حسن نیازی : فرانك كاپرا «1897-1991»؛ فيلمساز «ايتاليايي- آمريكايي» از پرآوازهترين كارگردانهاي سينماي آمريكا، به ويژه در دهههاي 30 و 40 بود. كاپرا، بخش اعظمي از آثار خود را در همين سالها كارگرداني...
16 آذر 1395
فرانك كاپرا «1897-1991»؛ فيلمساز «ايتاليايي- آمريكايي» از پرآوازهترين كارگردانهاي سينماي آمريكا، به ويژه در دهههاي 30 و 40 بود. كاپرا، بخش اعظمي از آثار خود را در همين سالها كارگرداني كرد؛ سالهايي كه سينماي آمريكا تحتتاثير شرايط خاص كشور خود بود. در دهه 30، بحران اقتصادي و به دنبال آن معضلات اجتماعي و در دهه 40، وقوع جنگ جهاني دوم، واقعيتهاي تلخي را براي مردم رقم زده بود. در سالهاي دهه 30، «كاپرا» فيلمهايي همچون «يك شب اتفاق افتاد»1934، «آقاي ديدز به شهر ميرود»1936 و «آقاي اسميت به واشنگتن ميرود»1939، را كارگرداني كرد. آثاري متاثر از شرايط زمانه و با احساسات ميهن پرستانه كه در قالب فضاهاي طنز و شاد ساخته شد و در عين حال همگي بازتاب دهنده دوران حكومت (وقت) بودند؛ در دهه 40، با نزديك شدن به دوران جنگ، فيلم «با جان دو ملاقات كن» 1942، حملهاي بود به طرفداران نازي و فاشيسم و در ادامه، فيلمهايي همچون «آرسنيك و تور كهنه»1944، و «چه زندگي شگفت انگيزي»1946، آثاري بودند سرشار از شور و شوق، شادي و سرزندهگي و شكوه انساني. و اين روند حتي تا آخرين ساختهاش «معجزه سيب»1961، نيز ادامه يافت. در حقيقت «كاپرا» همواره سعي داشته كه تماشاگرانش را در دنيايي بهتر و باطراوت تر از گذشته قرار دهد؛ فيلمهاي او آثاري اميد بخش، احساسي و تسكين دهندهاي بودند كه تماشاگر را از واقعيتهاي تلخ زمانه دور ميانداخت؛ آثار كاپرا را ميتوان پوزخند تلخ او به واقعيتها دانست.
«يك شب اتفاق افتاد» اولين فيلم مهم «كاپرا»، يك كمدي جذاب و دوست داشتني ست كه پس از گذشت چند دهه از ساختاش، هنوز تماشايي و تازه است. براي «كاپرا» و ستارگان فيلم نيز، همه چيز در يك شب اتفاق افتاد! استقبال تماشاگران از فيلم و دريافت پنج جايزه اسكار، براي آنها موفقيت بزرگي بود. فيلم با معرفي شخصيت هايش آغاز ميشود، «الي» با بازي «كلود كولبرت» دختري نازپرورده است كه برسر مسئله ازدواج با پدرش اختلاف دارد؛ «الي» خسته از اين موضوع تصميم ميگيرد فرار كند و به نامزدش درنيويورك بپيوندد. سپس به ايستگاه اتوبوس ميرويم و در يك باجه تلفن، «پيتر وارن» با بازي «كلارك گيبل»را ميبينيم كه در حال جروبحث با رئيساش است؛ «پيتر» روزنامه نگار حرفهاي و با تجربهاي ست كه به تازگي كارش را از دست داده؛ در اين صحنه گفتوگوي ميان پيتر و رئيساش شنيدني است. دوستان «پيتر» نيزدور باجه تلفن جمع شدهاند و به جدل آن دو گوش ميدهند و در همان لحظه يكي از ميان جمعيت ديگران را به سكوت فرا ميخواند و ميگويد: «اينجا داره تاريخ شكل ميگيره، مردي داره اون تو يه سگي رو گاز ميگيره!» و سپس در حاليكه پيتر در اين جدل بازنده است، در هيبت يك مرد پيروز بيرون ميآيد و دوستان به افتخارش او را «پادشاه» صدا ميزنند «لقبي كه در هاليوود به كلارك گيبل ميگفتند». در همان ابتدا، فيلم بر اهميت گفتوگوهاي ميان شخصيتها تاكيد دارد. «يك شب اتفاق افتاد» پُر از ديالوگهاي شيرين و ديوانه وار ميان شخصيت هاست كه بخش عمدهاي از فيلم را تشكيل ميدهد.
