجه تمایز او از متفکران قابل به اصالت عمل و تجربه است. در نگاه جیمز همه چیز زمانی صحیح هستند که به نحوی برای ما سودمند باشند:«سودمندی چیزی، مبین صحت آن و صحت آن مبین سودمندی آن است»بر این اساس و تلقی از امر صحیح است که نظریه حقیقت جیمز بنا میشود. بر این اساس، حقیقت همان عمل بر پایه صحت و مصلحت است:«حقیقت بودن یک تصور، درواقع یک رویداد یا یک فرایند است؛یعنی فرایند اثبات خودش، (حقیقت)فرایند تحقیقپذیری. » این فرایند تحقیقپذیر، برآمده از اندیشههای صحیحی است که نتایج سودمند عملی، بر آن مترتب میشود. «در تراز عقل سلیم، حقیقت یک حالت ذهنی به معنای نقش رهنمونی سودمند اوست»مقصود جیمز از رهنمونی سودمند، آن است که اگر آن حالت ذهنی یا تصور برای ما حاوی نتایج عملی مفیدی باشد که برای بهتر شدن وضعیت حیاتیمان به کار آید، پس آن امر ذهنی برای ما مبدل به یک حقیقت میشود. در اصل هر امری صحیح یا غلط که برای ما نتایج عملی داشته باشند حقیقت محسوب میشوند. بر این اساس هیچ ملاک قطعیای برای حقیقت-از پیش تعیین شده-وجود ندارد. بلکه حقیقت در روند فعالیتهای ما ساخته میشود و در سیر حیات ما توسط خود ما بنا میشود.
او بر این اساس بر دیدگاه های عقلگرایانه، که حقیقت را به امری از پیش معین تقلیل میدهند و ثابت فرض میکنند انتقادات اساسی خود را وارد میکند:«وظیفه ما برای کسب حقیقت، نه دستوری خشک و بیروح است که از آسمان فرود آمده باشد، و نه امری که عقل ما بر ما تحمیل کرده باشد، بلکه میتواند با دلایل عالی عملی توجیه شود. »میبینیم به زعم او امر حقیقی در اصل، امری است که رخ میدهد و جامه عمل به خود میپوشد. او حتی بر این اساس و تلقی از حقیقت، تصورات را دسته بندی میکند. به زعم او موضوعات تصورات، همیشه برای ما سودمند نیستند و زمانی که سودمند نباشند بهتر است اصلا عیان نشوند. لذا چون ممکن است روزی این حقایق اضافی موقتا اهمیت کسب کنند ما آنها را در کتب مرجعمان ضبط میکنیم. هروقت یکی از این حقایق اضافی عملا با یکی از نیازهای فوری ما ربط پیدا کند، از سردخانه به در میآید تا در جهان به عمل بپردازد و اعتقاد ما، به آن فعال میشود، و درست در این زمان است که میتوانیم بگوییم؛آن حقیقت سودمند است زیرا صحیح است، یا صحیح است زیرا سودمند است.
براساس دیدگاهی خاص از امر حقیقی و حقیقت است که پراگماتیسم میتواند به طرز نگاه خاص خود از جهان ساختار ببخشد. به زعم جیمز حقایق ریشه در واقعیات دارند و در حوزه عمل، به جهان واقعیات بازمیگردند و درنتیجه این واقعیات مجددا آن توان را مییابند تا حقایق تازهای خلق کنند.
