به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
اکنون پس از حدود سی سال پس از پذیرش قطعنامه 598 و پایان جنگ، خوب است یک بازنگری درباره سینمای جنگی ایران (موسوم به سینمای دفاع مقدس) داشته باشیم. غایت ساخته شدن یک فیلم دفاع مقدسی چیست؟ آیا نیاز به چنین فیلم هایی داریم؟ این بستر تا چه اندازه بکر است و می توان از آن ایده های غنی یافت؟
پاسخ من این است که سینمای دفاع مقدس ایران را می توان با جریان های سینمایی تحت تاثیر بحران های مهم در جهان مقایسه کرد. مثلا در هالیوود شاید ده ها فیلم درباره جنگ ویتنام ساخته شده است که چند نمونه از آن ها از جمله مهم ترین آثار تاریخ سینمای جهان هستند. انگیزه ای که باعث شد فیلمسازانی همچون اولیور استون یا استنلی کوبریک به سراغ جنگ ویتنام بروند همان دغدغه ای است که احمدرضا درویش یا ابراهیم حاتمی کیای ما را به سراغ سوژه های دفاع مقدسی برده است. برخی نیتشان ثبت تاریخ بوده است (جنگ به مثابه یکی از مهم ترین رویداد های سیاسی، اجتماعی و حتی فرهنگی یک کشور)، برخی تجربه زیست شخصی شان را از طریق پرده نقره ای به مخاطب ارائه داده اند، برخی صرفا نیت تبلیغاتی داشته اند و فیلم های اصطلاحا سفارشی ساخته اند و برخی نیز بنا بر ایده بکری که به ذهنشان رسیده، آثاری را ساخته اند. از قضا برترین و شاخص ترین فیلم های جنگی چه در ایران و چه در جهان توسط کسانی ساخته شده است که خودشان شرایط جنگ را از نزدیک دیده اند (از پلاتون استون تا مهاجر حاتمی کیا و دوئل درویش)
حمیدرضا آذرنگ در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
حال سوال مهم اینجاست که چه چیزی از جنگ را تاکنون ندیده ایم که بهرام توکلی می خواسته برایمان به تصویر بکشد؟ چه عاملی باعث شده که یک فیلمساز که بسیار دنیای متفاوتی با فضای ایدئولوژیک جنگ تحمیلی و آدم های آن دارد، به سراغ چنین ایده ای برود؟ همین سوال ها باعث شده بود که در جشنواره، تنگه ابوقریب یکی از کنجکاوی برانگیز ترین فیلم ها باشد.
من عقیده دارم که اکنون سوژه دفاع مقدس ما تبدیل به یک کلیشه شده است؛ هر چه قدر هم که ایده جدیدی به ذهن کسی برسد، باز هم بعید است چیز متفاوتی در آن بتوان پیدا کرد.
معروف است که کوبریک در صدد ساخت فیلمی درباره ناپلئون بناپارت بود، او چندین سال برای پیش تولید و فیلمنامه این اثر زمان گذاشت و حتی به مرحله انتخاب لباس نیز رسید، اما ناگهان متوقف شد. چرا که همان موقع یک سریال پیش پا افتاده در همین موضوع ساخته شده بود. چنین عملکردی نسبت به سوژه ها باعث می شود که اگر درباره یک موضوع مهم یا ارزشمند اثری نمایشی به یادگار بماند، کاملا تاثیرگذار باشد. دلیل اینکه سریال هزاردستان علی حاتمی هنوز در حد ممتاز ترین سریال های تاریخ تلویزیون ماست این است که از سوژه های مربوط به تهران قدیم به اندازه اشباع، آثار نداریم و این یک نکته مثبت است.
کاش فیلم های دفاع مقدسی مان نیز چنین حکایتی می داشتند. ساخته شدن آثار جنگی بدون دستمایه محکم کار را به جایی رسانده است که امروز حتی مهاجر و سفر به چذابه و هیوا و از کرخه تا راین هم که روزگاری محبوب ترین فیلم های روز بودند، دیگر حنا ندارند.
امیر جدیدی در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
تنگه ابوقریب حکم دانکرک نولان را دارد. هر دو فیلم احتمالا به دلیل تجربه گرایی فیلمسازشان ساخته شدند و نه تنها حرف جدیدی برای گفتن ندارند بلکه حتی از پس ساده ترین پیش نیاز های یک فیلم خوب نیز برنیامده اند. این موضوع درباره تنگه ابوقریب حاد تر است؛ زیرا حداقل نولان پشتوانه گیشه و سینمای پر رونق هالیوود را دارد که حتی اگر فیلم خوبی نسازد، در مجموع به نفع سینمای آمریکا گام برداشته باشد.
تنگه ابوقریب در بلاتکلیفی است که می خواهد تاریخ را ثبت کند؟ یا تجربه زیست شخصی نویسنده یا کارگردانش باشد؟ یا از پس یک ایده ناب و غنی می آید؟ به گیشه و فروش فکر می کند؟ به دستاورد های تکنیکی می اندیشد؟ واقعا هیچ کدام از این ها را نمی توان به طور مطلق پذیرفت. فیلمی که ابدا شخصیت پردازی نمی کند چه طور می خواهد تاریخی باشد؟ ایستاده در غبار یک جوان فیلم اولی هزار پله جلوتر از این فیلم، هم تاریخ را به نمایش گذاشت و هم ایده ناب فرمی داشت که تاکنون به طور جدی ندیده بودیم. حتی نمی توان گفت که تنگه ابوقریب به درد گیشه می خورد. اگر استیون اسپیلبرگ نجات سرباز رایان را به گونه ای ساخت که میزانی از خشونت و شلوغی به همراه مایه های حماسی و سانتیمانتال داشته باشد دلیلش این بود که رگ خواب مخاطبش را می شناخت و می دانست چنین سوژه هایی در آمریکا بسیار هوادار دارد و اکنون فیلم او نه تنها به عنوان یک فیلم پر فروش شناخته می شود بلکه با ادویه های مخاطب پسند اسپیلبرگ تبدیل به یک فیلم محبوب در بین آثار جنگی تاریخ سینما شده است.
