به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فیلم آینه بغلبه فروش هفته دو ملیاردی خود ادامه می دهد. این فیلم با تبلیغات دهان به دهان و سینه به سینه، مردم را روانه سینما می کند. تقلیل تحلیل دلایل فروش این فیلم به اینکه در سینمای ایران فیلم های کمدی می فروشند و مردم خواهان خندیدن اند، دلایل قانع کننده ای نیستند. فیلم های بسیاری روانه بازار اکران می شوند اما نمی توانند چنین نظر مخاطبان را جلب کنند. درست است که ما به برخی لحظات این فیلم می خندیم اما در یک دهه پیش مردم به برخی فیلم ها با جنس شوخی های دیگر می خندیدند. همزمان با اکران فیلم آینه بغل دوفیلم کمدی دیگر هم روی پرده بودند که «خالتور» از جنس سینمای حسین فرحبخش که یک دهه پیش در سینمای ایران یکه تازی می کرد و فیلم ثبت باسند برابر است، هیچکدام نتوانستند با آینه بغل برابر کنند. برخی ممکن است فروش آن را به علت حضور محمدرضا گلزار و جواد عزتی بدانند اما همین دو بازیگر در فیلم های دیگری بازی کرده اند و نتوانسته اند کمکی به بهبود فروش فیلمهایشان داشته باشند.( به عنوان مثال به فیلممادر قلب اتمی با بازی محمد رضا گلزار و جواد عزتی در فیلم های زاپاس و ماجرای نیمروز اشاره کرد) بسیاری این فیلم را شایسته نقد نمی دانند.بسیاری نیز در حین تماشای فیلم از خنده به خود می پیچند. اما اگر به یاد داشته باشیم که فیلم رابطه ای است که میان ذهن مخاطب و تصاویر نمایش داده شده بر روی پرده برقرار می شود، آن گاه آینه بغل هویت خود را آشکار می کند. به باور نگارنده اگرچه فیلم آینه بغل ، یک فیلم خوب و قابل تحسین و توصیه نیست اما در دل خود برخی هوشمندی ها و نکته سنجی ها را پنهان کرده است که باعث شده در این برهه زمانی نبض مخاطب را در دست خود بگیرد. به شکل خلاصه می توان گفت که این فیلم ، یک جهانبینی خاصی را در قبال اخلاقیات ثروت و فقر ارائه می کند. همچنین این فیلم با استفاده از برخی نمادپردازی ها و روابط ساختاری، یک شوخی سیاسی بزرگ با جامعه امروز ایران است، و توانسته دلمشغولی ها و دغدغه های سیاسی و معیشتی ایران امروز را به هم پیوند بزند و طرفه اینکه این کار را درلایه های زیرین خود انجام می دهد. این فیلم در ستایش اخلاقیات بازار، و یک طنز در رابطه با مذاکرات دولت دهم و یازدهم با دول قدرتمند جهانی است. در ادامه می کوشم تا به حد توان خود این تحلیل را با برخی مستندات درون فیلم و برخی نظریات در باب اندیشه بازار در مکتب نئو لبیرالیسم توضیح دهم. می دانم که برای بسیاری از خوانندگان ، همنشین کردن این فیلم به ظاهر سطحی با این مباحث نظری خنده دار و عجیب خواهد بود و شاید نشانه ای باشد از آشفتگی ذهن نگارنده. اما چه باک..
«یکی از اهدافی که دولت در برنامه سوم دنبال می کند این است که بخش خصوصی را ایجاد کند. بعد از جنگ کشور ایران در حالتی از یک جامعه شبه سوسیالیستی به سمت اقتصاد آزاد و لیبرال حرکت کرد که به گفته مسعود نیلی حتی بخش خصوصی را هم باید خود ایجاد می کرد. بخش خصوصی عقلانی عمل می کند و عقلانیت همان رسیدن به سود در کوتاه مدت است... مهترین دلیلی که انتخابات بی معنا شده است خلع ید دولت ها از خود است... هفتاد و پنج درصد دانشگاه های ما خصوصی اند، یعنی بخشی از بازارند... یعنی ثروتمندان می توانند تحصیل کنند.. اما طبقات ضعیف که برای تغییر وضعیت خود راهی جز اموزش ندارند از ان محروم می شوند.»