به اینسان حقیقت در گستره و در ازای حیات به امری فعال و متغیر تبدیل میشود که متناسب با هر وضعیتی جامه دیگر به خود میپوشد. براساس دیدگاه پراگماتیستی، حقیقت درنهایت، در حوزه عمل است که خلق میشود: «به وسیله رخدادها، یک تصور حقیقی شده است یا حقیقی میشود. بنابراین، حقیقت، فرآیند کشف است. »این تلقی خاص از حقیقت و امر حقیقی، تمامی وجوه حیات انسانی را توجیه میکند و نگاه پراگماتیستی از آنها را رقم میززند. بر این اساس امور رازگونه و عرفانی تا زمانی که به فایدههای عملی منجر شوند، تأیید و مورد قبول واقع میشوند: «پراگماتیسم خواستار حفظ همه چیز است، هم خواستار پیروی از منطق، هم حواس و هم به حساب آوردن متواضعانه ترین تجارب شخصی. او تجارب عرفانی و رازورانه را، اگر نتایج عملی داشته باشند به حساب میآورد. او خدایی را قبول دارد که در خاکیترین واقعیت حیات خصوصی وجود دارد. »براساس تلقی خاص پراگماتیسم از حقیقت که آنرا امری فردی و عملگرایانه میکند، قانون و هرآنچه به مثابه مقررات و قواعد است؛ساخته و پرداخته انسان تلقی میشود و هیچ قانون و قاعدهای که از پیش تعیین شده باشد به رسمیت شناخته نمیشود؛ «حقها، باطلها، مجازاتها، کلمات، صور، اصطلاحات و اعتقادات ما همگی آفرینشهای جدیدی هستند که همپای سرعت پیشرفت تاریخ افزوده میشوند والا قانون، زبان و حقیقت نهتنها اصول از پیش موجودی نیستند که به فرآیند حرکت جان ببخشند، بلکه صرفا نامهایی انتزاعی هستند برای نتایج حاصل از فرآیند حرکت. »هرکسی قانونگذار جهان خویش است و مصالح و معیارهای خودش را خودش تعیین میکند؛و هر امری که بر این اساس استوار نباشد و خواهان مقید کردن و محدود کردن این خواست مشروع آفرینش جدید اعتقادات و حقایق باشد از دید پراگماتیستی مورد نقد و انکار قرار میگیرد.
به طور کل نگاه پراگماتیستی؛ نگاهی به شدت شخصی، فردگرایانه، مرکز گریز و مخالف هر قاعده و قانون مطلقگرا و جزمی است. در دید پراگماتیکی، با رویکرد به امور انضمامی و واقعی؛به عمل و قدرت روی میآوریم. حتی ملاک حقیقی بودن یا نبودن تصورات و ذهنیات ما به قدرت عمل، و منتج شدن آنها به نتایج عینی و ملموس، تقلیل داده میشود.
با این نگاه، به سراغ اثری میرویم که پیش از این وعده تحلیل آنرا براساس دید پراگماتیستی داده بودیم. ماتریکس از حیث پراگماتیستی بودن انسانها و فضای حاکم بر کار، اثری قابل توجه و تأمل است.
در ماتریکس ما از ابتدا با تمایز میان جهان حقیقی و جهان مجازی در فیلم مواجهیم، این تمایز و تفاوت تا انتهای فیلم دنبال میشود، تا باهم متحد شوند. بر این اساس نیز درنهایت موفق میشود میان جهان حقیقی و جهان مجازی، پیوند و همبستگی ایجاد کند. اما به راستی ماهیت این جهان حقیقی و مجازی چیست؟
فیلم، مهمترین امری که دنبال میکند و ما را به آشنایی با آن فرا میخواند، درک ماهیت این عوالم است. اگر ما موفق به درک این دو عالم شویم پیام نهایی ماتریکس را دریافتهایم. پیش از این به درک حقیقت و خود حقیقت در منظر پراگماتیسم اشارهای شد. در این تحلیل از فیلم، به خوبی میتوان تبلور این داعیه اساسی پراگماتیستی را در ماتریکس مشاهده کرد.
در منطق فیلم، جهان مجازی جهانی است که در ان همه چیز باز نموده است و تحت کنترل. احساسات آدمها و حواسشان با ضوابط و معیارهایی کنترل میشوند. همه کس و همه چیز، منفعل و باری به هرجهت هستند. به طور مثال به صحنه ای رجوع کنیم که در آن سایفر با مامور اسمیت در رستوران مذاکره میکنند. سایفر زمانی که لقمه غذا به سوی دهانش میبرد به مامور اسمیت میگوید؛لذیذ بودن لقمه غذا امری است که از پیش، او باید آن را بپذیرد و این لذت را به خود بقبولاند.
