میثم کریمی : « بازگشته » جدیدترین اثر ایناریتو برگرفته از داستان زندگی واقعی فردی به نام هیو گلاس است که در سالهای بین 1780 تا 1833 زندگی می کرده است. این...
18 آذر 1395
« بازگشته » جدیدترین اثر ایناریتو برگرفته از داستان زندگی واقعی فردی به نام هیو گلاس است که در سالهای بین 1780 تا 1833 زندگی می کرده است. این فرد یک دام گذار بود و در مناطق سرد کوهستانی فعالیت خودش را انجام می داد تا اینکه روزی پس از درگیری با یک خرس، توسط دوستانش به حال خود رها شد تا از دنیا برود. اما گلاس با تلاشی عجیب و غیرقابل باور، بدون تجهیزات و اسلحه، مسیری 320 کیلومتری را طی کرد تا بتواند زنده مانده و به محل بازگردد و البته سراغ کسانی را بگیرد که او را به حال خود رها کرده بودند!
« بازگشته » به کارگردانی آلخاندرو گنزالس ایناریتو، اقتباسی است از کتاب « بازگشته: یک رمان درباره انتقام » که در سال 2002 توسط مایکل پانک منتشر شد و حالا با اکران فیلم، بار دیگر این رمان بر سر زبانها افتاده است. البته رمان اقای پانک بازخوردهای متفاوتی از خوانندگانش دریافت کرده بود. عده ای این رمان را بیشتر از آنکه به واقعیت نزدیک باشد، زاییده تخیل ذهن نویسنده اش می دانستند و عده زیادی هم در مجموع روی خوش به آن نشان ندادند. با اینحال این روزها با اکران فیلم « بازگشته » این فرصت مهیا شده که علاقه مندان به کتاب هم نگاهی به رمان آقای پانک بیندازند. هیو گلاس ( لئوناردو دیکاپریو ) یک دام گذار برای جانواران است که کسب و کارش در تجارت پوست است. وی و گروه همراهش در این راه خطرناک با سرخپوستان نیز نبردهای سختی دارند و دائما در حال فرار از نزاع با آنان می باشند. اما پس از اینکه گلاس با یک خرس گریزلی درگیر شده و به شدت زخمی می شود، فرمانده گروه به نام اندرو ( دامنل گلسون ) پس از مشاهده وضعیت وخیم گلاس احساس می کند که او به زودی از دنیا خواهد رفت. به همین جهت، وی فیتزجرالد ( تام هاردی ) و دو فرد دیگر را مامور مراقبت از او می نماید تا اگر گلاس از دنیا رفت، خاکسپاری آبرومندی برایش برگزار نمایند. اما فیتزجرالد، گلاس را در حالت زخمی و درمانده به حال خود رها می کند تا بمیرد و...
ایناریتو سال گذشته با فیلم « مرد پرنده » توانست ستایش مخاطبین و جامعه منتقدین را بدست آورده و یکی از بهترین فیلمهای دوران کاری اش را کارگردانی کند. در « بازگشت » نیز به نظر می رسد ایناریتو علاقه مند به استفاده مجدد از سبک و سیاق اثر سابقش را داشته، به همین جهت ما بار دیگر شاهد سکانس های طولانی بدون کات هستیم که البته اینبار با اجرایی به مراتب هنرمندانه تر در دل طبیعت به تصویر کشیده شده اند. چنانچه سکانس های بی توقف فیلم « مرد پرنده » توانسته بود تحسین بسیاری را برانگیزد، اینبار ایناریتو پا را یک قدم فراتر گذاشته و این سکانس های بدون توقف را در میان جنگ و خشم طبیعت و خشونت بی انتهای انسانی به تصویر کشیده که البته این تصاویر گاها بسیار آزاردهنده می باشند اما از لحاظ تکنیکی، یک سر و گردن از ساخته قبلی ایناریتو جلوتر می باشند. کیفیت کارگردانی ایناریتو در « بازگشت » مخصوصا در مقدمه غافلگیره کننده فیلم، قابلیت میخکوب کردن هر مخاطبی را پای صفحه نمایش دارد. وی در این سکانس افتتاحیه مخاطب را در موقعیتی وحشتناک و اضطراب آور قرار می دهد و از جزئی ترین امکانات صحنه به درستی استفاده کرده تا بتواند حس ترس را به مخاطبش انتقال دهد. « بازگشت » در بخش فضاسازی و دکوپاژ، قطعا یکی از بهترین آثار سال به شمار می رود. البته این فضاسازی شامل تصاویر ناراحت کننده ای از خشم طبیعت نیز می گردند که با مطرح کردن جزئیات فراوان آن توسط ایناریتو ( مخصوصا در سکانس حمله خرس ) ، احتمالا مخاطب فیلم برای لحظاتی دچار دگرگونی احساسی خواهد شد!
