نگاهی به فیلم "او تعقیب می کند"/ لذتی که از ترس می آید
عادل متکلمی آذر : در فیلم های ترسناکِ نوجوانانه همیشه عده ای نوجوان برای سرخوشی و لذّت به تفرجگاهی می روند و در ادامه سرخوشی هایشان در موقعیت های ترسناکی قرار می گیرند و...
29 آذر 1395
در فیلم های ترسناکِ نوجوانانه همیشه عده ای نوجوان برای سرخوشی و لذّت به تفرجگاهی می روند و در ادامه سرخوشی هایشان در موقعیت های ترسناکی قرار می گیرند و تا انتهای فیلم سعی می کنند خود را از این موقعیت ها خلاص کنند و دوباره به آغاز برگردند. فیلم جدید رابرت میچل به جای تبدیل لذّت به ترس همانند نمونه های قبلی اش، خود عنصر لذّت را با ترس توام می کند و درصدد القای این است که لذّت روی دیگر سکه ترس است.
فیلم جدید دیوید رابرت میچل همانند بسیاری از فیلم های وحشت در دو دهه اخیر با مقدمه ای شروع می شود که شمای کلی ای از همه فیلم این ژانر به دست می دهد و در ادامه جزییاتی دقیق از این شمای کلی را روبروی مخاطب گره گشایی می کند و تماشاگر را با صحنه های غافلگیرانه می ترساند و شخصیت هایش را پر وبال می دهد تا نشان دهد که سینمای وحشت هنوز دارای توانایی هایی است که پرده از رخسارشان برداشته نشده است. به خاطر این زاویه دید، فیلم از آثار مضحک و حوصله بر نمونه های خودش فاصله می گیرد و قابلیت های ترسناک تازه ای را روی تماشاگر می گشاید.
جی که در کالج در حال تحصیل است روزی می بیند که دوستش هیو از زنی که فقط خودش می بیند اظهار ترس می کند. وقتی دوباره آنها یکدیگر را ملاقات می کنند هیو با کلروفروم جی را بیهوش می کند و او را زندانی می کند. بعد به جی توضیح می دهد که او را نفرین کرده است و از این به بعد موجودی نفرین شده دائما او را تعقیب و دنبال خواهد کرد و اگر این موجود جی را پیدا کند او را خواهد کشت و بعد از کشتن جی به سراغ کسی خواهد رفت که جی را نفرین کرده است، یعنی هیو. جی درگیر عکس ها و منظره هایی متوهمانه می شود مثلا تصویر پیرزنی را می بیند که لباس خواب بر تن دارد و به او نزدیک می شود. جی توان غلبه بر این حس را ندارد و نمی تواند خودش را از دست تعقیب کننده اش که همه جا به دنبال اوست خلاص کند.
شاکله فیلم بر اساس ترس و هراس ذهنیت شخصیت اصلی فیلم یعنی جی استوار شده است که در قالب حس تعقیب شوندگی اش توسط موجود ترسناک به تصویر کشیده می شود که جلوه های دیداری آن را در عرض و عمق قاب ها به روشنی می توان دید. ذهنیت ترسیده جی بازتاب غلبه و سیطره عنصری پنهانی و سلطه گر است که در قالب موجودی نامریی و حاکم بر شخصیت های فیلم ظاهر می شود، در طول فیلم خبر چندانی از والدین بچه ها نیست و تنها در دیالوگ های محدودی یا در قاب عکس های روی میز و دیوار درباره آنها اطلاعاتی داده می شود اطلاعاتی که درباره موقعیت سلطه آمیز والدین است: سیگار کشیدن را از مادر پنهان می کنند، جی و پاول در کودکی به خاطر تماشای مجله های بزرگسالان توسط مادر توبیخ می شوند، دردسرهایشان را با والدین شان در میان نمی گذارند، برای خارج شدن از محله و شهر همیشه دغدغه اجازه گرفتن از والدین را داشته اند و... تنها یکی دو بار این قاعده سلطه گرانه نقض می شود که می توان آن را به حساب سهل انگاری متن گذاشت.
