به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
«میرکریمی فیلمساز جسوری است، این جسارت را در فیلمهای قبلیاش هم میتوان دید، اما در «امروز» به قله آن پای مینهد.
قراردادهای رایج شخصیتپردازی را میشکند و بدون دادن بک گراند -جدا از چند نشانه آن هم بدون تاکید- به شخصیت اصلی فیلماش، او را در معرض قضاوت میگذارد. راننده تاکسی در سکوت با چشمانی که سفیدیاش به سرخی میزند و پای بیحسی که دیگر به درد نمیآید و فقط گاهی میخارد و حکایت از آسیبهای دوران جنگ دارد، خود را بینیاز از قضاوت دیگران میببیند. او به یک نوع شناخت و آگاهی رسیده است که نیازی نمیبیند، در مقابل قضاوتهای دیگران عکسالعمل از خود نشان دهد. گویی شورش بدون سرو صدای فرد علیه اجتماع است. اجتماعی که بدون آگاهی از حقیقت خود را محق هر نوع قضاوت و عکسالعمل میبیند.
اگر قهرمان «خیلی دور، خیلی نزدیک» شهر را ترک میکند و در تنهایی به شناخت میرسد، قهرمان «امروز»اش در دل جامعه با آگاهی و شناخت خود را در معرض اتهام قرا میدهد تا نظارهگر قضاوتهای سطحی آنها باشد. اما این شناخت از کجا آمده، جسارت میرکریمی دقیقا در همین جاست که به مخاطبان فیلماش هم نمیگوید تا آنها هم براساس شناخت و آگاهی خود تخیل کنند، قصه بسازند و قضاوت کنند.
دادن بکگراند به این شخصیت و ملموس کردن آن، راحتترین کاری بود که مسلما میرکریمی و شادمهر راستین به آسانی از پس آن بر میآمدند. اما آنها با آگاهی از آن پرهیز کردند، چرا که هر نوع بک گراند اضافه تناقض آشکار در فرم و محتوا بود، وقتی آدمهای فیلم آگاه بر بکگراند راننده نیستند و بر آن اساس قضاوت میکنند، بگذارید مخاطب هم با همان اطلاعات اندک قضاوت نماید.
نویسنده و کارگردان با آگاهی از دادن اطلاعات اضافی پرهیز میکنند تا حکایت امروز ایران را بسازند، ایرانی که نمادش بیمارستان است، بیمارستانی که درختهای تنومند آن حکایت از قدمتاش دارد و هنوز ناتوان از بازسازی دوران جنگ است، بیمارستانی که بیمارانش از صداهای مزاحم آرامش ندارند. صداهایی که ظاهرا در اثر بازسازی ایجاد میشود، ولی سرو صدا برای هیچ است و بیشتر ادای بازسازی است، با این وجود همه گردانندگاناش از مسئولان و مدیران گرفته تا نگهبان دم درش، بیشتر از آنکه به فکر درمان باشند به فکر پرونده و پروندهسازی برای بیمارانند و خود را محق میدانند هر قضاوت کورکورانهای که میخواهند بکنند و این قضاوتشان را حتی با خشونت نشان دهند.
شخصیت اصلی اما، حتی در مقابل خشونتی که از آن در امان نیست سکوت میکند، حاضر به عکسالعمل و همکلام شدن با آنها نیست. اوبا معدود افرادی با میل و رغبت همکلام میشود. یکی از آنها دختر بچهای است علاقهمند به نقاشی که علیرغم میلاش مجبور است شب سخت بیمارستان را تحمل کند؛ چرا که مادرش دکتر کشیک است و دوست ندارد بچه در خانه تنها بماند. دختر بچه را در بیمارستان حبس کرده و حتی اجازه نقاشی به او نمیدهد. راننده تاکسی در غیاب زن وسائل نقاشی را به دختر میدهد و از او میخواهد نقاشی کند. دختر تنها کسی است که گویی راننده را درک میکند و نیز تنها کسی است که متوجه معلولیت پای راننده میشود.
نفر دیگر که راننده در بیمارستان به دلخواه خود با او سخن میگوید، نوزاد نامشروعی است که چند ساعت بیشتر از تولدش نگذشته. او نوزاد را که خود باعث زنده ماندنش است، درون ساک مخفیانه از بیمارستان خارج میکند، وقتی در ساک را داخل ماشین باز میکند چهره نوزاد دیده میشود. همین چهره پلان آخر فیلم است. صدای راننده بر روی این پلان شنیده میشود که گویی خطابش ابتدا نوزاد است و کمکم میفهمیم از طریق موبایل با خانوادهاش صحبت میکند و میگوید در حال بازگشت به خانه است، اما نمیگوید چه به همراه دارد. چون مطمئن است آنها قضاوت کورکورانه نخواهند کرد. پس او حتما باید نوزاد را از بیمارستان بیرون میبرد، تا امید در ما، به نسل آینده باقی میماند.
امیدوارم میرکریمی در برابر سر و صداها و قضاوتهای سطحی که از فیلماش خواهد شد، همچون قهرمان «امروز» سکوت کند و بگذارد هر کس قضاوت خود را بکند. این نیاز جامعه «امروز» است.»
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
[منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]