جواد عزتی در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
بهرام توکلی محاسبه نکرده که اگر سینمای هالیوود در آثار جنگی اش به انفجار ها و خونریزی ها و حماسی سازی ها اتکا دارد به این دلیل است که حتی فلسفی ترین فیلمشان (اینک آخرالزمان) نیاز داشته که در یک نقش فرعی از مارلون براندو استفاده بکند تا گیشه را بیشتر تضمین کند. سینمای ایران، نیازی ندارد که با نشان دادن دست قطع شده و صداگذاری مهیب و میزانسن های شلوغ به فروش برسد. گیشه در سینمای ما از مسیر ایده های انتزاعی همچون حماسه و عشق و فداکاری نمی گذرد، فروش بیشتر مساوی است با بازیگر چهره و شوخی های مبتذل و الخ. پس نمی توان گفت که توکلی همچون اسپیلبرگ دغدغه گیشه را داشته است (اصلا از کسی که فیلم سابقش تنها سیصد میلیون تومان فروخت انتظار چنین دغدغه ای نمی رود.) اگر هم دغدغه او تجربه کردن نوآوری های تکنیکی بوده است باید بگویم روزگاری که هر پردازش میزانسن شلوغ و صداگذاری پرخشونتی به عنوان سقف سینمای ایران شناخته می شد،تمام شده است. دوئل احمدرضا درویش می تواند به عنوان یک فیلم واقعا تکنیکی مطرح شود، چراکه در زمان خودش بسیار پرهزینه به سراغ ساخت صحنه های بیگ پروداکشن رفته بود، در حالی که پس از ریخت و پاش های آثاری همچون چ، محمد رسول الله، به وقت شام و... دیگر تکنیک های متکی بر جلوه های ویژه در تنگه ابوقریب نوآوری به حساب نمی آیند.
مهدی پاکدل در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
تنگه ابوقریب حتی مانند فیلم های جنگی آبکی همچون اخراجی ها، الگوی مشخصی برای فیلمنامه اش انتخاب نکرده است. باز اخراجی ها فیلمنامه ای داشت که از نقطه آ شخصیت های لمپن اش را به نقطه ب می رساند و در هر چند سکانس یک بار کمی برای تلطیف جو جنگ زده فیلم، زنگ تفریحی برای مخاطب می گذاشت. هر چند بسیار سخیف بود اما حداقل ده نمکی فکر کرده بود که باید یک پایه داشته باشد و برمبنای یک الگوی فیلمنامه تضمین شده فیلمش را بسازد؛ به هر جان کندنی که هست! توکلی همین الگو را هم رعایت نکرده و از نیمه اول تا آخر فیلم فقط دویدن و فریاد و انفجار و تیر خوردن و دست قطع شدن و مرگ می بینیم. آن وسط ها یک استراحت هم برای مخاطب گذاشته که مثلا پیکر رزمنده توسط نوجوان فیلم جا به جا شود یا شخصیت اصلی چفیه ای را بر روی صورت رزمنده کشته شده قرار دهد. (از لفظ شهید استفاده نمی کنم زیرا فیلم به هیچ عنوان نمی تواند چنین قداستی را بسازد.)
بدتر از همه نیمه ابتدای فیلم که عملا یک مقدمه بی سر و ته بیش از حد طولانی است. نه شخصیت می سازد و نه فضا را برایمان پذیرفتنی می کند. کاملا مشخص است که فیلمساز یک غریبه است در بین این آدم ها و این فضاها.
انصافا اگر آن متن پایانی را نمی خواندیم، می توانستیم تشخیص دهیم که خط مقدم فیلم در تنگه ابوقریب است یا شلمچه؟ عملیات والفجر مقدماتی است یا فتح خرمشهر؟ فیلم از لحاظ تاریخی چه اطلاعاتی به ما می دهد؟ شخصیت نوجوان فیلم در نهایت چه تحولی پیدا می کند؟ جز گوش درد و غر زدن از او اکتی می بینیم؟ به یاد بی آورید بازی نوجوان آلمانی از کرخه تا راین را با پلاک سعید تا ببینید چگونه یک فیلمساز کاربلد نفوذ به روابط کاراکتر ها را آن هم بدون دیالوگ و پرگویی می تواند انجام دهد. تنها و تنها نقطه قوتی که در این فیلم می توانم ببینم یک صحنه است که کمی بار دراماتیک متفاوت دارد، جایی که نوجوان پس از یادآوری خاطره تلخ، ماسک شیمیایی را بر چهره می زند و تاب سواری می کند. (تصویری هنرمندانه از جنگ)
مهدی قربانی در فیلم سینمایی تنگه ابوقریب
تنگه ابوقریب فیلمی است که نمی داند می خواهد تاریخی باشد یا داستانی؟ قهرمان می سازد یا آدم های واقعی؟ ایدئولوژی دارد یا نه؟ ضد جنگ است یا آرمان گرایانه؟ یک فیلم به تمام معنا خنثی و ناکارآمد که تنها نتیجه اش این است که سینمای دفاع مقدس را بیش از پیش نخ نما می کند.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.
رشادت و غیرت ایرانی ها مهم بود که توی فیلم به خوبی نشون داده شد.