ایمان شاه بیگی : رستگاری از شاوشنگ شاهکار درخشانی است که ساخته شده تا زندگی تماشاگرانش را تغییر دهد و تاثیرگذار باشد . تجربه سینمایی فوق العاده ایی که تجلی بخش رسالت حقیقی هنر...
19 اردیبهشت 1396
رستگاری از شاوشنگ شاهکار درخشانی است که ساخته شده تا زندگی تماشاگرانش را تغییر دهد و تاثیرگذار باشد . تجربه سینمایی فوق العاده ایی که تجلی بخش رسالت حقیقی هنر ( اگر برای هنر رسالتی بتوان قائل شد ) است . تجربه ای انسانی ، امیدبخش و همراهی برانگیز . فیلم ، محصول 1994 براساس داستان کوتاه «ریتا هیورث و رهایی از شاوشنگ» نوشته استیون کینگ نویسنده مشهور و محبوب داستان های ترسناک است و داستان اندی دوفرین ( با بازی تیم رابینز) کارمند تحصیلکرده بانک که به اتهام قتل همسر و معشوقش به دوبار حبس ابد محکوم می شود و در ادامه چگونگی تطبیق او با شرایط زندان را می بینیم . راوی اغلب حوادث فیلم رد ( با بازی مورگان فریمن) مرد سیاهپوستی که او هم به اتهام قتل 20 قبل از ورود اندی زندان را تحربه کرده است . در واقع ما زندان و زندانیان و اندی را ، اغلب ، از دریچه نگاه او می بینیم و می شناسیم . فیلم روایتگر یکی از حقیقی ترین تصاویری است که سینما از زندان و شرایط آن نشان داده است . تمامی تنهایی ، انزوا و خشونتی که یکی زندانی با آن روبروست و گاهی قابل حدس است و تمامی دوستی و عادت و خو گرفتن به آن دیوارهای محصوری که ممکن است غیر قابل انتظار باشد . در اینجا زندان خود شخصیتی زنده دارد مانند دیگر کاراکترها و شاید مهمتر از آن ها . زندان جامعه کوچکی است با قواعد خاص خودش و با آیین و مذهب خودش . شاید تاثیر گذارترین داستان فیلم در رابطه با تاثیر زندان بر زندگی زندانیان داستان بروکس ، کتابدار پیر زندان باشد . پیرمرد 70 ساله ای که پنجاه از زندگی ش را در زندان گذرانده و بعد از گذراندن بیشتر عمر خود در آن مشمول آزادی مشروط می شود . داستانکی که نیازمندان توجه بیشتر دانشجویان حقوق است در رابطه با تاثیر حبس های بلند مدت و میزان کارایی آنها . اما فیلم بیش از هر چیز دیگر درباره امید است . موهبتی که در تاریکترین دنیاها برای انسان نور است . نیرویی رهایی بخش که رستگاری حقیقی تنها در پرتوی آن محقق است و ین پیام حقیقی فیلم است . فیلم از این منظر خاصیت استعاری می یابد . گویی همه ما زندانیان رنجور زندانهای خودمان هستیم زندان های گاهی خودساخته و گاهی ساخته دیگران و رنجمان را تیماری نیست مگر بارقه های امیدی که هر کدام در جایی می یابیم . و این بارقه ها تنها نقطه اتکایی است که در پرتگاه پوچی و خواهش نیستی به آن پناه می بریم و اگر به این تکیه همان ایمان راستین داشته باشیم رستگاری در پی آن است و در این شکی نیست . بی اغراق تجربه تماشای این فیلم تجربه رستگاری است . اندی دوفرین چنان همراهی برانگیز است که رستگاری استعاری اش رستگاری و خشنودی تماشگر را به همراه دارد و همین نکته است که تماشای هر باره این فیلم را لذت بخش می سازد . فیلم پر است از سکانس هایی که با طرافت با ظرافت بی مثالی نوشته و اجرا شده است که با تماشای چندباره فیلم قابل درک است .