اولین موجود ترسناک که جی بعد از دانستن موضوع ترس می بیند پیرزن پشت پنجره است، پشت پنجره خانه ای که همان سلطه گری ها بر سر این نوجوان آمده است، جالب آنکه این موتیف های ترسناک با عنصر آب در هم آمیخته می شوند و نوعی آزادی و رهایی از سلطه والدین را تداعی می کنند. به همین خاطر است که فیلم لذت و ترس را با هم ترکیب می کند و مرز رهایی از بندهایی جلودارنده لذت های سرخوشانه نوجوانانه را با ترس های هذیانی در هم می آمیزد. به این نمونه ها توجه کنید: در شب حادثه واپسین هوا به شدت بارانی است بعد از مرگ دوست جی (گرگ)، نومیدی دختر از نجاتش با استخر خالی خانه نمایش داده می شود، در برابر ترس از اصابت توپ به شیشه پنجره جی با ولع از شیر آب می نوشد، برای گریز از موجود ترسناک بعد از مرگ گرگ جی تن به آب دریا می زند تا خود را به جوانان مستقر در قایق وسط دریا برساند و... جدا از همه این نشانه ها فیلم پر از ارجاع های ادبی هم هست ارجاع هایی که ترس مداوم و ممتد را تداعی می کنند، چه در عبارت هایی که دختر عینکی از کتاب های داستایوفسکی درباره تبدیل شکنجه جسمی به روحی یا اتفاق های ناگوار بعد از نابودی پدیده ها می خواند و چه در شعری از تی.اس. الیوت که در کلاس درس هنگام ظهور پیرزن در پشت پنجره توسط معلم خوانده می شود.
استفاده از دایره و مفاهیم مربوط به آن نیز در فیلم از همان شروع فیلم به چشم می آید و به نوعی تقدیر محتوم قربانی را تاکید می کند دوربین در قابی 360 درجه ای فرار و بازگشت دختر به خانه را نشان می دهد تا از حرکت دورانی حکم دور باطل را نتیجه بگیرد. قربانی سوار ماشین می شود و در ظاهر از این محیط دایره وار دور می شود اما خیلی زود دوباره او را در بستر دایره وار نور چراغ های ماشین در ساحل دریا می بینیم، انگار جی نوجوان که این بار به نوعی در مرکز دایره قرار گرفته سرنوشتش را پذیرفته است و با این تمهید هوشمندانه در استفاده از دایره هایی که تا آخر فیلم به شکل های متفاوتی خود را نشان می دهند کارگردان ایده های ترسناک جدیدی را پیش روی سینمای وحشت می گذارد.
فیلم قابلیت آن را دارد که ادامه اش ساخته شود و تماشاگر را منتظر بگذارد تا ادامه داستان را در قسمت های بعدی ببیند، اما فیلم به عنوان اثر مستقل لازم است که یک پایان بندی ولو نسبی و محدودی را برای نتیجه گیری تماشاگر از ماهیت و فرجام منبع ترس های شخصیت داستان به دست بدهد و موضوع را به نمودهای نمادین همچون عشق به جای هوس و تعبیر نمادین بیماری های نوجوانانه حواله ندهد. اما فیلم با همه امتیازها در نوع پایان بندی اش دچار این دوگانگی ها می شود.
جی (میکا مونرو) دختر نوجوانی است که مثل بسیاری دیگر از هم سن و سالانش، درگیر کنجکاوی های دوران بلوغ است و این کنجکاوی را با پسری به نام هیو (جک ویری) به اشتراک می گذارد. اما پس از این اتفاق، جی همواره حضور یک نیروی ناشناس را در اطراف خود حس می کند که قصد آسیب رساندن به وی را دارد...