جیمز براردینلی : ما در قالب یک جامعه آنچه درک نمی کنیم از بین می بریم. به انسان های "متفاوت" تنها به این دلیل که تفاوت آنها ما را ناراحت می کند بهتان...
29 آذر 1395
ما در قالب یک جامعه آنچه درک نمی کنیم از بین می بریم. به انسان های "متفاوت" تنها به این دلیل که تفاوت آنها ما را ناراحت می کند بهتان می زنیم و آنها را از بین می بریم. این سخن بیش از هر کسی در مورد زندگی آلن تورینگ (بندیکت کامبربچ)، که توسط کارگردان نروژی مورتن تیلدوم (شکارچیان) به تصویر کشیده شده، صدق می کند. تورینگ کلیدی ترین بازیگر در شکستن رمز انیگمای آلمان ها بود و این کار او احتمالا پایان جنگ جهانی دوم را دو سال جلو انداخت و جان بسیاری را نجات داد. تورینگ انسانی منزوی، جامعه گریز و همجنسگرا بود و این ها مواردی هستند که موجب طرد، بازداشت و آزار او شد تا جایی که او جان خود را گرفت. اینکه "بازی تقلید" را یک پیروزی بدانیم کار سختی نیست زیرا هر چه باشد تورینگ کاری را انجام داد که بسیاری از متخصصان فکر نمی کردند قابل انجام دادن باشد، اما این پیروزی است که تراژدی آن را تحت الشعاع قرار داده است. خوشبینی تورینگ – با این جمله که "گاهی اوقات همان کسی که هیچ کس انتظارش را ندارد کار غیرمنتظره را انجام می دهد – با تلخی پایان کار او از بین می رود.
بازی تقلید سه دوره از زندگی تورینگ را به تصویر می کشد تا گوشت و خون بیشتری به شخصیت او بر پرده سینما ببخشد. بیشتر زمان فیلم به سال هایی که او در بلچلی پارک به عنوان رمز شکن روی کد انیگمای آلمان ها کار می کرد اختصاص داده شده است. موفقیت او موجب شد متفقین به تمام مکالمات جنگی مخفی آلمان ها دسترسی پیدا کنند. او عضو گروهی بود که افرادی چون هیو الکساندر (متیو گود)، جوان کلارک (کایرا نایتلی)، جان کایرن کراس (آلن لیچ) و پیتر هیلتون (متیو بِرد) در آن حضور داشتند. دو نفر بر این گروه ریاست می کردند: فرمانده نظامی، دنیستون (چارلز دنس) و ماموری از MI6 به نام استوارت منزیس (مارک استرانگ). نماهای مربوط به سالهای 1939 تا 1945 به صورت فلش بک و بعد از دستگیری تورینگ به جرم بی شرمی، نمایش داده می شوند. (او در نهایت به این جرم محکوم شد و انتخاب کرد که به جای رفتن به زندان به صورت شیمیایی اخته شود.) فلش بک هایی هم هستند که سالهایی دورتر یعنی حول و هوش 1920 را نمایش می دهند (در این نماها نقش تورینگ را الکس لاوتر بازی کرده)، سال های مدرسه تورینگ زمانی که دانش آموزان دیگر او را آزار می دادند و او تازه داشت به تمایلات جنسی خود پی می برد و اولین عشق خود را تجربه می کرد.
بازی بندیکت کامبربچ در نقش تورینگ عالی است و تمام جنبه های درگیری یک ذهن بزرگ با چالشی عظیم را نمایش می دهد. کامبربچ سعی نکرده تورینگ را تصنعا شخصیتی دوست داشتنی یا همدردی برانگیز نشان دهد؛ روش او ظاهر و باطن تورینگ را برهنه به نمایش می گذارد. تورینگ با دیگران برخوردی سرد دارد و در جمع راحت نیست (صحنه ای کمدی در فیلم هست که تلاش تورینگ برای برقراری ارتباط و نزدیک شدن به همکارانش را نشان می دهد) و ترجیح می دهد به جای همکاران انسان خود با ماشینی که ساخته (به نام کریستوفر) سروکله بزند. با بازی کامبربچ به هوش، گستاخی، تنهایی و گوشه گیری خود خواسته یکی از بزرگ ترین قهرمانان ناشناخته متفقین در جنگ جهانی دوم پی می بریم.فیلم با هوشیاری تمام سعی نکرده جزییات کار تورینگ در رمز شکنی را به تصویر بکشد. در غیر این صورت فیلم وارد عرصه ای می شد که شاید تنها معدودی از مخاطبان توان درک آن را داشتند. فیلم به مسایل کلی تر پرداخته و یکی از مهمترین چیزهایی که در فیلم نمایش داده می شود ماشین تورینگ، کریستوفر، است که می توان آن را نمونه ای اولیه از کامپیوترهای امروزی دانست. (انیاک، اولین کامپیوتر الکترونیکی بر اساس طراحی تورینگ ساخته شده است.) بازی تقلید به جای تلف کردن زمان خود با جزییات مهندسی و ریاضی، سعی کرده بر روی روابط انسانی در میان اعضای گروه با یکدیگر و با روسا متمرکز شود.
در نقطه ای از فیلم، تورینگ و همکارانش با مساله ای غامض مواجه می شوند. بعد از شکستن کد انیگما آنها بلافاصله متوجه می شوند که آلمان ها در حال جمع کردن زیر دریایی های خود برای حمله به یک کاروان متفقین هستند. انتخابی که اعضای مستقر در بلچلی پارک دارند ساده است: باید هر چه زودتر به ارتش خبر داد و جلوی نابودی کاروان را گرفت (و با این کار آلمان ها را از لو رفتن انیگما آگاه کرد). اما انتخاب سخت تر سری نگه داشتن این اطلاعات و ادامه شنود کد انیگما است. شکستن کد انیگما کافی نبود و حالا آنها باید تصمیم بگیرند به کدام یک از حمله های آلمان ها پاسخ دهند و از کدام یک چشم پوشی کنند.این یک فیلم در مورد جنگ است که نه میدان نبردی در آن نمایش داده می شود و نه گلوله ای شلیک می شود. فیلم نشان می دهد که حتی در دهه 1940 هم، دانشمندان، مهندسان و ریاضی دانان در حال نبرد در جبهه ای مخفی بوده اند. تورینگ هم همانند رایرت اوپنهایمر، پدر بمب اتم، در راه استفاده از دانش خود با انتخاب های اخلاقی مواجه بود. در نهایت اما، نابغه ای که پشت تمام موفقیت های بلچلی پارک بود، توسط جامعه ای که او را درک نمی کرد از بین رفت. بازی تقلید این جنبه از تاریخ را مخفی نمی کند و این همان چیزی است که از آن فیلمی تلخ و گزنده ساخته است.