به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
آخرین ساختهاصغر نعیمی، «هایلایت»همانقدر که فکر میکردیم، بیرمق و خستهکننده است. نعیمیکه شاید مهمترین فصل کارنامه کاریاش به «زندگی خصوصی» و نگارش فیلمنامه این فیلم بازمیگردد، بعد از«سایههای موازی»که آنهم شکست سختی بود، این بار به سراغ فضا و موضوعی دمدستیتر و آشناتری رفته است.«هایلایت» یک ملودرام زناشویی است که پیرامون خیانت شکل میگیرد و پرداخت نعیمیبهاندازه موضوعی که انتخاب کرده در حاشیه امن قرار دارد و نه بیننده را غافلگیر میکند و نه جذب. در این چندساله آنقدر خیانت روی پرده سینما دیدهایم که نهتنها برایمان جذابیت خاصی ندارد که حتی قباحت خاصی هم در خیانت نمیبینیم و برایمان یک موضوع عادی شده است، آنهم در فیلمهای سینمایی.
نعیمیدر «هایلایت» موضوع نخ نمای خیانت را با همان کلیشههای همیشگی و پرداخت شعاری که تاکنون دیدهایم به تصویر میکشد و شاید تنها وجه تمایز «هایلایت» با خیل فیلمهای شبیهش، نمایش خیانت زن به شوهر علاوه بر نمایش خیانت شوهر به همسرش است.
ماجرا از جایی شروع میشود که کوروش، همسر لیلی (آزاده زارعی) و نسرین، نامزد سعید (پژمان بازغی) در یک تصادف به کما رفتهاند و اکنون، لیلی و سعید علاوه بر غم و نگرانی برای عزیزانشان با حقیقتی روبرو شدهاند که هضمش برای هیچکدامشان آسان نیست.
اینهمه چیزی است که در«هایلایت» اتفاق میافتد. نعیمی، آنقدر خودش را بهزحمت نیانداخته تا با به تصویر کشیدن موقعیت بغرنج این دو نفر، فضاسازی مناسب و یا پرداخت متفاوت، روحی در «هایلایت» بدمد و این فیلم با موضوع خطی و سادهاش، بدون هیچ پیچیدگی در قالب دیالوگهای میان شخصیتها پرورش پیدا میکند و به همین سادگی هم تمام میشود. «هایلایت» شباهت عجیبی به «زرد»دارد. همان فضا و همان تم موضوعی، با این تفاوت که در «زرد»باوجود همه نواقصش، شاهد موقعیتی هستیم که پرداخته میشود، شخصیتهایی را میبینیم که کموبیش شناسانده میشوند و مهمتر از همه با یک گرهافکنی در نیمه اول داستان و یک گرهگشایی در نیمه دوم روبرو هستیم؛ اما در «هایلایت»هیچ اتفاقی نمیافتد و همه روایت در یکنواختی محض طی میشود. لیلی در بیمارستان کنار تخت همسرش است و سعید هم چند تخت آنسوتر در کنار نامزدش. گه گاهی باهم حرف میزنند و خیلی ناگهانی به هم نزدیک میشوند. همهچیزی که نعیمیمیخواهد در روایتش منعکس کند در گفتوگوهای این دو فاش میشود و همهچیز خیلی رو و واضح است. نه گرهافکنی هست و نه گرهگشایی، شخصیتها نه کنشمندند و نه عاجز از کنش به دلیل شرایط. همهچیز همینقدر که به نظر میرسد خستهکننده و حوصله سر بر است و«هایلایت» را تبدیل به یک فیلم بیروح میکنند. اگر «سایههای موازی» را دیده باشید با فضای بیرمق نعیمیآشنا هستید، با این تفاوت که در «سایههای موازی» سعید عقیقیبا یک اقتباس نهچندان جالب کششی و پیچشی هرچند ساده، به داستان میدهد که در «هایلایت» که به قلم خود نعیمینوشتهشده است، وجود ندارد.
