به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
خط اصلی قصه فیلم، جذاب و نسبتاً بکر است: تلاش مادری برای کاشت حلزون، در گوش پسر ناشنوایش و موانعی که با آن مواجه است.
علی رغم خط قصه اصلی، جزییات و موانع از منطق قانع کننده ای، برخوردار نیست، به هیچ وجه! نه ممانعت سعید از عمل کاشت حلزون پذیرفتنی ست، نه علت سفر ساعد به خارج از کشور، نه طلاقِ زن و شوهرِ قصّه.
بازی بسیار خوب هانیه توسلی، تنها مورد شاخص فیلم است. اتفاقی که میتوان حدس زد، حاصل تلاش خود بازیگر است و کارگردان تلاش خاصی برای آن نکرده، چرا که در بازیِ سایرین نکته خاصی به چشم نمی آید.
بی منطقیِ قصههای فرعی، در فصل پایانی به قصه اصلی سرایت میکند! راد که آدمی شریف و دلسوز است، سعید را که آدمی خودخواه و بی منطق است میکشد! مادرِ بچه که تا حالا، با تمام وجود و دلسوزی پیگیرِ شنوا شدن بچه اش بوده، خونِ شوهرش را معامله میکند و با گرفتن پول از راد قاتل، حلزون را در گوش پسرش میکارد. ساعد هم که چندین روز است از وضعیت سعید خبر ندارد، خداحافظی میکند و میرود!
نتیجهی ۹۰ دقیقه قصه گویی: یک بچه ناشنوا به قیمت خون پدرش شنوا میشود، مادر هم میخندد هم گریه میکند! آقا، فیلم آرمانگرا و دغدغه مند نخواستیم، شما را به خدا قصه ی درست بگویید.