قریب به یک سال پیش سخنرانی دکتر اباذری را در باب هشدار به تسلط اندیشه بازار و تقدیس بازار آزاد به عنوان راه حل نهایی همه مشکلات را دریک پادکست شنیدم.( این سخنرانی را می توانید در اینجا ببینید:عقلانیت و اعتدال در جهان معاصر: سخنرانی دکتر یوسف اباذری در روز جهانی فلسفه) سخنرانی او تذکری بود به دولتمردان دولت دهم و یازدهم که بر طبل تقدس بازار می کوبیدند.. و اعلامیه بود بر اینکه چرا دولت و به عبارتی بزرگ تر جامعه به علوم انسانی به خصوص جامعه شناسی توجهی ندارد. چرا که دولت عمیقا به بازار آزاد معتقد است. دولتی که ناتوان است به ناگزیر برای توجیه ناتوانی خود به سمت باوری می رود که در آن ناتوانی دولت یک فضیلت محسوب شود و این همان اندیشه نئولیبرالیزم است که نه تنها در ایران که در همه جهان به نسخه ای مقدس و بی چون و چرا بدل شده است. این ناتوانی برآمده از یک شکست تاریخی در هدایت جامعه است. هدایت جامعه زمانی معطوف به کنترل و مدیریت باورهای اخلاقی بود و حالا پس از ناکامی در هدایت و ارشاد، دولت به سراغ رها سازی همه چیز، در حیطه بازار افتاده است؛ بازاری که در اقتصاد لیبرال راه حل همه مشکلات است. فیلم آینه بغل به ما همین را می گوید. این فیلم ، بدون هیچ آه و ناله و شیونی از تقدس پول و قدرتمندی ثروت می گوید. آینه بغل خود را در دام انتقاد از ثروت نمی اندازد. حتی به این امر اشاره ای نیز نمی کند که ثروت کلان شخصیت متمول فیلم با بازی محمدرضا گلزار از کجا آمده است. آینه بغل بدون کوچکترین دغدغه ای در باب منشا ثروت، به ستایش ثروت می پردازد . آیا این همان خواست مخاطب است و نشانه ای از پایان یافتن یک دوره اخلاقی و ظهور یک دوره اخلاقی دیگر؟
دکتر اباذری در سخنرانی دیگری در دانشگاه تهران ، سخنرانی نخست خود را تعدیل و تفسیر مجدد کرد:« توطئه ای در کار نیست. دولت خیلی آشکار و روشن می گوید که طرفدار بازار آزاد و بازاری شدن همه چیز است و به این نکته افتخار هم می کند. بازار آمده است و با کسی شوخی ندارد. بهتر است خود را برای آن آماده کنیم..» دولت در میان جدال طبقه فرادست و فرودست، به همان روش عقلانی ، یعنی همان عقل کاربردی وبری که بازار تجلی آن است، سمت طبقه فرادست را گرفته است. سرانجام اباذری که خود البته از منتقدان بازار آزاد به معنای نئولیبرال آن است سخنرانی خود را اینگونه به پایان می رسد« یک طفولیتی در ما ایرانیان هست که امیدوارم این بازار آزاد آن را درمان کند.. چرا که بازار آزاد جای گلایه برای کسی نمی گذارد ، یا می میری یا زنده می مانی» ( این سخنرانی را اینجا بینید: مگر بازار طفولیت ما را درمان کند) به یاد جمله ای از یکی از فعالان بازار افتادم که می گفت« در کار اقتصادی تنها حق داری با سگ خانگی ات مهربان باشی» اما این آشنای من نه کار آفرین و نه صنعتگر بود؛ او یک متخصص بازار سرمایه بود کسی که از هیچ پول در می اورد و این فرد می تواند همان محمد رضا گلزار باشد ، در فیلم آینه بغل.
رستورانی را در شمال تهران دیدم که بر سر در آن نوشته شده بود:« لذت اشرافیت» این رستوران نه فقط پول غذا که پول ایجاد تخیل را از مشتری خود می گرفت. مدیر رستوران به خوبی می داند که مشتریانش معمولا برای دلایلی بیشتر از سیر شدن به آنجا می روند. اما این دست و دلبازی مشتری و صاحب رستوران تنها محدود به دایره کوچک شمال تهران است. بازار در معنای نئولیبرال آن همه جامعه را در اختیار خود دارد. در بازاز باید همه چیز به صرفه و اقتصادی باشد.آینه بغل بازگشت به اصول اولیه تخیل است. اگرچه پس رفت است اما در بزرگ بودن این پسرفت نمی توان تردید کرد.