درحقیقت در جهان مجازی-که میتوان آن را آیین های از جهان مدرن رسانهای محصول اندیشهء روشنگری دانست-حوادث و رویدادها، هیچکدام به خواست انسانها اتفاق نمیافتند. همه کس و همه چیز تحت کنترل و نظارت هستند. قوانین و معیارها، پیشاپیش فردیت انسانها را تحت سیطره خود درآوردهاند. آدمی در کاشانه خود هم تحت نظارت و کنترل است. (در صحنه های بسیاری مامور اسمیت و همکارانش به شکل و شمایل انسانهای دیگر درمیآیند. )تصورات ذهنی انسانی تحت کنترل است و هرگونه که طلب شود تغییر خواهد یافت. درحقیقت، جهان مجازی، همان جامعه ای است که همه چیز در آن وانموده شده است؛آزادی، احساس و شور زندگی و. . . ، همه چیز ازطریق کدهایی به آدمیان عرضه میشود. درحقیقت همه چیز حتی هستی انسانی هم کدبندی شده است.
در مقابل این جهان در فیلم، جهان حقیقی قرار داده شده است. جهانی که در آن آدمها به استقلال شخصی خویش بهای بسیار میدهند و حاضر نیستند از آن دست بکشند و لذا قدم در آن گذاشته اند تا بیاموزند چگونه باید در مقابل عوامل سلطه بایستند و فردیت خویش را اعمال نمایند. به بیان بهتر در جهان حقیقی آنگونه که در فیلم بیان شده است، نیو و دیگران، هم از حیث تصورات و تأملات و هم از حیث عمل، میآموزند که بیرون از چارچوب مسلط در جهان مجازی بیاندیشند و اقدام کنند.
به طور مثال صحنه هایی را به خاطر بیاوریم که به نیو در جهان حقیقی القا میشود که باید سعی کند به تصورات خود جامه عمل بپوشاند البته عملی کردن تصورات منوط به قبول این است که او میتواند و قدرت دارد هرآنچه را که میاندیشد به منصه ظهور برساند. در صحنهای که به نیو آموزش ورزشهای رزمی داده میشود مورفیس به او میگوید«فکر نکن که میتونی بلکه میتونی»یا در صحنه ای که نیو با اوراکل(پیشگو)روبهرو میشود به او میگوید او استعداد و قابلیت آنرا دارد که برگزیده و منجی باشد، و این استعداد زمانی به فعل میرسد که او باور کند همان منجی است.
در فیلم اوراکل نماد جنبه رازورانه و متافیزیکی فیلم است. او که از آینده خبر میدهد تا آنجا معتبر شمرده میشود که سخنانش جنبهای عملی دارند. اگر فرضا امیدی که او به نیو یا به دیگران میدهد جنبه عملی نداشته باشد(که همین ایجاد امید در دل مراجعه کنندگانش یکی از جنبه های عملی فعل اوست)وجود او بیفایده است و هیچ توجیهی ندارد و باید کنار گذاشته شود.
تفاوت اساسی جهان حقیقی نسبت به جهان مجازی این است که مورفیس و یارانش در آن آزادانه، تصور میکنند، میاندیشند و عمل میکنند. درحقیقت، جهان حقیقی همان جهان فردیت و عمل است، جهانی است که در آن فرد به هرچه میاندیشد میتواند جامه عمل بپوشاند و اصلا باید به چیزی بیاندیشد که عملی باشد و به فعل رسیده باشد.
تمامی حرفها و گفتگوهایی که به زبان آورده و رد و بدل میشود باید جنبه عملی بیابند. هیچ اطلاعات اضافی و ناکارآمد که باعث اشتغال فضای ذهن افراد شود، به آنها داده نمیشود و یا اصولا آنها به دنبال چنان اطلاعاتی نیستند:ترینیتی در صحنهای در بالای پشت بام مرکز پلیس از تانک میخواهد اطلاعات مربوط به کنترل هلیکوپتر را برای او بفرستد، یا تا زمانی که نیازی عملی به اظهار عشق به نیو احساس نمیکند از ابراز آن خودداری میکند. (در نبرد نهایی که نیو توسط مامور اسمیت کشته میشود، ترینیتی علاقه خود را به نیو ابراز میکند تا به این سبب به نیو انرژی مضاعفی برای مبارزه با مامور اسمیت و همکارانش بدهد. )همه این نشانه ها و بسیاری نشانه های دیگر ما را هدایت میکنند تا جهان حقیقی را به مثابه جهان قدرت اراده درک کنیم. جهانی که در آن انسان آزادانه به هر چه میاندیشد جامه عمل میپوشاند. بیآنکه ترسی از آزار و اذیت مجریان شبکه نظارتی ماتریکس داشته باشد.