معرفي «پيتر» و«الي» به خوبي صورت گرفته؛ هر دو شخصيت موقعيتهايي شبيه به هم دارند و در يك مسير قرار ميگيرند. شيوه برخورد و آشنايي آنها در فيلم جالب است: «پيتر» سوار اتوبوس نيويورك ميشود، اما هنگامي كه قصد دارد بر روي صندلياش بنشيند، با تعداد زيادي «روزنامه» روبهرو ميشود كه جايش را گرفته اند! «پيتر» از ديدن روزنامهها عصباني ميشود و آنها را به بيرون پرتاب ميكند؛ مامور اتوبوس به او اعتراض ميكند و «پيتر» به او ميگويد: «من هيچ وقت عادت نداشته ام روي روزنامهها بنشينم، يكبار اين كارو كردم جاي تمام تيترها افتاد روي شلوار سفيدم، به خاطر همين اون روز هيچكس روزنامه نخريد و همه دنبال من افتادند و خبرها رو از روي شلوار من ميخوندند.» پس از اين «الي» وارد اتوبوس ميشود و روي صندلي پيتر مينشيند، جايي كه قبلا روزنامهها را گذاشته بودند.
«يك شب اتفاق افتاد» تك صحنههاي فوق العادهاي دارد كه در اينجا به دو صحنه مهم فيلم اشاره ميكنيم.ابتدا صحنهاي كه «پيتر و الي» به علت خرابي جاده، مجبور ميشوند شبي را در يك مُتل بگذرانند. در اتاقي كه آنها اجاره ميكنند اتفاقاتي رخ ميدهد كه از لحظههاي به يادماندني فيلم هستند، «پيتر» كه حالا عاشق «الي» ست، به او ميگويد «اتاق را به عنوان آقا و خانم ثبت كرده ام» و جالب تر اينكه «پيتر» مابين تخت خوابهاي اتاق (با استفاده از طناب و پتو) يك حريم خصوصي ايجاد ميكند كه آن را «ديوار اريحا» مينامد؛(اريحا: نام مكاني در شهر بيت المقدس كه بارها در تورات آمده است) اين حريم خصوصي تا وقتي كه آنها ديگر يك زوج هستند و به ماه عسل رفتهاند پابرجاست.
در صحنه ديگري از فيلم، «پيتر» و «الي» در كنار جادهاي در انتظار آمدن يك ماشين ايستاده اند؛ پيتر، ادعا ميكند كه چگونه قادر است با حركت دستانش ماشينها را نگه دارد و حتي ميتواند از اين طريق يك كتاب بنويسد! اما هنگامي كه روش خود را امتحان ميكند هيچ ماشيني نميايستد و اينجاست كه موقعيت خوبي براي «الي» پيش ميآيد كه خود را نشان دهد؛ او هم روش خود را امتحان ميكند و راننده بلافاصله ترمز ميكند! واكنش «پيتر» در اين لحظه از بهترين موقعيتهاي فيلم است.
«يك شب اتفاق افتاد» را ميتوان يك فيلم ژورناليستي نيز به شمار آورد؛در دهههاي 20 و 30، روزنامه نگاران از جايگاه ويژهاي در جامعه امريكا برخوردار بودند.فيلمهاي «صفحه اول» لوئيس مايلستون 1931 و «دستيار همه كاره او» هاوارد هاكس 1940، از آثار معروف ساخته شده در اين دوران بودند كه به نفوذ و قدرت روزنامه نگاران پرداختندكه رفته رفته به اهميت شان افزوده ميشد. در فيلم «يك شب اتفاق افتاد» نيز روزنامه نقش اساسي دارد. در طول فيلم بيشتر شخصيت ها، با روزنامه سروكار دارند، شخصيت اصلي داستان «پيتر» يك روزنامه نگار است و در سفرش با «الي» سعي دارد با تهيه گزارشي از فرار او به كار روزنامه نگارياش بازگردد و حتي اولين بار او از طريق يك آگهي روزنامه از هويت اصلي «الي» آگاه ميشود. پيش از اين هم اشاره شد كه «يك شب اتفاق افتاد» موفقيت بزرگي براي «كاپرا» و بازيگرانش بود؛ «گيبل و كولبرت» در ايفاي نقش هايشان بينظريند. شخصيت گيبل با آن اعتماد به نفس بالا و حضور قدرتمندش در تمامي صحنهها (صحنههايي كه گيبل در آنها حضور دارد به مراتب جذاب تر و پيش رو ترند) و توانايياش در اداي ديالوگ ها، از شاهكارهاي بازيگري است و بيجهت نبود كه به او لقب «پادشاه» را دادند و اين در حالي بود كه هنوز چندين سال تا نقش آفريني فراموش نشدنياش در «بربادرفته» فاصله داشت. «كولبرت» نيز در نقش «الي» تواناييهايش را به رخ ميكشد و حضور تاثيرگذاري دارد و پا به پاي «گيبل» پيش ميرود.
« الن » ( كلبر )، دختر نازپرورده ى ميليونرى به نام « الكساندر اندروز » ( كانولى )، از ازدواج ناخواسته اى كه پدرش براى او ترتيب داده مى گريزد. خبرنگار كاركشته اى به نام « پيتر وارن » ( گيبل ) سر راه « الن » قرار مى گيرد و اين دو در فرار از ميامى به نيويورك همراه مى شوند.