به اقتضای سیطره بازار، نوعی مینی مالیسم صرفه جویانه را در همه جا می توان سراغ گرفت. امروزه شاهد نهادهای بسیاری هستیم که کارکردشان تکرار صرف اصول و تعاریف اولیه خودشان است. ارزان فروشی ها، تغذیه فروشی ها، داروها و فیلمها. آینه بغل درست مانند تغذیه فروشی است که شما را با پولی اندک سیر می کند. مهم نیست که این غذا از چه موادی تشکیل شده باشد، مهم آن است که به شما احساس فراوانی می دهد. این کارکردی است که کارخانجات بزرگ تولید مواد غذایی بر آن بنا شده است. تولید غذا با موادی که کسی نمی داند چیست، تولید طعم در آزمایشگاه؛ احساس شیرینی بدون شکر و احساس سیری بدون کالری. آنها تعریف دقیقی از خوراک طبقه متوسط و ضعیف جامعه دارند، سوسیس ها، سس ها و آبمیوه هایی که آبمیوه نیستند اما نیاز ما را به سیر شدن تامین می کنند. خرید از یک فروشگاه زنجیره ای مانند خرید از یک فروشگاه مجازی است.. نیاز ما را از طریق ارضای تخیلمان برطرف می کند. می توان بر علیه فروشگاه های زنجیره یا اغذیه فروشی های ارزان قیمت طوماری بلند بالا تهیه کرد، اما بهتر است به جای این کار بی فایده اندکی به واقعیت مخاطب/ مشتری بیندیشیم. مخاطب یا به عبارتی مشتری فیلم آینه بغل کیست؟ من این فیلم را در پردیس سینمایی آزادی دیدم، یعنی بر طبقه هفتم ساحتمانی بزرگ که شش طبقه دیگر آن پاساژ یا همان شکل دیگر بازار بود.( درست مانند خانه محمد رضا گلزار در فیلم : خانه ای بلند، که همه شهر را می توان از پس آن دید؛ جایی که فرد متمول در آن جا به نامزد تحصیل کرده و زبان آموخته اش اسب سواری یاد می دهد) فیلم آینه بغل خود را متناسب با ابعاد این سینما در آورده است. اما این همه ماجرا نیست. این فیلم بازار را در عرصه ای کلان تر می بیند: بازار یعنی جدال فروشنده و خریدار . اما افراد عمده ای که به بازار می روند ، خریدار نیستند ، آنها افراد ضعیفی هستند که برای گذران و استراحت به گشت و گذاری در بازار مشغول اند. این افراد را فروشندگان خوب می شناسند. آنانی که خریدار نیستند، بلکه آمده اند از هیاهوی بازار برای خود بهره ای و هیجانی کسب کنند. اینان مشتری های بالقوه بازار اند و یک فروشنده خوب با همین افراد سرگردان هم با همان لبخندی پذیرایی می کند که از خریداران واقعی. اینان مخاطبان فیلم آینه بغل نیز هستند.