نعیمیبه دنبال«سایههای موازی»سعی کرده است روایتش را در بستری سرد و خاکستری بهپیش برد و آن فضای روشنفکرانه قالب فیلم که موردعلاقه و مهمتر از آن شناختسعید عقیقیبود را در این فیلم هم بازسازی کند، اما پرداخت سطحیاش و عدم تناسب موضوع و فضا، «هایلایت»را به تجربه بیهودهای تبدیل میکند و در آخر بیننده را با یک خب که چی بزرگ تنها میگذارد. نعیمیمیخواهد در مذمت خیانت بگوید، میخواهد طرفین را وادار به واکاوی شرایط به وجود آمده کند اما متأسفانه در همه این رویکردها ناموفق است، چراکه یک فیلم سینمایی نوددقیقهای ساخته که به غیر سینماییترین شکل ممکن سعی در ارتباط برقرار کردن با مخاطب دارد. مخاطبی که در بیست دقیقه اول فیلم، دست فیلمساز را خوانده است و حتی حربهای شبیه نقطه اوج که سعید از انتقام دوطرفه صحبت میکند هم نمیتواند او را گول بزند و شخصیت لیلی آنقدر یکبعدی و سطحی است که میداند تن به این کار نخواهد داد و درواقع نقطه اوج نعیمیقبل از شکلگیری به طرز اسفباری سقوط میکند.
در «هایلایت» همهچیز مصنوعی و یکبعدی است، بازیها، فضاها و مسیر روایت. هیچچیز عمق ندارد و بیننده را درگیر نمیکند. فیلمنامه پر است از شخصیتهایی که بودونبودشان تأثیری در مسیر روایت ندارد، روابط آنقدر بیدقت و شلخته پرداختشدهاند که تا پایان فیلم هم خیلی از نسبتها در هالهای ابهام قرار دارند.
خانوادهای که فرزندشان در کماست و هرلحظه با مرگ در جدل است، فقط افرادی حاضر درصحنه برای پر کردن کادر هستند، سام قریبیاندر نقش برادر، آزاده زارعیوپژمان بازغی بازیشان بیشتر به درد یک نمایش رادیویی میخورد، آنهم نه نمایش اصلی که تمرینهای قبل از برنامه.
فیلمنامه نعیمیدر کنار سایر عناصر فیلمسازیاش بهشدت لنگ میزند. تصادفی شکلگرفته است که سه نفر درگیر آن بودهاند و از نفر سوم فقط یک مراسم ترحیم میبینیم، نه میدانیم چه نقشی در تصادف داشته است و نه میدانیم چه نقشی در داستان دارد. در ابتدا شخصیت سعید را میبینیم که سعی میکند، نامزدش نسرین (مینا وحید) را بهتر بشناسد، درک کند که چرا چنین اتفاقی رویداده است، چرا همسرش به او خیانت کرده است؛ اما نعیمیخیلی زود این مسیر را رها میکند و وارد گپ و گفتهای شبانه میان لیلی و سعید میشود. چیزی شبیه «قبل از نیمهشب»اما بهغایت بیسلیقه و بهشدت حوصله سر بر.
درنهایت هم همه رودهدرازیهای «هایلایت»بهجایی ختم میشود که نسرین از تنهایی و ترسش بگوید و اینکه چرا هیچکس از او نپرسیده است چرا این کار را کرده است؟
در ابتدای این متن به عادی شدن خیانت اشاره کردم. این رویکرد همان چیزی است که قباحت خیانت را فرومیریزد و آن را عادی و روزمره جلوه میدهد. وقتی در فیلممان با دلایلی هرچند منطقی خیانت در زندگی زناشویی را توجیه میکنیم، بینندهمان هم با دلایل خیلی منطقیتر این کار را میکند. نسرین میخواهد کسی از او بپرسد چرا؟ در جواب فیلمنامهنویس و کارگردان باید گفت، این چرایی به قبل از خیانت بازمیگردد. قبل از خیانت است که باید صحبت کرد و موشکافی کرد. وقتی خیانت انجام گرفت، دیوارهای احترام متقابل فروریخته است و صحبت کردن و پرسیدن و پاسخ دادن جز نمک روی زخم پاشیدن کار دیگری انجام نمیدهد، وقتی خیانت انجام گرفت، دیگر حرفی برای گفتن نمیماند. وقت آن رسیده است که سینمای ایران که خیلی هم ادعای روشنفکری دارد، دست از صدور مجوز برای خیانت بردارد، حداقل تا زمانی که رویکرد جدیدی برای این معضل نیافته است.