درحقیقت جهان حقیقی فیلم ماتریکس، جهان آرمانشهری اندیشه گران پراگماتیست است. در این آرمانشهر، اراده آدمی فارغ از هر بند و قاعده و قانون خود برای خود تصمیم میگیرد، برای خود اخلاق وضع میکند و برای خود آرمان میسازد. آرمانشهر جایگاه انسانهای از بند، قاعده و نظارت رسته است. کسانی که میتوانند آزادانه بیاندیشند و عمل کنند.
در فیلم، بارها جملهای تکرار میشود:«من نیومدم بگم چه طوری تموم میشه، اومدم بگم چه طور شروع میشه. »این جمله تعبیر دیگر همان چیزی است که ما تعبیر به اراده و خواست قدرت و تصور آزاد نمودیم.
جهانی که در آن همه چیز به دست خود آدمی است، او هرموقع بخواهد به سرنوشتش خاتمه میدهد و هرموقع بخواهد عمل میکند، کسی یا چیزی برای او تعیین نمیکند که چگونه سرنوشت او رقم خواهد خورد یا خاتمه خواهد یافت. جهان حقیقی فیلم ماتریکس شاید نمود و نماد همان امر حقیقیای است که در پراگماتیسم جیمز بود، جهانی که در آن تصورات ما زمانی حقیقی تلقی میشوند که با دلایل عالی عملی توجیه شوند، و به بیان بهتر رخ دهند و اتفاق بیفتند. در فصل نهایی فیلم، این رخداد بزرگ برای نیو رخ میدهد. او تبدیل به کسی میشود که فارغ از نظم و قاعده و بیرون آن قرار میگیرد و تصور او به عینه، همان عمل و اراده قدرت اوست. او دیگر باورش شده که هر تصورش را میتواند جامه عمل بپوشاند.
در سکانس نهایی ما او را در باجه تلفنی میبینیم که در آن بشارت جهانی را میدهد که هیچ قانونی در آن نمیتواند عرصه فردیت را تحت سیطره خود درآورد و کنترل کند، جهانی بیقاعده و آنارشیستی که در آن افراد آزادانه میاندیشند و به دلخواه عمل میکنند. در نهایت فیلم مبدل به اعلامیهای میشود در تبلیغ نسبیگرایی فردباورانه که با اصالت عمل درمیآمیزد و معجونی از این درآمیختگی به دست میدهد و به هیچ چیزی جز اراده آزاد و خواست نامحدود نمیاندیشد و انسان کامل و آرمانی این تلقی همان«نیو»ست که نه به چیزی عقیده دارد و نه آرمانی متعالی درسر میپروراند. آرمان او همان خواست عمل و تصور بدون حد و مرز است.
جهان ماتریکس جهانی است که در آن، فرد در مقابل جمع، عمل آزادانه در مقابل افعال اندیشیده و هنجارمند و تصورات هنجاری در مقابل تصورات بیقید و بند قرار میگیرند و برنده در این میان، جهان عمل و تصور بیقاعده و جهان بیفرادهش است، جهانی که ناظر به وضعیت موجود است و خواهان لذت و بهره برداری اپیکوری از حضورش در عرصه هستی.
تمامی ارجاعات به آرای«ویلیام جیمز»از کتاب«پراگماتیسم»او، ترجمه عبد الکریم رشیدیان گرفته شده است.
توماس ای. اندرسون مردی است که زندگی دوگانه ای دارد. در روز او یک برنامه نویس یک شرکت نرم افزاری است و شب ها هکری تحت عنوان نئو. نئو همیشه به دنبال فهمیدن حقیقت زندگی اش بوده است، اما حقیقت خارج از تصور اوست. او با یک هکر افسانه ای بنام مورفیوس که توسط دولت بعنوان تروریست شناخته شده، ارتباط برقرار می کند، و به همین خاطر تحت تعقیب پلیس قرار می گیرد. مورفیوس نئو را در دنیای واقعی بیدار می کند، یک سرزمین بایر و ویران، جایی که ذهن اکثر انسان ها توسط گونه ای از ماشین ها، در ماتریکس اسیر شده است. اکنون نئو باید بعنوان یک شورشی در دنیای ماشین ها به ماتریکس بازگردد و با مامورها مقابله کند، ابر برنامه های قدرتمند کامپیوتری ای که وظیفه دارند نئو و تمام شورش انسانی را سرکوب کنند.