جیمز براردینلی : یکی از نقاط قوت فیلم های «کوئنتین تارانتینو» در شیوه فیلم سازی اوست که عشق او را نسبت به سینما در تک تک فریم های فیلم جاری می کند....
25 آذر 1395
یکی از نقاط قوت فیلم های «کوئنتین تارانتینو» در شیوه فیلم سازی اوست که عشق او را نسبت به سینما در تک تک فریم های فیلم جاری می کند. از نکته های ظریف نمایشی و شوخی ها گرفته تا موارد آشکار و عینی (مثل به کاربردن لوگوی قدیمی شرکت «کلمبیا» که در تیتراژ فیلم های دهه 70 استفاده می شد)، این تفکر و ابراز محبت در سراسر فیلم دیده می شود. تارانتینو، در طول مسیر حرفه ای خود به ژانرهای زیادی ادای دین کرده و حالا با «جنگوی رها از بند» به سراغ ژانر وسترن رفته است. البته او هیچ وقت هیچ کاری را در مسیر مستقیم انجام نمی دهد، بنابراین فیلم علاوه بر وسترن ترکیبی است از تم انتقام و تا حدودی کمدی خارج از ریتم. تارانتینو شاید بهترین کارگردان حال حاضر باشد که صحنه های خشونت، ضرب و شتم و قصابی را به لحظه های پرشور و نشاط تبدیل می کند! با «پالپ فیکشن»، این گرایش دیده شد («وای پسر! من تو صورت ماروین شلیک کردم!») و از آن زمان تا به حال، او در حال صیقل دادن آن است. با وجود صحنه های خشن گاه و بی گاه، «جنگوی رها از بند» صرف نظر از ژانری که در آن قرار دارد، دارای بعضی از بهترین صحنه های خنده دار در بین تمامی فیلم های 2012 است.
طی سال ها و به تدریج، انتظار مواجهه با عناصر خاصی در فیلم های تارانتینو در ما به وجود آمده است. و او اکثر آن ها را در «جنگوی رها از بند» به نمایش می گذارد. در فیلم، صحنه های اکشن، مهیج و نفسگیر کوتاه و خشن وجود دارند. خون و خونریزی فراوانی در کار دیده می شود، وقتی کسی گلوله می خورد، شک نداشته باشید که خون او پاشیده می شود! همچنین کارگردان علاقه زیادی در به سخره گرفتن وقایع سیاسی دارد. از نظر برهنگی، فیلم تنها ما را به تماشای پاهای برهنه یک زن محدود می کند. انرژی و جنبشی در کل فیلم وجود دارد که با صحنه های ارضا کننده ی خشونت، به اوج می رسد. شاید تنها نکته ای که در فیلم جای خالی اش حس می شود، حاضرجوابی های بامزه و مونولوگ های هوشمندانه است. البته بخش اندکی از آن وجود دارد، ولی به پای فیلم های قبلی تارانتینو نمی رسد. با این حال، «جنگوی رها از بند»، به معنای واقعی کلمه «یک فیلم کوئنتین تارانتینویی» است و کسانی که با این توقع به دیدن فیلم می روند، ناامید نخواهند شد.
داستان فیلم در تگزاس سال 1858 آغاز می شود. با صحنه ای که یک برده غیرمسیحی به نام «جنگو» (جیمی فاکس) توسط یک جایزه بگیر(bounty hunter)* سخاوتمند (و سابقا دندانپزشک) به نام دکتر «کینگ شولز» (کریستوف والتز) خریداری می¬شود. از آنجا که شولز اعتقادی به برده داری ندارد، جنگو را آزاد می کند و آن دو در کسب و کاری که شولز دارد با هم شریک می شوند. بعد از یک زمستان پرسود، آن دو با هدف پیدا کردن همسر جنگو به نام «برومهیلدا» (کری واشنگتن) به می سی سی پی می روند. در آنجا، با یک بهانه وارد مزرعه ای می شوند که برومهیلدا در آن قرار دارد و میهمان «کالوین کندی» (لئوناردو دی کاپریو)، ارباب خانه می شوند. آن¬ها موفق می شوند همه را به جز یک نفر فریب دهند، «استفن» (ساموئل ال جکسون) برده شخصی کندی که به محض اینکه جنگو را می بیند به وجود توطئه و نقشه ای شک می کند.
