به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
راست و حسینی بگویم از پوسترها و بیلبوردهای فیلم کاملا میدانستم با چه تیپ فیلمی مواجه هستم و خدا وکیلی فیلم هم یک نمونه خوب از گروه فیلمهایی است که بهش اختصاص دارد. از صداقت کارگردان خوشم آمد، ادعای زیادی نکرده. یک فیلم متعلق به یک تیپ سینمایی (اصرار دارم نگویم ژانر چون به نظرم ژانر آن منظوری که من دارم را نمیرساند) ساخته و در سبک و سیاقی که به آن تعلق دارد، بد هم نیست.
آدمکُش داستان یک آدمنکُش است که فکر میکند آدمکُش است. فیلم داستان دکتر روانپزشک جوانی است (بهرام رادان) که برای نیروی انتظامی کار میکند و به کمک استادش (افسانه بایگان) مشغول انجام تحقیقاتی برای کتابش است. او از طریق دوست قدیمی با نام مهندس حمید زاهدی (حامد بهداد) با زن جوان به نام رویا ملکزاده (مهتاب کرامتی) که متهم و معترف به قتل است آشنا میشود و تصمیم به نجات او میگیرد و دست آخر هم نجاتش میدهد.
چیزی که فیلم از همان ابتدا به شدت از آن رنج میبرد، نداشتن منطق داستانی است. چرا یک پزشک جوان که به بیننده باهوش و متعهد و سالم و ... معرفی میشود و نشانهها حاکی از وجدان و مسئولیت پذیری و پاکی و ... است اصلا باید در خواست غیر قانونی دوست قدیمی که سالها از هم بیخبر بودند را بپذیرد؟ چرا کسی که برای پلیس و پزشک قانونی کار میکند و قطعا صبح تا شب با انواع پروندههای پلیسی و جنایی و ... سر و کار دارد باید اینقدر ساده لوح باشد که هر حرفی را به سادگی و بدون هیچ گونه چون و چرا بپذیرد؟ دوستش برای او داستانی را تعریف میکند و جناب آقای دکتر به راحتی میپذیرد و حتی کوچکترین شَکی نمیکند. از آن جالبتر این است که دوستش به او نمیگوید زن بیگناه است یا به او تهمت زدند و به فقط میگوید بهت زده و شُک است از اینکه زن جوان چرا این کار را کرده و یک شبه قاتل شده اما دکتر از همان اولین دیدار مبنا را بر بیگناهی زن گذاشته، با اینکه خود زن هم اصرتار بر قاتل بودن دارد، و در همان اولین لحظه که او را میبیند با او از در بیگناهی وارد میشود و میخواهد به هر قیمتی شده بیگناهی او را ثابت کند. چرا؟ مشخص نیست. فیلم پر از ضد و نقیض است و نهایتا لحظاتی، به خصوص پایان فیلم، آدم با خودش فکر میکند؛ خُب که چی؟! داستان به این سادگی و قابل پیش بینی را چرا اصلا اینقدر زحمت کشیدند و هزینه کردند و ساختند.
افسانه بایگان و بهرام رادان در فیلم آدمکُش
از همان ابتدا کاملا مشخص و واضح و روشن است که دوست دکتر، مهندس حمید زاهدی ، ریگی به کفشش است و چیزی را پنهان میکند اما دکتر معصومانه و کودکانه، هیچ شَکی به او نمیکند و در طول داستان هیچ جا، تا روشن شدن کامل همه چیز، هیچ سئوالی درباره دوستش برایش پیش نمیآید.
دکتر برای نجات زن ریسک میکند، قانون را زیر پا میگذارد و بیمار را از تیمارستان فرار میدهد و پنهان میکند. اما در نهایت هیچ کس با این تخلف او برخوردی نمیکند و انگار کشک است و هر کس اگر بتواند نهایتا بیگناهی کسی را ثابت کند میتواند او را از زندان و تیمارستان و ... فراری دهد و ...
از کسی که متهم به قتل 3 نفر است هیچ مراقبت و نگهبانی خاصی نمیشود و دکتر به کمک دختر جوانی (لیلا اوتادی) که کلا هم معلوم نیست چه کاره است و به چه دلیلی نقش او در فیلم گذاشته شده، زن را بدون اینکه ما بفهمیم چه گونه، فرار میدهد. و خلاصه فیلم از اول تا آخر بی منطق است و پسر از سوتیهای گُل درشت است و نهایتا وقتی فیلم تمام میشود آدم از خودش میپرسد چرا؟ چرا این فیلم ساخته شده؟ و البته بهتر بود نام فیلم را به جای آدمکُش میگذاشتند آدمنکُش چون در داستان هیچ آدمکُشی وجود ندارد.
از دیگر نقاط ضعف فیلم بازیهای ضعیف و تکراری بازیگران آن است. بهرام رادان به تنها چیزی که شباهت ندارد یک دکتر باهوش و باوجدان است او بیشتر شبیه یک نوجوان پخمه و خِنگ است که ساده لوحانه میخواهد ماجراجویی کند. معلوم نیست پزشک وسط آن همه گیر و گرفتاری، برو و بیا و فرار و ... کی وقت میکند خودش را آنطور آلاگارسون کند و مثل مدلهای لباس هر دقیقه یک لباس آنچنانی تنش کند ؟!
حامد بهداد یکی از تکراری ترین بازیهایش را به نمایش گذاشته و انگار خودش از بازی مصنوعیاش غرق لذت است.
افسانه بایگان نسبت به دیگران بد نیست اما او هم بیشتر انگار دارد ادای یک خانم دکتر باتجربه را در میآورد تا بازی کند و مثلا در صحنهای که متوجه میشود شاگردش متهم را فراری داده بسیار ضعیف و مصنوعی بازی میکند.
مهتاب کرامتی تقریبا وحشتناک است. بازی او به قدری ضعیف و نچسب است که آدم را شگفزده میکند.
و لیلا اوتادی تنها کاری که نمیکند بازی است و اصلا معلوم نیست او چرا در فیلم است؟!!!
اما با همه اینها فیلم آدمکُش نقاط قوتی هم دارد. فیلم با همه ضعفهایش بیننده را آزار نمیدهد و این توان را دارد که مخاطب را تا آخرین لحظه بر روی صندلی بنشاند و شاید اگر برروی فیلمنامه بیشتر کار میشد و کارگردانی قویتری داشت تبدیل به یک فیلم متوسط و جذاب میشد.
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]