به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
پیش از شروع هرگونه نقد و بررسی فیلم «پریناز» باید چند نکته برجسته شود. اول اینکه این فیلم به هیچ عنوان مناسب سینمای هنر و تجربه نبوده و کاملا یک فیلم جریان اصلی است، و امیدوارم این فیلم با حدی از مخاطب روبهرو شود تا شاید این تکنیک ضربه زدن به یک فیلم ازمدافتاده، و تفکیک فیلمها بر اساس معیارهای فنی صورت پذیرد. دوم اینکه وقتی فیلمی با ممیزیِ سنگین روبهرو میشود، دستهای منتقد بسته میشود، زیرا از یک سو نباید در حق اثر بیانصافی صورت دهد و از سوی دیگر میبایست نقد خود را معطوف به چیزی کند که تمامی مردم امکان تماشای آن را دارند، یعنی محصول نهایی، و بنده نیز چنین خواهم کرد. زمانی که یک فیلم سالهای طولانی توقیف میشود، به بچهای میماند که بدموقع به دنیا آمده و حتی اگر به حیات خود ادامه دهد، قطعا لطماتی جدی دیده است. این مورد آخر مسئلهای بسیار مهم بوده، زیرا در مورد «پریناز» بسیار جدی و تاثیرگذار است. حال میتوانم به فیلم بپردازم.
فاطمه معتمدآریا و طناز طباطبایی در فیلم پریناز
«پریناز» درباره چیست؟ فقدان خانواده در معنای کانون گرما؟ کفر و ایمان؟ نقد خرافات؟ «عقل به چشم بودن»؟ بهراستی که هیچکدام. بزرگترین مشکل این فیلم آن است که هیچکاری را کامل از آب درنیاورده است. پریناز دخترکی با چهرهای بهغایت معصوم است، و همانطور که از غیب نازل میشود، ناپدید نیز میشود، و صرفا بهانهای را به دست میدهد تا بسیاری چهره واقعی خود را نشان دهند. یکی از این بسیاران که چهره واقعی خود را نشان میدهد، همین فیلم «پریناز» است. فیلم اساسا دغدغه این دختربچه را ندارد، بلکه این دختر تنها بهانهای برای سوار کردنِ داستان است، وگرنه صدها موضوع دیگر میتوان تراشید که به بهانه آنها، عکسالعملها و دوروییها و… را تصویر کرد، و لابد «این دختر هم یکی مثل باقی بهانهها». باز هم سوال خود را تکرار میکنم: «پریناز» درباره چیست؟ اکنون پاسخ خود را یافتهام: دورویی، قضاوت عجولانه، شایعهسازی و بهطور کل مجموعهای از اخلاقیات حقیر. از سویی دیگر شخصیت اصلی داستان یعنی فرخنده -با بازی فاطمه معتمدآریا- از همان ابتدای فیلم تا به انتها در حال اظهار «اعترافنامهای» به برادر خود بهعنوان یک مرجع بوده، و در انتها عنوان میکند که «مومن با بصیرتی نبودم.» پیشتر عرض کردم که فیلم نیز به واسطه حضور یک کودک، و اساسا جدی نگرفتن این حضور، حقیقت خود را برملا میکند؛ مانند هر یک از شخصیتهای درون داستان. اکنون میبایست از خود بپرسم که از دید فیلمی کذا «ایمان با بصیرت» چه معنایی میتواند داشته باشد؟ اجازه دهید به عقبتر بازگردم تا بتوانم پاسخی بهتر به این پرسش بدهم.
طناز طباطبایی و فرهاد آئیش در فیلم پریناز
کودکی وارد زندگی افرادی میشود و به این طریق بدل به بهانهای میشود تا این افراد مورد آزمونی اخلاقی قرار گیرند. عدهای همچون زکریا –با بازی حمید فرخنژاد- از این آزمون اخلاقی سربلند بیرون آمده و عمده باقی افراد شکست میخورند. توجه داشته باشید که، اگر نگویم بسیاری از افراد شکسته میخورند، حق ندارم زکریا را نیز سربلند معرفی کنم، و اگر چنین نکنم، تمام تعین فیلم از بین میرود. در مورد تکتک افراد میتوان سیر این آزمون را متصور شد، اما بحث به درازا کشیده میشود. حال باید پرسید که معیار فیلم برای پیروزی و شکست در یک آزمون اخلاقی چیست؟ قطعا یک فیلم حق ندارد قضاوت ما را به وجدان خودمان بسپارد، بلکه میبایست جهان خود را متعین و معنادار سازد. اگر فرض کنیم از بسیاری از همسایههای فرخنده بیاخلاقی سر میزند، چرا نتوانیم همین حکم را در مورد خود فیلم صادر کنیم؟ دخترکی زیبا و معصوم در زیر حجم اغراقآمیزی از باران وارد زندگی افراد میشود و این افراد کنشهایی عمدتا مزورانه از خود نشان داده و دخترک از زندگیشان خارج میشود. دلیل تمام این مسائل این است که افراد مذکور به دخترک قصه ما، به چشم یک «ابزار» نگاه میکنند؛ خود دخترک مهم نیست، بلکه صرفا ابزاری است که یا خوب عمل میکند یا بد.
فاطمه معتمدآریا در فیلم پریناز
فیلم نیز چنین است، و ابدا اجازه نزدیک شدن به دختر را نمیدهد. یعنی دختر به شکلی کاملا تیپیکال و گلدرشت، فقدان خانواده را تجربه میکند، و نه شیطنتهای کودکانهاش معنا پیدا میکند، و نه زیر باران ول ماندن مکررش. شخصیت فرخنده نیز این دختر را بهعنوان ابزاری برای سنجش در آزمون الهی میبیند، و فرخنده همان شخصیتی است که فیلم با او حرکت میکند و از آنرو که تمام «شک» یا «ایمانش» زیر بار دیالوگهای زمختِ شبهخرافاتی گم میشود، حتی او هم تعین خود را از دست میدهد. فیلم اساسا میبایست به زکریا یا پدر دخترک بیشتر نزدیک میشد، یعنی همان شخصیتهایی که دخترک را بهخاطر خودش دوست دارند، ولی هم طرح اساسی فیلمنامه اجازه چنین شکلی از نزدیکی را نمیداد و هم ممیزی دست فیلم را بسته بود.
فاطمه معتمدآریا و طناز طباطبایی در فیلم پریناز
حال فرض کنید که معیارمان فیلمی است آکنده از نگاه ابزاری و بهرهجو به سوژهاش، و حکمش هم «ایمان همراه با بصیرت» است. این حکم نیز از زبان شخصیتی بهغایت خودخواه -و حتی کاریکاتوریزهشده- بیان میشود. آیا این «ایمان همراه با بصیرت» خود تبدیل به شعاری پوک نمیشود؟ آیا شعار پوک سر دادن، خود یک اخلاق حقیر نیست؟ در اینجاست که باید اعلام کرد فیلم به ضد خودش بدل گشته و چیزی ندارد، جز به تصویر کشیدن قسمی نسبیگرایی که اگر در همان سال 1389 اکران میشد، میتوانست مورد بحث و توجه قرار گیرد، اما «تولید انبوه نسبیگرایی» در سینمای همین چند سال، این موضوع اساسا قلابی را، نخنما نیز کرده است.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.