نگاه فیلم به عدالت دینی یکی از مفاهیم کمی پنهان تر فیلم است . عدالتی که از پیچیده ترین طرق حاصل می شود . نگاه دارابونت به مسئله کاتولیزم در اغلب آثارش قابل شناسایی است . در اینجا هم در لایه های پنهانی می توان المان های دینی را یافت . ( ادامه نقد را درصورتی که فیلم را ندیده اید مطالعه نکنید) اندی دوفرین و فرارش از زندان شاوشنک به نوعی یادآور عیسی مسیح است . برای مثال نگاه کنید به جایی که ابزار رهایی ( رستگاری) اش نهفته است . درون انجیل ! رییس زندان در اولین مکالمه ای که با اندی دارد عنوان می کند هنگام بازگرداندن انجیل به او می گوید «انجیلت را نزدیک خودت نگه دار . درون این کتاب رستگاری نهفته است» . سکانس مهم دیگر سکانس فرار از رندان است . هنگامی که اندی از لوله فاضلاب خارج می شود باران می بارد لباس هایش را از تن در می کند و باران بر روی صورتش در حال ریزش است در حالیکه دستهایش را همانند عیسی بر صلیب باز می کند باران او را می شوید . مسیحیان باور دارند شتشو با آب مقدس که هنگام Baptize کردن یا غسل تعمیدی از آن استفاده می شود مثال تولد دوباره است و پاک شدن گذشته و گناهان انسان . اندی زیر باران گذشته اش را می شوید و دوباره با اسمی تازه حیات می یابد . اندی به جایی فراسوی اقیانوس آرام می گریزد جایی که به اعتقاد مکزیکی ها خاطره ای ندارد . سکانس دیگر جایی است که اندی شرایطی را فراهم می کند تا زندانیان همکارش در قیرگونی کردن سقف زندان بتوانند آبجوی سرد بخورند تعداد همکاران همراه اندی دوازده نفر است درست به اندازه حواریون عیسی در شام آخر که در روایت متعدد از جمله تابلوی داوینچی تعدادشان دوازده نفر عنور شده . و اشاره آخر سکانس خودکشی رییس زندان است که هنگام شلیک گلوله به تابلویی نگاه می کند که بر آن آیه ای از کتاب مقدس نوشته شده « و روز قضاوت ( قیامت) به زودی می رسد » این همان تابلویی است که پشت اش همه فساد رییس زندان درون گاوصندوق نهفته است . از این دست اشاره های استعاری در فیلم بسیار است که حتما با نگاهی دقیق چندبار قابل کشف است . اما فیلم که محبوبترین فیلم تاریخ سینما لقب گرفته این پرسش را به میان می آورد که راز این محبوبیت در چیست ؟ چطور ممکن است سه نسل متفاوت خارج از ارزشگذاری های هنری از این فیلم به عنوان یکی از تاثیرگذارترین و محبوبترین فیلم های زندگیشان یاد کنند ؟ زندگی یک زندانی محکوم به حبس ابد چه خاصیت شگرفی دارد که این چنین مسحور کننده است ؟ این پرسشی است که بعد از تماشای فیلم پاسخ آنرا خواهید یافت .
میشل دارنل (با بازی مک کارتی) ملکه خود ساخته شرکت است، او به عنوان چهل و هفتمین زن ثروتمند امریکا هم شناخته شده است. این شخصیت به هیچ وجه عمیق یا قابل توجه نیست. با این حال مک کارتی قطعا برای شرکت ارزشمند تر از دخترهای شلخته و بازنده ای است که در فیلم های قبلی باز کرده است. این شخصیتِ مو قرمز چیزی میان مارتا استوارت(Martha Stewart تاجر، نویسنده، مجری) و میراندا پریستلی (Miranda Priestley یکی از شخصیت های زن برجسته رمان شیطان پرادا می پوشد) است ، مخصوصا با ردیف کت های رنگارنگ، شالها ، خز ها و یقه اسکی هایی که طراح لباس فیلم، وندی چوک به تنش کرده است. ظاهرا میشل ثروتش را از طریق ظلم، پرخاشگری و فحاشی افراطی کسب کرده است( خصوصیات واقعی اش سخت تر کشف می شوند). همانگونه که در هنرنمایی آغازین فیلم مشاهده می کنیم، میشل بیشتر زمانش را صرف القای همان عقاید جاه طلبانه ای می کند که رهبران زن آینده دارند. اما زمانی که به معاملات نهانی متهم و به 4 ماه زندان محکوم می گردد، شرایط او برعکس می شود و درنهایت بدون پول و خانه در خیابان های شیکاگو رها می شود.
