به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
فیلم«ابد و یک روز»بیتردید یکی از فیلمهای چند سال اخیر است که واجد چند فاکتور فرمیک جذاب است، و البته به همین سان بیش از دیگر فیلمها تلاشی برای حراج«ما»در نزد«دیگران»است . فیلم«بازی»و«موقعیت»است. برای اجرای بازی خوب و ایجاد موقعیت ملتهب، عوامل دیگری مانند میزانسن صحیح، طراحی صحنه باورپذیر، انتخاب لباس درخور نقش ، لوکیشن تنش زا و دیالوگ های سنجیده به کمک آمده اند تا در مجموع فیلمی سرگرم کننده در چارچوب تلخ اجتماعی به منصه برسد . حتی لحن فیلم درست است. روستایی به تبعیت و متاثر از شکسپیر (که هر جا تراژدی به اوج می رسید دلقک را وارد داستان می کرد)، در اوج کشمکشهای فیمابین و تلخی مضاعف، رویکردی به طنز کلامی دارد تا لختی تماشاگرش را از جهنم! نجات دهد.
در شرایطی که اغلب فیلم ها نشان می دهد که خالقانشان به اتکای نقش های پیشین بازیگران به سراغشان رفته اند و پس از این در همان کلیشه رهایشان کرده اند، اما سعید روستایی بازیگر را برای نقش های طراحی شده خودش راهنمایی و بهره برداری کرده است . همان چیزی که«کیمیایی»از بهروز وثوقی در قیصر و گوزنها خواست و شد. یعنی«سید»گوزنها چنان معتادی از آب درآمد که به گفته برخی آمارها برتعداد معتادان وقت افزود.
روستایی هم دراینجا فقط انتخاب خوبی نکرده است بلکه ازاین انتخاب چیزی که می خواسته بدست آورده است. معادی و محمد زاده و بقیه بازیگران ابد و یک روز با استعداد و سواد دار و حسی ای هستند که دیگر توانایی هایشان ثابت شده است ولی همین ها اگر به حال خودشان واگذار می شدند همانی بودند که قبلا دیده بودیم، در حالی که الان همه ابراز وجودشان و هنرنمایی آنها تازه و با طراوت است.
ابد و یک روز را نمی توان نادیده اش گرفت یا نفی و رد کرد. فیلم از چنان ویژگی هایی برخوردار هست که باید به روستایی دست مریزاد گفت و آینده ای خوب را برایش متصور شد ولی روستایی برای رسیدن به این کرسی خیلی چیزها را قربانی کرده است . اولین مشکل فیلمش غفلت از سینمای قصه گو و تادیب کننده ی رو به امید است: این آدم های فلاکت زده در زندگی سرشار از کثافتشان تا ابد و یک روز همزیستی مناقشه آمیز خواهند داشت. البته که او حتی دغدغه و مسئله هم داشته است و به درستی به سراغ طبقه فرو دست و استثمار شده اقتصادی و استحاله شده فرهنگی رفته است (وبه درستی می شناخته و با جزییات به کارشان گرفته) ولی در خروجی به نفع آنان نشده است و به جد«ابزار»شان کرده است تا خود به پرواز درآید. به تعبیر درست، سواستفاده از مردمی که سینما باید به جنبششان درآورد ولی خود مانند همان«شیشه»های جاسازی شده در فیلم، به خلسه می بردشان و محکوم و محتومشان می شمارد و می گذرد.
عکاسان حرفهای و متعهد الان درماندهاندکه دیگر نمیتوانند و جرات نمیکنند لنز دوربینشان را بهسوی مثلا کارگران در کوره پزخانهها، زنان شاغل در مزارع ، دورهگردها، خیابانیها، عشایر و ... بگیرند چرا که آنقدر عکاسان جویای نام از چهره آنان به نفع گرفتن تندیس و جوایز جهانی استفاده کردهاند که دیگر کمتر فقیر و فلاکت زدهای در لایههای پایین جامعه باور میکند که عکاس جماعتی پیدا شود و برای مطرح کردن رنج و مرارت آنها، چهره و زندگیشان را در قاب بگیرد.«ابد و یک روز»در این زمینه دچار غش در معامله شده است و استفاده ابزاری از فقر و استحمار از سر و روی آن میبارد.
