جیمز براردینلی : «گرگ وال استریت» به عنوان یکی از کمدی ترین فیلم هایی که اسکورسیزی ساخته، در کنار «بعد از ساعتها» قرار می گیرد. فیلم سیر یکدست شوخی و لطیفه نیست؛ بلکه...
15 آذر 1395
«گرگ وال استریت» به عنوان یکی از کمدی ترین فیلم هایی که اسکورسیزی ساخته، در کنار «بعد از ساعتها» قرار می گیرد. فیلم سیر یکدست شوخی و لطیفه نیست؛ بلکه عناصر طنز سیاه به درونمایه ی فیلمنامه ای تنیده شده اند که ذهنیت "پولدار شدن" را که همیشه آفت وال استریت بوده است، زیر سؤال می برد. با وجودی که ضد قهرمان فیلم، جوردن بلفورت (لئوناردو دی کاپریو) نشانگر حرص و طمع است، اما فیلم موفق می شود او را به عنوان شخصیتی تقریباً دلسوزی برانگیز به نمایش بگذارد. از نظر بیرونی بلفورت - کلاهبرداری معتاد، زن باز و مادی گرا- از آن نوع شخصیت هاست که به آسانی می توانست در جایگاه شخصیت شرور داستان قرار بگیرد. او از آن دسته مجرمین نظام مالی و اداری است که فعالیت هایش باعث فروپاشی اقتصادی سال 2008 شد و خیلی راحت می توانست داستانش را با ماجرای واقعی برنی مدوف (مالک بزرگترین شرکت کلاهبرداری در سال 2008) مبادله کند. با این وجود، اسکورسیزی با شکل دادن فیلم به صورت حاضر، بلفورت را مانند کالیگولایی* پر جذبه و کاریزماتیک به تصویر می کشد. او شخصیتی بی نهایت پر جاذبه است که از ابتدا تا انتهای فیلم توجه تماشاگران را به خود معطوف می کند. بسیاری از بهترین فیلم های اسکورسیزی از ماجراهای واقعی به عنوان زیربنای خود بهره برده اند و این مسئله در مورد این فیلم هم صادق است. کارگردان به سرعت مشخص می کند که فیلمنامه - نوشته ی ترنس وینتر- روایتی داستانی و تخیلی از زندگی بلفورت است و در بسیاری موارد آزادانه عمل می کند. این فیلم یک مستند نیست و قصد هم ندارد که مانند مستند به نظر برسد. نتیجه این می شود که اسکورسیزی می تواند بسته به شرایط با برجسته تر کردن وقایع زندگی بلفورت روی حس کمدی یا تراژدی داستان تأکید بیشتری داشته باشد. گرچه «گرگ وال استریت» عناصر دراماتیک و غم انگیز قدرتمندی در خود دارد، بسیاری از جلوه های فیلم برای خندانیدن خلق شده اند. اسکورسیزی در طول دوره ی فعالیت حرفه ای خود به این شناخته شده است که ظرفیت فیلم هایی را که توسط ام.پی.ای.ای (انجمن فیلم های سینمایی آمریکا) در رده ی R قرار گرفته اند، بالاتر برده است. چندین مورد استفاده از مواد مخدر و ناسزاگویی در فیلم وجود دارد اما خشونت فیزیکی بسیار کم دیده می شود. این از آن نوع داستان ها نیست. این داستان درباره ی این است که جستجوی پول با اولویتی بالاتر از هر چیز دیگر می تواند یک مرد خانواده ی سخت کوش را به یکی از بزرگترین های هرزگی و فساد اخلاقی تبدیل کند. این پنجمین همکاری دی کاپریو و اسکورسیزی است اما اولین باری ست که کارگردان او را آزاد گذاشته است. نتیجه نقش آفرینی ای مبهوت کننده و شهامت آمیز است که تابحال مانند آن را از این بازیگر با استعداد ندیده ایم. بلفورت در طول فیلم برای دسته ی دائم رو به رشد شاگردان دلالی که دورش جمع شده اند، سخنرانی های روحیه بخش زیادی می کند. این سخنرانی ها یادآور مونولوگ پر حرارت الک بالدوین در ابتدای فیلم «گلن گری گلن راس» هستند اما دی کاپریو به جای اینکه تماشاگران را ده دقیقه سر جای خود میخکوب کند، این کار را به مدت سه ساعت با موفقیت انجام می دهد. «گرگ وال استریت» داستان صعود و سقوط بلفورت را تعریف می کند. بعضی از قسمت های آن به شکل فلش بک نمایش داده می شوند که صدای دی کاپریو با لحنی که خود را تمسخر می کند، روی تصاویر شنیده می شود. این فیلم داستان از صفر به قله رسیدن دلال سخت کوشی است که اواخر دهه ی 80 وارد این بازار می شود و با این بدشانسی مواجه می شود که جواز خود را در روز دوشنبه ی سیاه، روز بزرگترین