علیرضا ایرانشاهی : اتاق سبز از فیلمهای آخر تروفو محسوب میشود. فیلمی بر اساس رمانی از هنری جیمز. داستان مربوط میشود به سالهای پس از جنگ جهانی. ژولین مردی است که پس از...
29 آذر 1395
اتاق سبز از فیلمهای آخر تروفو محسوب میشود. فیلمی بر اساس رمانی از هنری جیمز. داستان مربوط میشود به سالهای پس از جنگ جهانی. ژولین مردی است که پس از مرگ همسرش و بازگشت از جنگ، دیگر آن انسان همیشگی نیست. او بیشتر در خاطرات سیر میکند و دنیای مردگان برایش جذاب تر است. فیلم با نمایی از جنگ شروع می شود. در پس زمینه ی این تصاویر جنگی، چهره ی مردی را می بنیم. گویی این تصاوبر، خاطرات این مرد هستند. بعد متوجه می شویم که این مرد ژولین است که خود تروفو نقش او را ایفا میکند. در سکانس ابتدایی فیلم مرد دیگری را میبینیم که همسرش را از دست داده و بسیار ناراحت و اشفته است، کشیش قصد آرام کردن او را دارد اما از این کار عاجز است. بالاخره آن مرد نمیتواند این شرایط را تحمل کند و قصد میکند خود ش را بکشد اما ژولین مانع از این کار میشود. ژولین پس از انکه کشیش را از اتاق بیرون میکند، مرد را دلداری میدهد و او را آرام میکند. در اینجا ما با ژولین آشنا می شویم. فردی که همسرش را از دست داده است و ضربات سختی را از زمان جنگ متحمل شده، اما او خود را با این فرضیات که مردگان همواره حاضرند و در زندگی به زنده ها کمک میکنند متقاعد کرده است. او اتاقی را به وسایل و قاب عکسهای هسمرش ژولی اختصاص داده است، و مدام به این اتاق سر میزند و با همسرش صحبت میکند. او حتی حلقه ی مورد علاقه همسرش را برای همسرش از حراجی میخرد. ژولین که نویسنده ی روزنامه است، انسانی منزوی و بسیار درونگراست، او به سختی با انسانهای دیگر ارتباط برقرار میکند و بلعکس. ژولین اخلاق های منحصر به فردی دارد به عنوان مثال وقتی یکی از دوستان صمیمی سابقش فوت میکند، او نه تنها ناراحت نمیشود، بلکه از این خبر خوشحال هم میشود. او به شدت به دنیای مردگان وابسته است و برای آنها ارزش خاصی قائل است، تا حدی که میتوان گفت او کاملا زیاده روی می کند و بیش از حد زندگی خود را صرف آنان میکند. در جایی از فیلم او حتی سفارش ساخت مجسمه ای از زنش را میدهد.
ژولین به طور اتفاقی با دختری به اسم سیسیلیا آشنا می شود. بحث های زیادی بین این دو رد و بدل می شود. سیسیلیا معتقد است که زندگی پر است از اتفاقات ناگوار، و انسان باید از این اتفاقها بگذرد و بیش از حد خود را درگیر آن نکند. باید مردگان را رها کرد و به زندگان اهمیت داد. اما در عین حال ژولین همواره بر حرفهای خود استوار است. از طرفی ژولین برای اینکه ارادت خود به درگذشتگان را ثابت کند، کلیسای مخروبه ای را تعمیر میکند و به سیسیلیا پیشنهاد میکند آن را با هم اداره کنند. کم کم بین سیسیلیا و ژولین اتفاقاتی میفتد و حس این دو نسبت به یکدیگر عوض می شود. صحبت کردن در مورد فیلم کمی سخت به نطر می رسد، زیرا پس از اتمام فیلم پیش خودمان فکر میکنیم که فیلم قصد گفتن چه حرفی داشت. اتاق سبز هم مانند کارهای دیگر تروفو بسیار منحصر به فرد است. تروفو در این فیلم به موضوع مرگ و تقابل بین مردگان و زندگان و دنیای آنها می پردازد. او این مسئله را مطرح میکند که چگونه میتوان با مرگ اطرافیان کنار امد. چکونه و تا چه حد میتوان یاد آنهارا زنده نگه داشت. البته به نحوی فیلم را تا حدی هم میتوان رمانتیک خواند اما به روش خود تروفو. داستانی از عشق های ناتمام، نرسیدنها و یا از دست دادنها، انسانهای تنهایی که هر کدام به نحوی سعی در بیرون آمدن از شرایط خود را دارند و مهمتر از همه نحوه ی برخورد با مرگ عزیزان.
ارتباط برقرار کردن با فیلم و شخصیت های آن کمی سخت است و به قولی نمی توان آنها را فهمید. به خصوص شخصیت ژولین، علی رغم بازی زیبای تروفو، باز هم غیر قابل درک است. البته این نکته منفی در فیلم فارنهایت تروفو هم مشهود بود، البته در فارنهایت این نکته ملموس تر بود. از نظر من تروفو انزوا و تنهایی ژولین را فقط در اخلاق تند او نشان داده است و شخصیت پردازی یک انسان تنها به خوبی انجام نشده است. شاید فضاسازی و صحنه پردازی را بتوان از نکته های مثبت فیلم دانست. شبهای سرد و برفی و استفاده بسیار از رنگهای سرد به القای حس تنهایی به مخاطب کمک کرده است. از معدود جاهایی که از رنکهای گرم استفاده شده است، سکانسهای مربوط به کلیساست که با نور شمعهای فراوان روشن شده است. شاید اگر شخصیت پردازی و داستان پردازی فیلم بهتر بود با اثری به مراتب ماندگار تر روبرو بودیم هر چند اتاق سبز فیلم قابل احترامی است می توان از تماشای آن لذت برد.