تنها«مرد»فیلم نوید محمد زاده است. آدم«تراز»فیلم، او است!مخاطب با او همذات پنداری می کند . دل برایش کباب می شود. صداقت و یک رنگی را در او می بیند و جهان او جهانش می شود . حالا در نظر بگیرید وقتی معتادی خرده فروش و فلاکت زده نماینده«انسان»های جامعه ی قابل تعمیم فیلم باشد ، بقیه در کجا و چه قعری قرار می گیرند.
متاسفانه«ابد و یک روز»در این مرز متوقف نمیشود. فیلم به دلیل فقدان قصه و شخصیت، تعمدا یا سهوا به ورطه سینمای نشانهگذار و به اصطلاح نمادین میافتد. در جامعه ی طراحی شدهی فیلم،«مرد»ماجرا در طبقهی بالای ساختمانی کهنه و در حال فروپاشی زندگی می کند. افیون از بالا به پایین توزیع می شود . پله ها، آهنین ولی فرسوده اند . خانه در گند و کثافت غرق است. ساکنین اش همه دروغ گو و پشت هم اندازند. کودک با هوش، سرنوشت اش دراین وانفسا و محیط، ختم به نتیجه ای مانند بقیه خواهد شد. پسر بزرگ خانواده (اگر قائل به وجود خانواده باشیم) از رهگذر«برادر فروشی»و«حراج خواهر»به مایملک بیشتری می رسد . مردم محله ناظر منفعلانه ویرانی روح و جسم یکدیگرند . فوندانسیون تغییر اقتصادی از دکان سنتی به مدرن، بر معامله کثیف بنا می شود .«پدر»که رفته استحاله ی رو به انحطاط آغاز شده ، اما«مادر»وسیله ای چز«۹ تا ۹ تا»پس انداختن نبوده است . مادر و دخترانش ، همه چیزی جز عقب ماندگی رقت پذیری و ماست مالی کننده افیون زدگی نبوده و نیستند. دیالوگ ها، به منظور هدف طراحی شده اند:«بابا که بود حال همه مون خوب بود»و...
در فیلم«ابد و یک روز»هوای تازه ای نمیوزد. بوی تریاک و دود شیشه همه جا را در برگرفته است. لحظهای آسایش و آرامش وجود ندارد. متولیان بهبود بخش، خود نیازمند«آدم شدن»هستند. ماموران، گرازهای وحشیی هستند که در حمله رحم و مروتی ندارند بلکه بیمارانی بستری پذیراند. انسانیت محلی از اعراب ندارد. آدم های این جامعه به شکلی فرساینده به هم می تازند.یکدیگر را زیر پا میگذارند . به خواهر و مادر هم رحم نمی کنند. فحش نقل و نبات است. زخم های ناسوری هستند که«مادر»زاینده آنها است. مادری که خود با زایشهایش به انواع بیماری مبتلا است که اگر عطسهای کند چارستون بدنش به هم می ریزد پس چارچشمی باید مراقبت کرد که عطسهای نکند ، دماغ و دهانش را باید بست . اینها همهی آن چیزی نیست که در فیلم منتشر و ترویج میشود . اما اگر درخانه کس است ، یک حرف بس است.
ابد و یک روز، می تواند با همین سیاق تا ابد ادامه یابد، آدم ها در همین محیط هی دور هم بگردند و همدیگر را پایمال کنند. چون قصه و شخصیت محوری درکار نیست، پایانی هم لازم نیست. فرجام و رستگاری پیش روی احدی گسترده نمی شود. با تمام این تفاصیل«ابد و یک روز»برای اهل محفل و رفاه و آپارتمانهای با ویوی جذاب و شکم سیر جماعت دیدنی است، خصوصا برای نسل استعمارگران نفتخوار آنسوی آبها عین تلقین شکرگزاریشان است که ببالند به سردمدارانشان، گور پدر بچههای یافتآباد، پاسگاه نعمتآباد، پرند و…که نباید بفهمند آنچه برسرشان آمده نتیجه اعمال مدیریت همان استعمارگرانی است که حالا جوان روشنفکر ما برای خلاصی دل آنها فیلم می سازد. بگذار پول تو جیبی شان هزینه خرید دی وی دی فیلم های آمریکایی بشود که توجیهگر جهان خواری و جنگ طلبی آنها در اقصی نقاط جهان هستند.
دریک کلام«ابد و یک روز»مجموعه ای از استعداد به کار رفته در راستای تخدیر مغزها برای غارتشان است. شاید سعید روستایی با پخته تر شدن در آثار بعدیاش، این انرژی را برای این دیار و مردم زحمت کشش صرف کند و نه برای تخدیر و به خلسه بردن آنها.