به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
از «آژانس شیشهای» سخن بسیار گفتهاند و نقد بسیار نوشتهاند. در این نوشتار، نمیخواهم به بازگویی آنچه بپردازم که پیش از این گفتهاند، بلکه میخواهم این فیلم را به مثابه یک «متن» با ویژگیهایی بازخوانی کنم که از «فرامتن» خود به تصویر میکشد. «عنوان فیلم» آستانهٔ ورود به متن است. از عنوان فیلم برمیآید که باید نام مکانی خاص باشد، اما در فیلم جایی به نام «آژانس شیشهای» وجود ندارد. در واقع، آژانسی که لوکیشن اصلی فیلم است آژانس کاکتوس است؛ پس چرا عنوان فیلم آژانس شیشهای است. این عنوان ترکیبی است از دو واژه. آژانس واژهای است بیگانه به معنی نمایندگی، کارگزاری، و بنگاهی که تأسیس شده تا خدماتی را عرضه کند. آژانس جایی است که عدهای به نمایندگی از کسی یا چیزی میخواهند کاری یا وظیفهای را انجام دهند. شاید آژانس همین دنیایی است که آدمهایش فقط برای مدتی قرار است در آن سکونت کنند و بار مسئولیتشان را بر دوش بکشند. شاید همین فرامتنی است که آدمهای متن از آن برخاستهاند.
اصغر نقیزاده در فیلم آژانس شیشهای
شیشهایبودن آژانس هم معنایی چند پهلو دارد. شیشه به ذات خود شکننده و ضعیف است. از طرفی دیگر، شیشه نمایان است. هیچ چیز را پنهان نمیکند و همه چیزش هویداست. شیشهایبودن حس زیبایی را نیز در ذهن مجسم میکند. نمایی که شیشهای است در عین زیبایی فریبنده نیز میتواند باشد. آژانس شیشهای جایی است که شکننده است، پس دوامی ندارد؛ نمایان است، پس نمیتوان چیزی را پنهان کرد و چون پوشیده نیست پس ناامن است؛ ظاهرش زیباست، اما فریبنده نیز هست. گویی آژانس شیشهای همین فرامتن است که متن را دربرگرفته است. گویی آژانس شیشهای همین دنیای ماست. مرحلهٔ دوم، بازخوانی متن است و نشانههایی که از فرامتن خود به نمایش میگذارد. متن نشانههای بسیاری برای گفتن دارد، اما بر آنم تا با مقولهبندی مهمترین آنها ارتباطشان را با فرامتن مشخص کنم.
پرویز پرستویی در فیلم آژانس شیشهای
قانون و قانونمداری
قانون را قاعده یا آیین یا روشی میدانند که بر اساس یک توافق جمعی میان اعضای جامعه برای کنترل و نظارت بر زندگی جمعی تدوین میشود. مهمترین ویژگی قانون این است که برای همهٔ اعضای جامعه یکسان است و هیچگونه برخورد گزینشی و خارج از چارچوب مدونش با افراد جامعه ندارد. بدیهی است، جامعهای که قانون در آن حکمفرما نباشد از ناکجاآباد سر بر خواهد آورد. متن نشانههایی دارد از بیقانونی و رفتارهای فراقانونی که با قانون و قانونمندی در تقابل است. سکانسی را به خاطر بیاورید که حاج کاظم در خیابان عباس و همسرش را میبیند. حاج کاظم بدون توجه به اینکه ماشینش در وسط خیابان است به سمت عباس میرود. او حتی از روی ماشینهای دیگران رد میشود تا به عباس برسد، تا جایی که باعث اعتراض دیگران میشود. این رفتار حاج کاظم ناشی از نادیدهگرفتن قانون و رعایتنکردن حقوق دیگران است؛ ـ حاج کاظم در پارککردن ماشینش هم توجهای به قانون ندارد و به همین سبب چندبار جریمه میشود. جریمهشدن یعنی تخطی از قانون. تأکید متن بر این موضوع نشانهٔ دیگری است از بیقانونی در رفتار حاج کاظم؛
پرویز پرستویی در فیلم آژانس شیشهای
ـ حاج کاظم وقتی موفق به تهیه بلیت هواپیما نمیشود، به رفتاری غیرقانونی روی میآورد. مأمور قانون را خلع سلاح میکند و چند نفر را گروگان میگیرد. گروگانگیری عملی خلاف قانون است و جرم تلقی میشود. مهم نیست که حاج کاظم از این کار چه قصدی داشته است. مهم این است که خلاف قانون رفتار میکند و این نشانهٔ دیگری است بر بیقانونی در رفتار حاج کاظم؛
