به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
ابد و یک روز دارای یک موقعیت و خط مرکزی است. حول این محور، داستانک هایی وجود دارند که با شاخ و برگشان قرار است موجب تکمیل موقعیت مرکزی، و تعیین جایگاه کاراکترها بشوند و موقعیت آن ها را به ما نشان داده و یا برخی از آن ها را از نقطه ای به نقطه دیگر انتقال دهند. اما این خط مرکزی به شکل محسوسی در مسیر درام دیده نمی شود. خانواده ای در شرایط بحرانی هستند. و حال با معامله ای که برادر بزرگتر بر سر ازدواج خواهرش می کند، قرار است وضعشان بهتر شود. چالش درام تصمیم خواهر برای تن دادن به آن ازدواج است. آیا برای بهتر شدن وضع اعضای خانواده اش تن به این کار می دهد و یا نمی دهد؟ اصلا آیا ذات این تصمیم برای او امری چالش زا است یا نه؟ این امر قرار است مسیر کلی درام را به پیش ببرد. اما حداقل تا یک سوم پایانی، آن چیزی که در مرکزیت روایت فیلم وجود دارد، انبوه خرده قصه هایی است که گاه بود و یا نبودشان فرقی ندارد. بحث دختر و تصمیمش، در انتهای فیلم پررنگ می شود. و آن چیزی که در دو سوم ابتدایی فیلم به شدت مشهود است، انبوه دعواها و خرده ماجراهاست. شاید این امر را بتوان یکی از ضعف های ابد و یک روز دانست.
اما نقطه قوتی که باعث می شود این ضعف زیاد خود را نمایان نسازد، شناخت فیلمساز از کاراکترهای فیلمش است. کاراکتر ها یک به یک معرفی می شوند و دارای فردیتی ویژه هستند. از مادری که به شکل ملموسی متعلق به آن خانه و آن جنس فرزندان است. با نگاهی که آن تقدس ذاتی را از مادر گرفته و حتی او را شریک در خلافکاری های پسرش نشان می دهد. مادری که مرده و تنها جسمش نفس می کشد. مادری که در انتظار مرگ است و در یک دیالوگ تکان دهنده از بچه اش می پرسد: پس چرا من نمی میرم؟ از آن طرف برادر بزرگتر، آن رابطه کوچک دوست داشتنیاش با آن زن و عاشقانههایشان، تلاشش برای برپایی فلافلی و رابطه اش با خواهرش ملموس است و باورپذیر. او خسته شده از اتفاقاتی که در اطرافش رخ میدهند. میخواهد زندگی خوبی را شروع کند و در این راه کاری هم که با خواهرش میکند از نظر خودش امری «غیراخلاقی» نیست. بلکه به شدت آن را کاری درست و اخلاقی دانسته و گمان می کند که با این کار هم خدمت بزرگی به خواهرش کرده، و هم برای بهبود وضعیت خانواده اش قدمی را برداشته. در واقع او قطب منفی نیست. بلکه کاراکتری است خاکستری که تنها میخواهد رها شود. و باری که بر دوشش گذاشتهاند را بردارد. منشا تصمیم این کاراکتر برای ما باورپذیر است. ولی در عین حال نمیتوانیم آن را بپذیریم و قبول کنیم. این موقعیت متناقض در درون ما با حضور برادر کوچکتر تبدیل به موقعیتی متعادل می شود. که کاراکتری است به شدت متناقض. درگیر وضعیت بسیار بد اعتیاد است ولی در عین حال غیرت فراوانی بر روی خانواده اش دارد و دلش برای خواهرش می سوزد. بازی خوب نوید محمدزاده در شکل گیری این کاراکتر به شدت تاثیرگذار است. نگاه کنید که او در یک آن چند حس متفاوت با یکدیگر را در هم ادغام کرده و به شکلی باورپذیر نمایش می دهد. سکانسی که با برادرش در خانه دعوا می کند و از او سند می خواهد را به یاد بیاورید. از یک طرف جنس دعوا با برادر، از طرف دیگر التماسش از خواهرش برای آنکه نرود. یا آنجا که ماموران به دنبال پسر کوچکتر راه افتاده اند و او التماش می کند که مسیر خانه را به ماموران نشان ندهد. در مجموع کاراکتری است به شدت باورپذیر در عین تمامی تناقض هایش. جایی که افراد مرکز بازپروری او را به زور می خواهد ببرند و او از نرده پله ها چسبیده و یک در میان نام خواهر و برادرش را صدا می زند، به شدت تاثیرگذار است . تقابل این افراد دو سوم ابتدایی فیلم را می سازد. نکته قوت فیلمساز در بعد اجرایی ماجراست. اینکه توانسته این حجم دعوا و درگیری را جان دار اجرا کند. به طوری که مخاطب درگیر موقعیت شده و فراموش کند که این حجم دعواهایی که از نیمه چیز جدیدی را به شخصیت ها و موقعیتشان اضافه نکرده و صرفا تکرار مکررات است را برای چه تماشا می کند؟ دیالوگ نویسی های بسیار خوب فیلمساز هم در شکل گیری کیفیت این دعواها موثر است. دعواهایی که می توان تعداد زیادی از آن ها را حذف کرد و آسیبی به فیلم نرسد. اما در عین حال نگاه فیلم به زندگی این کاراکترها، نگاهی است همه جانبه و زیبا. در دل تمامی این لحظات سیاه، ما سکانس جشن گرفتن برای کارنامه پسر را داریم که سرشار از زندگی است. و یا سکانسی که با هم عکس یادگاری می گیرند و ...