ناجی میشل دستیار سابقش، کلیر می باشد. کسی که با اکراه میشل را به آپارتمانِ خود و دختر نوجوانش ریچل(Ella Anderson) راه می دهد. میشل حتی پیش از آن که با قضیه «تیم گلهای قاصدک » آشنا شود، یک رابطه قوی دوستانه با ریچل مهربان ایجاد می کند.ایده فروش میلیون دلاری شیرینی، توسط یک دختر پیشاهنگی سریعا به ذهن میشل خطور می کند و او متوجه می شود که این دختر کوچک ونیکوکاربیچاره اصلا خبر ندارد که روی معدنی از طلا نشسته است . زمانی که میشل متوجه می شود کلیر شیرینی های فوق العاده ای می پزد، میشل او را تشویق می کند که از شغل بی سرانجامش استعفا دهد تا بتوانند تجارت شیرینی پزی شراکتی ای راه بیندازند که هردویشان را پولدار کند. در جریان این کارها، میشل نیز به ریچل و دوستان دسته پیشاهنگی اش درس هایی از مدیریت، تجارت و ضرورت دفاع از خود را یاد می دهد.
موضوع تاثیر یک بزرگتر بدبین و بازنده بر روی توده جوانان آسیب پذیر، قبلا هم در فیلم های دیگری مثل فیلم خوب «مدرسه راک »( School of Rock) و فیلم زننده « بابانوئل بد» (Bad Santa)استفاده شده بود اما فیلم رئیس به این موضوع تکراری با نگاه تازه ای پرداخته است. لذت خاصی در تماشای میشلِ خودرای حین ادای فحش های رکیک در اتاقی پر از مادر و دخترهای وحشت زده وجود دارد ،پیروزی منصفانه میشل در برابر هلن (با بازی Annie Mumolo )، عوضی درجه یکی که رقیب او می شود نیز دلنشین است. مک کارتی، کسی است که توهین های رکیک را به صورت طنازانه ای ادا می کند و چند باری تماشاچیان را عمیقا می خنداند یا وادار می کند پوزخند بزنند، خنده ای که شاید بر اساس مفهومی عمیق باشد.
درپایان، توانایی مک کارتی در بازیگری – با توجه به استعداد مهار ناشدنی او برای نمایش کمدی فیزیکی و روش فوق العاده اش برای بذله گویی- بیشتر از غریزه نویسندگی اش توصیه می شود. چرا که نویسندگی او در بهترین حالتش «غیرقابل اعتماد» به نظر می رسد. بهترین قسمت ازفیلم کمدی « رئیس»، مبارزه خیابانی خطرناکی است که میان دختران شیرینی فروش پیشاهنگ(که عزیزدردانه های دارنل خوانده می شوند) و تیم قاصدکِ هلن رخ می دهد. اما از شیوه فیلمبرداری این قسمت( به صورت حرکت آهسته بی روح) مشخص است که فالکون و همکارانش گمان کرده اند، تنها ایده مبارزه این دختران تا سرحد مرگ،بی نهایت خنده دار خواهد بود و حتی ممکن است همینطور باشد. حداقل در مقایسه با سکانس های مزخرفی مثل زمانی که میشل دربرابر رنالت (با بازی Peter Dinklage) شمشیر ژاپنی می چرخاند یا در مورد انتقام گیری طولانی مدت و رابطه عاشقانه ی متناوب میشل این موضوع صدق می کند.
همه چیز در این فیلم – حتی زمانی که مسیر فیلم منحرف می شود- عمدی و بی دلیل به نظر می رسد. کلیر یک زن مهربان و بازیچه دست دوست پسرش (با بازی Tyler Labine) است به این دلیل که شاید می خواهد ازالقای این ایده که او و میشل ممکن است چیزی بیشتر از دو شریک تجاری باشند جلوگیری کند. کتی بیتس(با بازی Kathy Bates ) به زحمت از پس نقشش بر می آید. فیلمنامه احتمالا احساس کرده که بارِ کمدی فیلم کاهش یافته و به خاطر همین غرق در شوخی های بی هدف جنسی شده و در جریان این کار حتی از قبل هم بی مزه تر شده است. مک کارتی و بل سکانسی با شوخی های جذاب زنانه دارند، لحظه ای بی هدف که شاید از معدود مواقعی باشد که فیلم «رئیس» واقعا موفق ظاهر می شود.
«اندی» (رابینز)، بانکدار محترم و پولدار ایالت نیوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ایالتی شوشنک محکوم می شود و اندکی بعد با «رد» (فریمن)، زندانی سیاه پوست، دوست می شود. پس از هجده سال، «اندی» ردی از قاتل اصلی پیدا می کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...