سقوط اقتصادی بعد از دهه ی 20، به دست می آورد. پس از این او شغلش را از دست می دهد اما مجدداً به عنوان تأمین کننده ای در بازار سهام کم ارزش وارد عرصه می شود. در این گوشه ی تاریک بازار اقتصادی کلاهبرداری به وفور دیده می شود و بلفورت با موج همراه می شود تا به ثروت برسد. او موفق می شود برای خود یک شریک، استارتون اوکمونت، پیدا کند و دور و برش را با مانند دوستان وفاداری مانند دانی ازوف (جوناه هیل) که مانند بلفورت به مواد مخدر علاقه دارد پر کند. او همسر اولش را به خاطر زن بلونی جذاب، نائومی لاپاجیلا (مارگوت رابی) ترک می کند. کمیسیون امنیت و مبادلات ارزی کم کم متوجه استارتون اوکمونت می شود اما مشکل اصلی بلفورت زمانی آغاز می شود که یک مأمور اف.بی.آی به نام گرگ کولمن (کایل چندلر) پرونده ای برای او باز می کند. بازی دی کاپریو به شکلی درخور و شایسته توسط بازیگران فوق العاده ای در نقش های فرعی حمایت می شود. جوناه هیل در نقش همراه آلوده به مواد بلفورت به شیوه ای عجیب تأثیرگذار حاضر می شود. این نقش در میان مرزهای درام و کمدی سیاه حرکت می کند و برای این بازیگر به شدت مناسب است. متیو مک کونای که تنها در سه صحنه حضور دارد، سخنرانی فوق العاده ای ارائه می دهد. مارگوت رابی، بازیگر استرالیایی، با نقش آفرینی ای که به احتمال زیاد جایگاه او را در هالیوود بالاتر خواهد برد.چند بازی کوتاه نیز از سوی دوستان کارگردان اسکورسیزی در فیلم وجود دارد(همه ی آنها پیش از این تجربه ی حضور مقابل دوربین را داشته اند): اسپایک جونز، جون فاورو و راب رینر نابغه. فیلم سرشار از بازی های ارزشمند است، که برخی توسط افراد پیش بینی شده به نمایش در می آیند و برخی کاملاً غافلگیر کننده سر می رسند. ا تبدیل این فیلم به یک کمدی، اسکورسیزی اطمینان حاصل می کند که لحنی متفاوت با فیلم های «وال استریت» و «ديگ بخار/ Boiler Room» به کار گرفته است. «گرگ وال استریت» جنبه های جدی و مهمی نیز دارد اما سازندگان فیلم نمی خواهند در کاویدن زمین هایی گیر بیفتند که پیش از این بارها حفاری شده اند. شاید بلفورت تمایلات غارتگرانه ای شبیه به گوردون گکو (شخصیت اصلی فیلم های «وال استریت») داشته باشد اما به باهوشی او نیست و سبک زندگی افراطی و بی بند و بار تری دارد. در واقع میتوان زمان زیادی را به بازگویی شباهت های میان بلفورت و شخصیت دیگری که دی کاپریو در سال 2013 نقش آن را ایفا کرد، یعنی جی گتسبی، اختصاص داد. من موقع تماشای «گرگ وال استریت» بیشتر از آنچه هنگام دیدن هر یک از فیلمهای "کاملاً" کمدی سال 2013 خندیده بودم، خندیدم. شاید این مسئله نشانگر این باشد که حس شوخ طبعی پیچیده و ناقص من با حساسیت های و ادراک اسکورسیزی جور در می آید. این فیلم نمونه ای است از آنچه یک بازیگر با استعداد می تواند در زیر سایه ی حمایت یکی از بهترین کارگردانان فعال عصر حاضر، از خود به تماشا بگذارد. بعضی چیزها در «گرگ وال استریت» بدون شک سینما رو های حساس را آزار می دهند اما این موضوعی است که بایستی در کارهای اسکورسیزی پذیرای آن شد. «گرگ وال استریت» با انرژی و سرزندگی پیش می رود و با ارائه ی میخکوب کننده ترین سه ساعت این فصل تعطیلات، نشان می دهد که استحقاق این زمان نمایش طولانی را دارد.
این فیلم داستان از صفر به قله رسیدن دلال سخت کوشی است که اواخر دهه ی 80 وارد این بازار می شود و با این بدشانسی مواجه می شود که جواز خود را در روز دوشنبه ی سیاه، روز بزرگترین سقوط اقتصادی بعد از دهه ی 20، به دست می آورد. او شغل خود را از دست می دهد اما مجدداً به عنوان تأمین کننده ای وارد بازار سهام کم ارزش می شود. در این گوشه ی تاریک بازار اقتصادی کلاهبرداری به وفور دیده می شود و بلفورت با موج همراه می شود تا به ثروت برسد. او موفق می شود برای خود و...