با اینحال « بازگشت » هرچقدر که از لحاظ بصری اثری شایسته تحسین و تمجید است، در بخش فیلمنامه دچار ایرادات ریز و درشتی است که از منطق روایی گرفته تا جذابیت های داستانی، قدرت کافی برای تعریف قصه ای که بیش از دو ساعت به طول انجامیده را ندارد. شاید در این مورد بتوان « بازگشت » را با « دور افتاده » رابرت زمه کیس مقایسه کرد. در آن فیلم، فیلمنامه برای روایت درماندگی یک مرد در جزیره ای دور افتاده به خرده اتفاقات جذابی می پرداخت که کشش لازم برای تعریف قصه طولانی را داشت. اما در « بازگشت » ما با مردی سخت کوش مواجه هستیم که از مرگ بازگشته و پس از مبارزه با طبیعت برای بقاء ، گرفتار پیاده روی ها و رویاهای ذهنی از هم گسیخته اش می گردد که هرگز عمق چندانی پیدا نمی کنند و کارکردش در اجرا را نیز از دست می دهد. فیلم در چندین مرحله گلاس را در محاصره سرخپوستان و افراد بی رحم قرار می دهد تا ما بتوانیم از هنر کارگردانی ایناریتو در پرورش فنی این سکانس ها لذت وافر را ببریم، اما در بخش منطق فیلمنامه ای، این تعقیب و گریزها پس از مدتی کارایی خود را از دست می دهند و مخصوصا در یک سوم پایانی که گلاس از ارتفاعی مرگبار به پایین سقوط می کند و صبح روز بعد بی آنکه مشکل فیزیکی احساس نماید به راه خود ادامه می دهد، تماشاگر به سختی می تواند روئین تن بودن این شخصیت را باور کند. متاسفانه ایناریتو برخلاف مقدمه فیلم که مخاطب را از نزدیک شاهد خشونتی افسار گسیخته می کرد و او را با عمق جزئیات آزاردهنده بی رحمی طبیعت مواجه می کرد، در یک سوم پایانی این جزئیات را فدای تصاویر و قاب بندی های زیبایش می کند که باعث دو دستگی و در نهایت ضعف فیلمنامه گردیده است.
اما قطعا برنده بی چون و چرای « بازگشت » را نه باید ایناریتو، بلکه لئوناردو دیکاپریو لقب داد. بازیگری که توانسته در کم دیالوگ ترین نقشی که تا به امروز ایفا کرده، بازی تحسین برانگیزی از خود به نمایش بگذارد که اتفاقاً اینبار از جنس نقش آفرینی هایی است که معمولا مورد توجه اعضای آکادمی اسکار قرار می گیرد. دیکاپریو با بازی در « بازگشته » به احتمال فراوان اسکار بهترین بازیگر مرد را دریافت خواهد کرد. تام هاردی نیز در نقش فیتزجرالد منفور بازی بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته است. شاید اگر نقش فیتزجرالد در جریان داستان پررنگ تر می بود، می شد هاردی را هم در فصل جوایز ببینیم. دامنل گلسون هم که سال بسیار موفقی را پشت سر گذاشته، در نقش فرمانده توانسته خودی نشان دهد. « بازگشت » در بخش فیلمنامه و اجرا از « مرد پرنده » اثر بهتری محسوب نمی شود اما از لحاظ بصری و کیفیت تصویربرداری، یک سر و گردن از آن بالاتر است. فضاسازی های فوق العاده فیلم و تماشای قاب بندی های چشم نواز ایناریتو به همراه تکنیک تصویربرداری که قطعا نام او را به عنوان یکی از بهترین آثار سال مطرح می نماید، لذت فراوانی دارد که قطعا هیچ مخاطب حرفه ای سینما نباید آن را از دست دهد. با اینحال، فیلم خشونت بی حد و حصری هم دارد که تماشای اثر را برای هر مخاطب سینما به تجربه ای متفاوت تبدیل خواهد کرد. برای تماشای « بازگشت » باید دلی آهنین داشته باشید چراکه ایناریتو در جدیدترین ساخته اش شما را از نزدیک ترین فاصله ای که تابحال تجربه کرده اید، با خشونت طبیعت مواجه خواهد کرد و مواجه شدن با چنین مسئله ای، واقعا می تواند سخت باشد!
A frontiersman on a fur trading expedition in the 1820s fights for survival after being mauled by a bear and left for dead by members of his own hunting team.