: "تلألؤ(درخشش)" ، همیشه در کارنامه ی کوبریک یک استثنا محسوب شده است . این فیلم که اقتباسی است از رمانی نوشته ی استفن کینگ در زمان اکران خود به اندازه...
25 آذر 1395
"تلألؤ(درخشش)" ، همیشه در کارنامه ی کوبریک یک استثنا محسوب شده است . این فیلم که اقتباسی است از رمانی نوشته ی استفن کینگ در زمان اکران خود به اندازه ی فیلم های دیگر کوبریک مورد توجه قرار نگرفت و اکثر منتقدان به آن ، بعنوان یک فیلم بزرگِ سرگرم کننده نگاه کردند . شاید یکی از دلایلی که کوبریک دوستان را ناامید کرد ، جنجالی نبودن فیلم است . کوبریک که در آثار قبل و بعد این فیلم به سراغ موضوعات خاص و جنجالی می رود ، در این فیلم صرفاً یک داستان ترسناکِ جذاب را روایت می کند . خشونت مورد علاقه ی کوبریک در این فیلم هم وجود دارد اما تأثیرش فقط به خود فیلم محدود می شود .
داستان اجمالی تلألؤ بدین شرح است :
به "جک تورنسِ" نویسنده اجازه داده می شود ، تا به همراه همسر و پسر کوچکش در فصل تعطیلی زمستانی در هتل "اُوِرلوک" به تنهایی اقامت داشته و از آنجا مواظبت کنند . "جک" سعی می کند در این مدت خودش را از خانواده اش جدا و در تنهایی کامل روی داستانی که می خواهد بنویسد کار کند . او رفته رفته به جنون کشیده می شود و قصد کشتن همسر و بچه اش را در سر می پروراند . .. هر چند این نظریه که "تلألؤ ترسناک ترین فیلم تاریخ سینماست" درست نیست و کمی اغراق آمیز می نماید ، اما می توان گفت فیلم به میزان زیادی بیننده را تحت تأثیر قرار می دهد و در ایجاد حس ترس و دلهره در او موفق است .
البته ترس فیلم تلألؤ با ترس فیلم های دیگر به کلی تفاوت دارد . ترس فیلم نه یک ترس انسانی است ، و نه از آن نوع ترس هایی است که در فیلم های خون آشامی از دیدن آدم های عجیب الخلقه به مخاطب منتقل می شود . کوبریک نه "جک" را وابسته وعاشق خانواده اش نشان می دهد و نه همسر و پسرش را علاقه مند به او . معدود صحنه هایی که "جک" با همسر و پسرش صحبت می کند ، هیچ حسی ایجاد نمی کند . در حقیقت فیلم به شخصیت ها وجهه ی انسانی نمی دهد تا دیوانه شدن "جک" ، احساس ترس از فروپاشی بنیان خانواده را در مخاطب ایجاد کند . بنابراین می توان گفت تمام حس ترس و دلهره ای که فیلم بر دوش می کشد بخاطر فضاسازی رازآلود هتل "اورلوک" است . فیلم از همان لحظات آغازین به وضوح بر جنبه ی اسرار آمیز این هتل تأکید دارد و به آن هویتی مستقل می دهد . در دقایق ابتدایی فیلم ، دوربین بعد از پشت سر گذاشتن اتومبیل "جک" در جاده های کوهستانی ، در یک نمای بلند ، بر روی هتل می ایستد و موسیقی ترسناکی که در حال نواختن است با مکث روی این تصویر به اوج خودش می رسد و ما می فهمیم که این هتل نقش مهمی در داستان دارد .
اما بیش تر از همه این فیلمبرداری درخشان فیلم است که نقش هتل را برجسته می کند . دوربین در اکثر مواقع همراه بازیگر حرکت می کند و او را از پشت یا جلو ، در میانه ی کادر و در بین راهرو های تو در توی هتل نشان می دهد . که این علاوه بر ایجاد حس رازآلود هتل ، شخصیت ها را زندانی در و دیوار هتل ، اسیر فضای بسته و هزارتوی آن نشان می دهد و بر ترس و دلهره می افزاید . نکته ی دیگر اینکه هر چند فیلم های کوبریک ، همیشه بر مبنای یک کتاب بنا شده اند ، اما هیچ گاه اقتباس های وفادارانه ای نبوده اند . کوبریک همیشه آنطور که می خواسته و از دریچه ی دید خودش به منبع ادبی مورد اقتباس نگاه می کرده است و حاصل کارش بیشتر متعلق به خود اوست تا نویسنده ی رمان . تلألؤ نیز از این قاعده مستثنی نیست . می گویند نویسنده ی رمان، استفن کینگ از فیلم راضی نبود و خودش بعد ها بر اساس آن سریالی ساخت .
داستان کتاب تلألؤ ، نسبت به فیلمش ساده تر و سرراست تر است ، اما کوبریک در فیلمش بسیاری از سؤالات را بی جواب می گذارد و نتیجه گیری را به بیننده واگذار می کند . تا جایی که می توان گفت فیلم تلألؤ از نظر داستان واقعاً مبهم است . فیلم ، دلیل دیوانه شدن "جک" را به شکل واضحی توضیح نمی دهد و ما نمی فهمیم که این نیروی شیطانی هتل بوده که او را به چنین حال و روزی انداخته یا تنهایی و انزوای بیش از حد او . شاید بتوان نتیجه گیری کرد که تنهایی بیش از حد او (برخلاف همسر و پسرش که اکثر مواقع با هم هستند و بازی می کنند) باعث شده که او تحت سلطه ی نیروی هتل قرار بگیرد . از طرفی گذشته ی "جک" نیز به شکل واضحی توضیح داده نمی شود . مخاطب در صحنه ی گفت و گوی "جک" با "لوید" و "دلبرت گِردی" ، مستخدمان سابق هتل می فهمد که او مدت ها پیش نیز در این مکان بوده . همچنین در صحنه ی آخر فیلم ، قاب عکسی در هتل می بینیم که او را در تصویری سیاه و سفید و مربوط به سالیان پیش نشان می دهد . اما فیلم سعی نمی کند این موضوع را واضح بیان نماید .
فیلم استنلی کوبریک اساساً اهمیتی به منطق روایی و داستانی نمی دهد و با یک منطق سینمایی پیش می رود . فیلم تلألؤ جزو معدود فیلم هایی است که نمی توان داستانش را به شکل کلاسیک ، به گونه ای که در شنونده ابهام ایجاد نکند ، تعریف کرد . فیلم، تماشاگر را وارد دنیایی سراسر ابهام می کند که قطعیتی در آن وجود ندارد و نتیجه گیری در آن غیر ممکن است .
نویسنده ای به نام «جک تورنس» (نیکلسن) استخدام می شود تا از هتل دورافتاده ای که در زمستان خالی از مشتری است، نگه داری کند. او، آرام آرام، در حالتی «تسخیر شده» به تهدید همسر، «رندی» (دووال) و پسرش، «دانی» (لوید) می پردازد...