تارانتینو همچون فیلم های قبلی اش، اینجا هم بازی های به یادماندنی از بازیگران خود می گیرد. حالا دیگر جیمی فاکس را هم باید هم رده «جان تراولتا»، «اما تورمن» و کریستوف والتز دانست. بعد از فیلم «ری»، همه به فاکس به چشم یک بازیگر پرقدرت دراماتیک نگاه می¬کردند، اما او در چند سال اخیر بازی های چشمگیری از خود به نمایش نگذاشته است. با «جنگوی رها از بند»، تارانتینو یک نقش پرمغز را به فاکس اختصاص داده و او هم با ولع در قالب این نقش فرو میرود. همچنین بازی های دو نفره او با کریستوف والتز و جذابیت روابط بین آنها عالی از کار درآمده است. والتز همچون همکاری قبلی اش با تارانتینو، این جا هم فوق العاده است. لئوناردو دی کاپریو در قالب یک نقش مکمل کمیاب، نشان می دهد که علیرغم ظاهر موقرش توانایی بازی در نقش یک شخصیت شرور نفرت انگیز را هم دارد. ساموئل.ال.جسکون در زیر آواری از گریم مدفون شده و تنها به واسطه بیان و صدایش قابل شناسایی است. «پروژه ی احیا» ی تارانتینو (که طی آن بازیگرپیشکسوتی که در گذشته محبوب بوده می آورد و نقش جذابی را به او می دهد) این بار روی «دان جانسن» اجرا می شود، هر چند که مدت کمی در فیلم حضور دارد. چند نقش فرعی قابل توجه هم در فیلم دیده می¬شود: «جونا هیل»، «امبر تامبلین»، «بروس درن»، «تام ساوینی»، «رابرت کارادین» و «فرانکو نرو» (که بازیگر نقش اصلی فیلمی به نام «جنگو» مصول سال 1966 است که البته از نظر داستانی ربطی به فیلم تارانتینو ندارد).
به طور کلی، یکی از بهترین ویژگی های فیلم های تارانتینو که به ویژه در «جنگوی رها از بند» هم دیده می شود، این است که بیننده هیچ وقت نمی داند مسیر روایت داستان به کدام سمت می رود. تارانتینو عاشق غافلگیری های غیرمنتظره، مخصوصا از نوع ناگهانی و خشن آن است. برای مثال، مرگ جان تراولتا در میانه «پالپ فیکشن» را در نظر بگیرید. شرط می بندم هیچکس انتظار چنین چیزی را نداشته است. با وجود این که صحنه هایی تا این حد دراماتیک در «جنگوی رها از بند» دیده نمی شود، اما فیلم لحظه های خاص خودش را دارد. خط داستانی بر روی یک مسیر مستقیم انعطاف ناپذیر حرکت نمی کند. فیلم اگرچه از نظر تکنیکی یک وسترن است، اما تارانتینو خود را با قواعد ژانر محدود نکرده است. او تمام قواعد اقتباس و بهره برداری و الهام را به هم می ریزد و «جنگوی رها از بند» را به فیلمی پرمایه تر و باانرژی تر تبدیل می کند. این فیلم، یک فیلم جدی است که درباره ی نحوه رفتار با سیاه پوستان در مناطق جنوبی آن دوران گفتنی های مهمی دارد، اما این نکات تلخ را صحنه های اکشن بسیاری همراهی می کنند.
همان¬طور که انتظار میرفت، خود تارانتینو هم در فیلم نقشی را ایفا میکند. نقش او پررنگ تر از نقش های فرعی و کمرنگ تر از نقش های مکمل است. سخت است که بگوییم بازی او بهتر شده یا نه ولی لهجه استرالیایی که برای نقش انتخاب کرده به طرز مضحکی بد از آب درآمده است! گرچه، کارگردان احتمالاً آنقدر خود را می شناسد که از قابلیت محدود خود برای حضور مقابل دوربین آگاه باشد، و با وجود اینکه این حضور حواس بیننده را پرت می کند، می توانست به طوری صورت بگیرد که زیبا و جالب باشد. شاید هم اینطور نباشد. تشخیص اش سخت است.
«جنگوی رها از بند» شاید امیدبخش ترین فیلم تارانتینو تا به امروز باشد. بدون این که پایان آن را آشکار کنم، می توانم بگویم نسبت به فیلم های قبلی او مثل «سگ های انباری»، پوچ گرایی کمتری در فیلم دیده می شود. شاید گذر زمان تارانتینو را جاافتاده نکرده باشد، ولی دست کم کمی او را خوش بین تر کرده است! «جنگوی رها ازبند»، جزو بهترین فیلم های تارانتینو نیست، اما یک کار خوب است. به نظر من سگ های انباری، پالپ فیکشن و «حرامزاده های بی¬آبرو» نمونه های کامل تری هستند. ولی این فیلم هم تلاشی است که به نتیجه رسیده و یک گزینه ی عالی است برای این که حدود سه ساعت را در سالن سینما بگذرانید. بیشتر افرادی که که از سینما خارج می شوند لبخندی بر لب خواهند داشت، و آنهایی هم که لبخند به لب ندارند احتمالاً بهتر بود از همان ابتدا سراغ فیلم ملایم تری می رفتند!
* کسی که افراد فراری از چنگ قانون را پیدا می کند و با معرفی آنها مبلغ جایزه ی تعیین شده را دریافت می کند.
یک برده با کمک مربی اش آزاد می شود و با کمک و تعلیم های او تبدیل به یک جایزه بگیر می شود. جانگو برای آزادی همسرش از دست یک مزرعه دار بی رحم اهل می سی سی پی راهی سفر می شود اما...