ـ اصغر از حلقهٔ محاصرهٔ مأموران امنیتی به راحتی میگذرد و خودش را به آژانس میرساند. او با همکاری احمد کوهی، یکی از مسئولان امنیتی، موفق میشود خودش را به حاج کاظم برساند و یک دستگاه تلفن هم با خودش بیاورد. این در حالی است که تلفنهای آژانس به دلایل امنیتی قطع شده است. بدیهی است که اگر شخص دیگری به جای حاج کاظم بود هیچگاه کسی مثل اصغر نمیتوانست به همین راحتی از حلقهٔ مأموران بگذرد و حتی یک وسیلهٔ ارتباطی برای گروگانگیران بیاورد. رفتار احمد کوهی مصداق بارز رفتاری فراقانونی است. نشانهٔ دیگری که متن از فرامتن خود به تصویر میکشد؛
ابراهیم حاتمیکیا در پشت صحنه فیلم آژانس شیشهای
ـ دوستان موتورسوار اصغر نیز نشانهٔ دیگری هستند از بیقانونی یا رفتاری فراقانونی. جایی که پلیس به عنوان نیروی قانونی در حال رسیدگی به مشکل است، گروهی موتورسوار بینام و نشان وارد معرکه میشوند. قانون موتورسواران قانون شخصی است. حضور این گروه واکنش منفی حاج کاظم را درپی دارد. اصغر حضور موتورسوارها را برای کمک میداند ولی حاج کاظم در پاسخ به اصغر میگوید که «اون موتورها جاده میخوان، من اصلا از این نمایشها خوشم نمییاد» و باز تأکید میکند که: «دود اون موتوریها امثال من و عباس رو خفه میکنه» و به اصغر میگوید که از دوستانش بخواهد که صحنه را خالی کنند. حضور موتورسواران نشانهٔ دیگری در متن است از رفتاری فراقانونی در فرامتنی که از آن برخاسته است؛
ـ رفتار سلحشور، یکی دیگر از مسئولان امنیتی، دقیقاً به گونهای است که از یک مأمور قانون انتظار میرود. او در نخستین مواجههاش با حاج کاظم مسلح است و این یعنی وظیفهاش را بهخوبی میداند تا جایی که حاج کاظم نیز بر این موضوع تأکید میکند. رفتار سلحشور کاملاً با وظیفهٔ قانونیاش منطبق است. مهم این نیست که حاج کاظم مربی جنگ بوده یا عباس جانش در خطر است، مهم این است که عمل حاج کاظم اقدام علیه امنیت ملی است. برای سلحشور قانون است که امنیت ملی را تعریف میکند ولی برای حاج کاظم ارزشهایش.
سلحشور تأکید میکند که تندادن به خواستهٔ حاج کاظم یعنی از بین رفتن امنیت ملی. او پایان داستان را نیز به حاج کاظم میگوید. اینکه وزارت خارجه این گروگانگیری را تکذیب کرده است و این یعنی پایان ماجرا برای حاج کاظم و عباس. سکانسی را به خاطر بیاورید که حاج کاظم و عباس داخل ماشین بنز نشستهاند. اینجا پایان ماجرای حاج کاظم و موفقشدن سلحشور است. سلحشور موفق شده است که قائله را پایان دهد، ولی در همین هنگام دستوری فراقانونی پایانی دیگری برای قائله رقم میزند. هلیکوپتری که بر کف خیابان مینشیند، دستوری که با فکس ارسال شده، و تهدید احمد کوهی نشانههایی هستند از رفتاری فراقانونی. اینجا قانون در برابر خودش میایستد: گویی که قانون برای همه یکسان نیست.
رضا کیانیان در فیلم آژانس شیشهای
ـ خطکشی خیابان نیز نماد دیگری است از قانونمداری. خطکشی خیابان مرزبندی برای رفتوآمد ماشینهاست. مرزی که قانون آن را تعیین میکند. اما حاج کاظم این مرز را در هم میشکند. لکههای رنگی که از گامهایش برجا میماند این موضوع را به خوبی نشان میدهد. سکانسی را به خاطر بیاورید که سلحشور در خیابان ایستاده و ردپای حاج کاظم و احمد کوهی مرز بین خطکشی را بر هم زده است. سلحشور در برابر این رفتار فراقانونی درمانده است. نمایی از بالا سلحشور را در میان به همریختگی خطکشی خیابان به تصویر میکشد و عجز و ناتوانی وی را به روشنی نشان میدهد. این سکانس نماد دیگری است از رفتاری فراقانونی که متن از فرامتن خود به تصویر میکشد.
همهٔ نشانههایی که از متن بازخوانی شد فرامتنی را مجسم میکند که بیقانونی یا رفتارهای فراقانونی یکی از ویژگیهای بارز آن است.
پرویز پرستویی در فیلم آژانس شیشهای
ارزش و ارزشمداری
فضائل اخلاقی و ارزشهای انسانی معیاری است برای انسانبودن، انسانشدن، و انسانماندن. همین ارزشهاست که شخصیت وجودی انسان را شکل میدهد. در اینجا برآنم که این ارزشهای رفتاری را در متن بازخوانی کنم.