آینه بغل به همان اندازه ای در تعریف فقیر و غنی توانمند است که همه کارخانجات اغذیه سازی در تعریف خود از مزه و غذا و فرد گرسنه و سیر. در توصیف رفتار شناسی فقرا در برابر اغنیا از نظریات مطرح شده در مقاله ای که اخیراً در سایت ترجمان منتشر شده استفاده می کنم. در این مقاله که با عنوان چرا فقرا همواره تصمیم های غلط می گیرند، در باره فقر به مثابه یک وضعیت ذهنی سخن می گوید( این مقاله را اینجا می توانید مطالعه کنید: چرا فقرا این قدر تصمیم های بد می گیرند نوشته روتخر برگمان و ترجمه علی امیری. مقاله دیگری نیز با همین مضمون در این سایت وجود دارد که خواندنش مفید فایده خواهد بود: فقر احمق می کند؛ آیا فقرا به خاطر آنکه فقیر اند تصمیم های اشتباه می گیرند نوشته کار فاینبرگ و ترجمه امیر حسین میر ابوطالبی) فقر برآمده از حس کمبود است. یک فقیر نمی تواند برای آینده اش برنامه ریزی کند. از همین رو او ذهن خود را معطوف به آینده کوتاه پیش رو می کند؛ همان چیزی که به آن گذران زندگی می گویند. تفریح یک فقیر در چنین وضعیتی این است که لحظاتی خود را پولدار تصور کند، حتی به اندازه یک شب، ماشینی لوکس را به شکلی پنهانی و برای چند ساعت در اختیار بگیرد، غذایی بخورد و جشنی مختصر برای چندمین سالگرد نامزدی اش برگزار کند. او برای همه این مراحل، به دقت برنامه ریزی می کند، البته برنامه ریزی کوتاه مدت که برای به تعویق انداختن مشکل بی نهایت خلاقانه است، ماشین لامبورگینی را از کارگاهی که در آن به عنوان کارگر کار می کند بر می دارد، اغذیه را در رستورانی که نشان کرده است می خورد. اما این برنامه ریزی معمولا با یک مشکل پیش بینی نشده روبرو می شود، که نشان دهنده ضعف تخیل/ هوشمندی در وضعیت فقر است. در این فیلم، آینۀ بغل ماشین عاریه ای می شکند. در اینجاست که نظم زیبا و زندگی شاعرانه یک فرد فقیر به یک دوزخ تمام عیار تبدیل می شود. فرد فقیر یا باید قرض کند، یا وام با بهره بالا بگیرد یا اینکه به فکر صدقه باشد. کسی که کمبود را در زندگی خود درک کرده باشد و راهی برای برون رفت از آن نداشته باشد، به ناگزیر از لحاظ ذهنی خواهان صدقه است. صدقه یعنی پولی که نمی دانیم چگونه آمده؟ و از کجا؟ اما آمده است، صدقه اوج همان تفکر کوتاه مدت است، اینکه پولی بیاید، از آسمان ، از پنجره یا در حساب بانکی؛ یک فرد فقیر کمتر می پرسد که این فرد صدقه دهنده پولش را از کجا آورده است . او پول را می پذیرد. پذیرفتن صدقه آخرین مرحله فقر است. یک فقر کامل شده یا تثبت شده. پیش از این فرد فقیر با خود می اندیشید که این پولدار زالو صفت لابد پولش را از پایمال کردن حق دیگران به دست آورده است( نمونه فیلمخط ویژه به کارگردانی مصطفی کیایی) پس دست به شورش می زد و با تحقیر و خشم می نگریست( فیلم پل خواباکتای براهنی) او مستعد حمله و تصاحب اموال فرد متمول بود. اما این احساس برای مدت کوتاهی دوام دارد. اگر بپذیریم که فقرا به جهت سیطره تفکر کوتاه مدت ، معمولا تصمیم های اشتباه می گیرند( همانگونه که در فیلم خط ویژه این گونه بود) پس به ناگزیر فرد ثروتمند به جهت در اختیار داشتن تفکر بلند مدت و توان برنامه ریزی برای آینده، بر او پیروز خواهد شد. بعد از این پیروزی است که خشم فقرا جای خود را به ستایش اغنیا خواهد داد. یک فرد سائل برای آنکه بتواند صدقه به دست آورد، فرمول از پیش مشخصی را به شکل غریزی به کار می بندد : او با نگاهی ستایشگرانه در خواست کمک می کند.
