به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
هومن سیدی در یادداشتهای پیرامون فیلم "خشم و هیاهو" هرگونه ارتباط و شباهت میان فیلم خود و جریان واقعی زندگی ناصر محمدخانی و پرونده جنجالی قتل همسرش را انکار کرده و گفته است اگر قرار بود مبنای فیلم، آن ماجرا باشد، باید به سمت شبیهسازی قهرمان داستان با مابهازای واقعیاش میرفته است.
بنابراین با وجود نشانه و قرینههای بسیار که ارتباط فیلم با آن پرونده را گواهی میدهد ولی دلیلی وجود ندارد که بخواهیم علیرغم میل فیلمساز، چنین رویکردی را به فیلم او تحمیل کنیم اما کاش هومن سیدی هنگام ساخت فیلمش نیمنگاهی به آن پرونده انداخته و از آن تأثیر گرفته بود تا الان با فیلم بهتر و عمیقتری روبرو بودیم.
در حال حاضر "خشم و هیاهو" ملودرامی ساده و معمولی به نظر میرسد که فاقد آن شور و تبوتاب یک عاشقانه جنایی است و هومن سیدی نتوانسته داستانی بحرانی و ملتهب پیرامون رابطه ممنوعه یک فرد مشهور و تبعات تلخ و ویرانگر آن خلق کند. فیلم دارای شخصیتهایی تخت و تکبعدی و موقعیتهای تکراری و مستعمل شدهای است که هیچگونه راز آلودگی و ابهام و پیچیدگی در آن دیده نمیشود و همهچیز قابل پیشبینی و کلیشهای به نظر میرسد.
تغییر زاویه دید و جابجایی راوی داستان نیز باعث هیچ نوع چرخش غافلگیرکننده یا پیچش غیرمنتظره در روایت نمیشود و همان اتفاقات نیمه اول از نگاه مرد در نیمه دوم از نگاه زن روایت میشود و تنها نتیجهای که به دنبال دارد، این است که جایگاه مقصر و بیگناه عوض میشود. درحالیکه اساساً استفاده از چند زاویه دید و راویهای چندگانه باید منجر به چندصدایی در داستان شود و هر بار که روایت از سوی یکی از آنها تعریف میشود، جنبه تازه و ناگفتهای درباره موقعیت مرکزی و شخصیتهای پیرامون آن در اختیارمان قرار بگیرد.
در چنین رویکردی فیلمساز دست به هیچگونه قضاوت و جانبداری نمیزند و شرایط یکسان و برابری برای همه شخصیتها فراهم میآورد و نتیجهگیری نهایی را بر عهده مخاطب میگذارد، اما هومن سیدی با وجود استفاده از زوایای مختلف روایی آشکارا دست به قطببندی منفی و مثبت میزند و نمیتواند تعادل را میان دو زاویه دید حاکم بر داستان رعایت کند و حوادث و ماجراها را به گونهای طراحی میکند که در پایان یکی از طرفین مقصر اصلی شناخته شود و دیگری کاملاً در جایگاه بیگناه قرار بگیرد.
در صحنهای از فیلم حنا (طناز طباطبایی) تصمیم میگیرد حقیقت را بازگو کند، اما در اتاقی خالی در کنار سه صندلی پدر و مادر و شوهر مقتول مینشیند و فقط سکوت میکند و بعد بازپرس بیان میکند که او فقط به خسرو (نوید محمدزاده) نگاه کرده است. اگر قرار بود چنین لحظه مهم و مؤثر و عمیقی از زبان یکی از شخصیتها توصیف شود، چیدمان چنین صحنهای چه ضرورتی داشته است؟ درحالیکه انتظار میرود نحوه قاببندی هومن سیدی به گونهای باشد که ما آن نگاه خاص زن در جایگاه یک قاتل به مرد در جایگاه خواهان قصاص را ببینیم که از راه دور به دنبال برقراری خلوتی دونفره و یادآوری عشق گذشتهشان است اما هومن سیدی در کمتر لحظهای میتواند حس و حال متفاوتی از این رابطه تلخ را تداعی کند و حتی وقتی از تمهید نمایش فیلمهای خانگی شخصیتها هم بهره میگیرد، قادر به عیان کردن بخشهای نادیده و مکتوم از زندگی و روابط پنهانی شخصیتها نیست و این تصاویر ضبطشده از لحظات خصوصی شخصیتها هیچ نقش و کارکردی در گرهافکنی یا رازگشایی داستان ندارد.
انتخاب طناز طباطبایی نیز برای شخصیتی که باید دوگانگی پیچیده و متناقضی را القا کند، مناسب نیست. طباطبایی در نیمه اول قرار است نقش دخترکی پر شروشور را بازی کند که با روحیهای تهاجمی و بیپروا خود را به زندگی خسرو تحمیل میکند، اما او فاقد اغواگری و جسارت زنی است که میتواند خواننده معروفی را به دام عشق آتشین و پرسوزوگداز خود بکشاند و برای رسیدن به مرد محبوبش دست به هر کار وحشتناکی بزند. در نیمه دوم نیز که نقش دختری معصوم و قربانی شده را بازی میکند که به خاطر عشق پاکش به مرد حاضر میشود دست به ایثار عجیبی بزند، نمیتواند حس تباهی خودخواسته او را بازنمایاند و دچار تکرار بازی در نقش "هیس! دخترها فریاد نمیکشند" پوران درخشنده میشود.
فیلم "خشم و هیاهو" در کارنامه سینمایی هومن سیدی که همواره او را به عنوان فیلمسازی با ابداعات بیانی و تجربه گری میشناسیم، فاقد آن لحن و جهانبینی و بازیگوشیهای شخصیاش است و گامی روبهجلو به حساب نمیآید ونمی تواند به تجربهای تازه و متفاوت و بهیادماندنی تبدیل شود و انتظار ما را از سیدی برآورده کند.