نخستین فیلم مسعود مددی که با حمایت مرکز گسترش سینما مستند و تجربی و با مشارکت موسسه تصویر شهر ساخته شده است بر خلاف جریان معمول سینمای ایران سعی در روایت قصه ای امیدوارانه و روشن برای مخاطب خود دارد.
فیلم روایت جریان طبیعی زندگی با تمام اتفاقات کوچک و بزرگ در مسیر آن است. قصه اگر چه تم امیدوارانه دارد اما در بیان و منطق فیلمنامه لکنت دارد. فیلم می تواند در 30 دقیقه خلاصه شود اما فیلمساز می کوشد تا با خرده اتفاقات و سکانس هایی مخاطب را 90 دقیقه به دنبال خود بکشاند که البته جز دست و پا زدنی بی حاصل نیست. تدوین نیز کوشیده است تا ریتم را تند کند اما قصه در نیمه دوم فیلم کشش لازم را ندارد و این کار نیز ثمر خود را ازدست می دهد .
با این حال زن و شوهری که در فیلم به مخاطب نشان داده می شوند طبیعی هستند و به مانند سایر فیلم هایی که در سینما شاهد آن هستیم ناکجاآبادی نیستند. عصبی می شوند، خوش حال می شوند، برای خاطر هم کارهایی را انجام می دهند و کاملاً تصویری زیبا و عاشقانه از روابط همسری را شاهد هستیم.
بازی خوب حمیدرضا آذرنگ و مریلا زارعی از نقاط قوت و جذاب فیلم به حساب می آیند و توانسته اند آن چه باید را به اندازه اجرا کنند. فیلم حرف های خوبی دارد، حرف هایی که شعاری به نظر نمی رسند اما از بد حادثه این بار مشکل محتوا نیست و فیلمساز باید بیشتر فیلمسازی را تمرین کند. سینمای امید به جز محتوا، سینما هم لازم دارد. اما در مجموع این احتمال وجود دارد که این فیلم به خاطر محتوای امیدوارانه آن مورد توجه هیئت داوران قرار بگیرد.