فیلم آینه بغل با همین دقت یک فرد فقیر را توصیف می کند. فردی نیازمند نیاز امروز، فردی که برای کوتاه مدت برنامه ریزی می کند و آروزی بلند مدتش را تنها به لوکس بودن و لاکچری زندگی کردن محدود می کند و آن را در تخیل خود احضار می کند. فردی کنار آمده و مطیع. لحظه ای که جواد عزتی به همراه همسرش نازنین بیاتیبه خانه فرد پولدار می روند، آنها را با گردنی کج شده، مفتون و شیفته و ترسیده در برابر عظمت پول زیاد می بینیم. عظمت ثروت و عظمت بی نیازی. این صحنه همان صحنه آشنای آمدن یک رعیت بیچاره به همراه همسرش بر در خانه ارباب است. همان صحنه آشنای سینمای هند. بله و دقیقا از همین لحظه است که آینه بغل از اصول محدود و ابتدایی خود بهره ای هوشمندانه می برد. معرفی فرد پولدار به عنوان فردی بی نیاز، آسوده ، راحت، بی دغدغه بی غم، جوان ، شاداب و مغرور. فرد پولدار نیازی به صدقه ندارد؛ پس مهربانی کاذب انسان های فقیر را دور انداخته است. او ثروت خود را از راه معامله به دست آورده است . با خودخواهی. او همواره از حس تحریک خودخواهی دیگران به سود رسیده است. وقتی انسانها، خودخواهی خود را با یکدیگر به اشتراک می گذارند، پروژه های عظیم و ثروت های کلان پدید می آید اما وقتی دیگر خواهی خود را به هم هدیه می گذارند، مهربانی های بزرگ فدارکاری ها و صدقه دادن های به یادماندنی پدید می اید. اما چیزی که تا به حال دیدیم ثروت بهتر از فداکاری، و پول بهتر از ایثار و خودخواهی بهتر از دیگر خواهی می تواند یک جامعه را اداره کند. او قارون است. بله قارون. قارون در اینجا یک کلید واژه است. قارون حاضر است که از هزینه آینه بغل ماشین خود بگذرد، اما نه از سر صدقه. او با صدقه میانه ای ندارد بلکه با یک معامله. او معامله گر است و پیشنهادی برای حل هزینه آینه بغل ماشین دارد. تا دو روز دیگر فرد متمول با زن تحصیلکرده و بافرهنگ خود( با بازییکتا ناصر) ازدواج خواهد کرد. اما پیدا شدن یک مشکل( یک بچه) این برنامه را به هم ریخته است. اینجاست که توان برنامه ریزی کوتاه مدت فرد فقیر به کمک فرد متمول می آید. آنها توان حل مشکلات یکی دو روزه را دارند و این داستان فیلم آینه بغل است. این که چگونه فقرا در نظام ساخته و برخاسته اغنیا کارشان بر طرف کردن نیازها، مشکلات و چالش های کوتاه مدت ارباب است.
فیلم آینه بغل را باید خلف صالح فیلم پرفروش دیگری دانست که سالها قبل یعنی قریب به نیم قرن پیش گیشه های سینما را به تسخیر خود دراود. در فیلم گنج قارون(به کارگردانیسیامک یاسمیمحصول 1346)، فردی به نام قارون که علی رغم مال و اموال بسیار از زندگی خود لذت نمی برد، گذارش به کلبه محقر دو جوان درویش مسلک با بازی فردین و تقی ظهوری می افتد و از ایشان هنر لذت بردن از لحظه را می آموزد. در انتهای فیلم نیز مشخص می شود فردین ، فرزند گم شده قارون است و مادر و خواهر فردین، زن و دختر گم شده او. فیلم گنج قارون رونق خود را در گیشه تا حد زیادی در بهره بردن از کلیشه های آشنا و پاسخ گویی به میل و نیاز مخاطب به دست آورد. استفاده از نام«قارون» در معرفی شخصیت اصلی، گویای آن است که فیلم برای به دست آوردن دل مخاطب یا به عبارتی پیروزی در بازار فروش، هیچ محدودیتی برای خود قائل نیست. فیلم آینه بغل نیز با نشان دادن خانه فرد متمول در برجی مرتفع که بالکنش، خود یک پیست اسب سواری است و در استخرش تمساح و در سرسرایش عقاب خانه دارد ، خود را در جذب سلیقه بازار، همانگونه جسور و بی پروا نشان می دهد. از طرفی محتوای درونی هر دو فیلم بر آشتی طبقه فرادست و فرودست استوار است ، با این تفاوت که در فیلم آینه بغل، فرد ثروتمند، هیچ مشکلی جز جمع و جور کردن مزاحمت زن پیشین خود ندارد و فرد فقیر نیز دیگر توانایی لذت بردن از زندگی را از دست داده است. در واقع در طی نیم قرن پس از ساخت فیلم گنج قارون، باید گفت که در آینه بغل، پولدارها ، قوی تر و فقرا ضعیف تر شده اند.