ـ عباس، جوان روستایی مشهدی، رزمندهٔ دیروز و کشاورز امروز. متن نشانههایی دارد از دلاوریها و فداکاریهای عباس در زمان جنگ. گفتگوی حاج کاظم با دکتر معالج عباس را به خاطر بیاورید: «این یک لاقبای دهاتی مشهدی با یک قبضهٔ آرپیجی ترکشخورده غوغایی راه انداخته بود که» ولی عباس اجازه نمیدهد که حاجی حرفش را تمام کند. او نشان میدهد که نه تنها ادعایی ندارد بلکه حتی حاضر نیست که حاج کاظم خاطرهٔ رشادتهایش را بازگویی کند. عباس چندبار مجروح شده ولی بهسرعت از بیمارستان فرار کرده و دوباره به جبهه برگشته است و حتی تاریخ مجروحشدنش را نمیداند.
او از کار حاج کاظم راضی نیست و مخالفتش را به هر شکل ممکن نشان میدهد. او از اسلحهکشیدن بر روی مردم و اتفاقی که افتاده است ناراضی است. حتی از اینکه به قول حاج کاظم جلوی نفسش را گرفتهاند، گلهای ندارد.
عباس در برابر تهمتهای مشتریان آژانس مبنی بر گرفتن خانه و یخچال و کولر و ... تاب تحمل نمیآورد: « قبل از جنگ روی زمین کار میکردم با تراکتور، بعد از جنگ برگشتم سر همون زمین بیتراکتور. من حتی دفترچه بیمه هم ندارم». عباس از هیچکس و هیچچیز انتظاری نداشت چون با خدایش معامله کرده بود. او با کار حاج کاظم موافق نبود ولی حاضر نشد که حاجی را تنها بگذارد. قصهٔ حاج کاظم را به خاطر بیاورید: « ...جنگیدن با غول آدابی داشت که بچهها به اون خو کرده بودند، ... بعد از جنگ اونایی که تونستن خزیدن توی غار تنهاییشون و اونایی که نتونستن مجبور به معامله شدن...». عباس نمادی از مردانی بود که به آداب جنگیدن با غول خو کرده بودند و در عین حال جایی جز غار تنهایی دلشان نداشتند.
رضا کیانیان در فیلم آژانس شیشهای
ـ حاج کاظم مربی بود و فرمانده جنگ. همهٔ کسانی که جزو نیروهایش بودند هم دوستش داشتند و هم برایش احترام بسیاری قائل بودند. زمان جنگ فرمانده بود و پس از جنگ شد مسافرکش. «تا زمانی که جنگ بود من نبودم، جنگ که تمام شد فشار زندگی چنان فشارم داد که شما رو درک نکردم...» اینها را هنگام درد دلش با فاطمه، همسرش، گفته بود. پس از دیدن عباس از هیچ کمکی برای درمانش کوتاهی نکرد. حتی میخواست که ماشینش، یعنی تنها منبع درآمد خانواده، را برای تهیهٔ پول بلیت سفر بفروشد.
حاج کاظم هنوز خود را در برابر عباسها مسئول میدانست. او خیبری بود و اهل هور ولی سوزش دلش را تاب نیاورد. از کاری که کرده بود راضی نبود و خودش را مقصر میدانست. حاج کاظم هم به آداب جنگیدن با غول خو کرده بود ولی نتوانست که در غار تنهاییاش بماند. کاری که حاج کاظم کرد نفسهای عباس را به شماره انداخت و سر آخر شاهرگش را خشکاند.
پرویز پرستویی در فیلم آژانس شیشهای
از احمد کوهی و سلحشور و اصغر پیش از این سخن گفته شد. بیشتر کسانی که در آژانس بودند نیز در یک نقطه با یکدیگر اشتراک داشتند: پول. ایشان به همهچیز از دریچهٔ پول مینگریستند و هیچ ارزش دیگری جز پول برایشان معنایی نداشت. اینها همه نمونههایی بود از رفتار ارزشی شخصیتهای متن.
قانون و ارزش دو مفهوم مشخصی است که متن بدان میپردازد. نسبتی که قانون با ارزش برقرار میکند و تقابل میان این دو مفهوم مسئلهٔ مهم متن است. اینکه در تدوین قانون تا چه میزان ارزشهای انسانی لحاظ میشود؟، اینکه چه تعریف مشخصی از ارزشهای انسانی وجود دارد؟، اینکه آیا هر کس میتواند بر اساس ارزشهای شخصیاش رفتار کند؟، اینکه قانون میتواند پاسخگوی ارزشها باشد؟، و اینکه کدام یک درستتر است: قطعیبودن قانون یا ارزش، نسبی بودن آن دو، یا قطعیبودن یکی و نسبیبودن دیگری.
آژانس شیشهای از سردرگمی این دو مفهوم در فرامتن خود خبر میدهد. شاید پذیرفتنش دشوار به نظر آید، اما آژانس شیشهای همین فرامتن است، همین دنیای ما.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.