فیلم سرشار از جزئیاتی است که فیلمساز توانسته این جزئیات را درکنار یکدیگر قرار داده و کلیت قابل قبولی را علارغم برخی مشکلات و نواقص به مخاطب ارائه بدهد. پسربچه کوچک فیلم در کنار خواهر، قرار است خط اصلی درام را به پیش ببرند. پسر باهوش است و در کنار برادر معتادش، تنها کسی است که ضرورت حضور خواهر را در آن خانه درک می کند. رابطه پسر کوچک با خواهرش در معدود مواردی خوب است. اما باز عمق لازم را ندارد. تنها می بینیم که او پسر را تشویق کرده برای درس خواندنش و به او می گوید کمتر فوتبال بازی کند و برود دنبال درسش. اما حس پسر نسبت به خواهرش به شکل ملموسی درآمده. در نتیجه هنگامی که در پایان خواهر سوار بر ماشین، لحظه ای برادر کوچکش را در پیاده رو می بیند، حس خواهر را می توانیم درک کنیم. و در نهایت بازگشتی که در پایان رخ می دهد. و چه از نظر موقعیت دراماتیک و چه از نظر موقعیت اجرایی به شدت درست و درجه یک است. پسر وارد خانه می شود. دوربین از پشت او را تعقیب می کند. خانه سوت و کور است. چراغ ها خاموش و آدم ها ساکت. نبود خواهر برای پسر سوال برانگیز می شود. نگاهی به اطرافش می کند. نشانی از خواهر نیست. نگاهش به کاسه آب و قرآن بر روی بالکن می افتد. متوجه می شود که خواهر رفته است. نما اورشولدر پسر است که ناگهان دست خواهر از پشت روی شانه اش قرار می گیرد. کات به نمای مقابل که خواهر برگشته است و چمدانش را به داخل خانه می آورد. خواهر به داخل خانه می رود. و در حالی که پیمان معادی آماده دعوا با خانواده افعانی است، چراغی را روشن می کند. و فیلم با این روشنایی به پایان می رسد. چه پایانی بهتر و دقیق تر از این می توان برای چنین درامی متصور شد؟ آیا این پایان امیدبخش نیست؟ آیا این نور و روشنایی نوید یک آینده بهتر را نمی دهد؟ فیلم آرمان گرایانه به دنیایش نگاه نمی کند. و انتظار اتفاق عجیب و غریبی را هم در آینده نشانمان نمی دهد. ما می توانیم در ذهن خود تصور کنیم که بعد از بازگشت دختر چه اتفاقاتی ممکن است برای این خانواده بیفتد. قرار نیست تغییر خاصی در وضعیت آن ها رخ بدهد. اما تصمیم دختر برای بازگشت و روشن نگه داشتن همان چراغ، مهم است و امیدبخش. اما باز باید تاکید کرد که این موقعیت پایانی تاثیرگذار تر از آب در می آمد، اگر در طول فیلم چالش دختر برای این تصمیم را به شکلی بهتر و عمیق تر مشاهده می کردیم.
ابد و یک روز فیلم خوبی است که می تواند دنیایش را ترسیم کرده و آدم هایش را نشانمان دهد. فیلمی است دوست داشتنی که به مدد بازیهای بسیار خوب، کارگردانی درجه یک و با جزئیات، تاثیر خود را بر ناخودآگاه تماشاگر گذاشته و او را با خود همراه می کند. روستایی در کارگردانی سعی دارد که دوربینش را در جایگاه قضاوت قرار ندهد. به همین سبب اکثرا در مدیوم شات می ایستد و یک موقعیت ثابت را از زوایای گوناگون می گیرد و این زوایا را به سرعت به همدیگر کات می کند تا علاوه بر ایجاد ریتم، به ما بگوید که دید همه جانبه ای را از موقعیت می خواهد به ما بدهد. مانند همان شیوه اجرایی که اصغر فرهادی در جدایی نادر از سیمین در دستور کار خود قرار داده بود. اما روستایی صرفا تقلیدکار نیست. صرفا یک دنباله روی معمولی اصغر فرهادی نیست. بلکه توانسته به قوت دنیای خودش را ترسیم کند. و این مهمترین نکته مثبت کارش است.