اما فیلم همزمان اشاره دیگری به فضای سیاسی کشور نیز دارد. فرد متمول فیلم که بر فرازی برجی عاج مانند زندگی می کند، شخصی دلال صفت است که از کوچکترین امتیازهایی که می دهد، هزینه های گزاف برای فرد فقیر می تراشد. او یک معامله گر است و هیبت و هیات و استدلال هایش تا حدی یادآور همان تصوری است که ما از طرف دیگر مذاکرات هسته ای داریم؛ کسی که در ازای کوچک ترین لطفی با روشی دلال گونه امتیازاتی کلان به دست می اورد. از طرفی پدر نازنین بیاتی، با بازی غلامرضا نیکخواه نقش آشپز وزرات امورخارجه را بازی می کند. اما چهره و نوع گریم او به شیوه ای عامدانه یادآور شخص دکتر ظریف است. دکتر ظریف در کنار دخترش و داماد فقیرش، به نوعی هم طبقه و هم رده می شود. پس او نیز در مذاکرات با همان چالش هایی مواجه است که دامادش در مذاکره با محمدرضا گلزار روبروست؛ یعنی چالش های مذاکره یک کشور فقیر با قدرت های جهانی، کشور فقیری که در تامین لوازم یدکی هواپیما باید همان هزینه گزافی را بدهد که دامادش برای پرداخت قطعات یدکی خودروی لامبورگینی پرداخت می کند.
فیلم آینه بغل با پرداختن به این مقدمات، به یک پایان شاد می رسد، اما شادی این پایان در ذهن مخاطب فراتر از رابطه جواد عزتی و محمدرضا گلزار می رود. فیلم با آشتی فقیر و غنی، به نوعی آشتی ایران در عرصه جهانی با قدرتهای بزرگ را در ذهن مخاطب احضار و آن را در پس تداعی های پنهان، داغ می کند. بدین سان باید گفت که فیلم آینه بغل به پایان ایدئولوژی مسلط مبارزه با امپریالیزم و مقاومت و شروع گفتمان سازش به هرقیمت، اشاره دارد. فیلم در باره پول نظر مثبتی دارد و ضمن ستاش از افراد ثروتمند و غنی، فقر و نداری را به سخره می گیرد. فیلم در نقد فقر بی تعارف است و فضایل اخلاقی را به نام فقرا نمی زند. فیلم در باره منشا ثروت صحبت نمی کند و هیچ علاقه ای ندارد که بگوید ثروتمندان، با غارت منابع فقرا به مال و امول کلان دست یافته اند. در واقع د رجهان مفروض آینه بغل، قاعده باراز آزاد و رقابت به شکلی تمام عیار پذیرفته شده است. بخش خصوصی ایجاد شده است و در رقابت خود در بازار آزاد توانسته بر کل جامعه تسلط یابد. از همین روست که در این فیلم دولت ضعیف و کوچک است. کارمند وزارت امور خارجه در خانه ای در کنار ریل راه اهن زندگی می کند، یعنی در موقعیتی که در سایر فیلم ها، به عنوان یک محله فقیر و فرودست معرفی شده بود. از همین روست که فرد غنی در بالادست جامعه یعنی در اوج آسمان زندگی می کند و کارمند و داماد و دخترش در کف جامعه در کنار ریل راه آهن سکنی گزیده اند. چرا که در قاعده بازار و در جامعه ای که آدم ها نه کنش گران مدنی، نه انسان های صاحب حق ، نه افراد یک امت، بلکه اجزای یک بازار اند، آنکه در رقابت به هر قیمت و روشی پیروز شده است، در اوج است. او یک مدل و یک الگو است.
از همین رو باید گفت که فیلم آینه بغل ایران بعد از سیاست های اقتصادی نئولیبرال را به نمایش می گذارد. سیاست های اقتصادی که البته تبعات اخلاقی و اجتماعی خود را نیز به همراه |آورده اند. در جایی که ثروتمندان ، مقدس، درخشان، زیبا، هوشمند و تحصیلکرده هستند و فقرا، آشفته، بی شخصیت، کم هوش و بی سواد. حال اگر با این تحلیل مقدماتی موافقید باید به این سوال پاسخ داد که علت فروش بالای این فیلم چیست؟ آیا این فروش بالا که برآمده از تیبلیغات سینه به سینه است، می تواند نشانه ای از همگانی شدن نظام ارزشی این فیلم و یگانگی مفروضات ذهنی مخاطب با مفروضات فیلم باشد؟ به مخاطب فیلم فکر کنیم.