محمد جلیلوند : مجموعه های پلیسی در دهه های شصت و هفتاد با توجه به محدودیت دسترسی به فیلم های روز سینمای جهان بسیار مورد توجه مخاطبان تلویزیونی قرار داشت و اغلب مجموعه...
15 آذر 1395
مجموعه های پلیسی در دهه های شصت و هفتاد با توجه به محدودیت دسترسی به فیلم های روز سینمای جهان بسیار مورد توجه مخاطبان تلویزیونی قرار داشت و اغلب مجموعه های پلیسی نیز به کشورهای اروپایی به خصوص آلمان تعلق داشت.
در این میان برخی از مجموعه سازان به سراغ مضامین پلیسی رفته و سعی در جلب مخاطب عام در این بازار پر رقابت داشتند که مزد ترس ساخته حمید تمجیدی از جمله آنهاست. اثری در گونه پلیسی-معمایی با درونمایه جنایی که بخش عمده ای از موفقیت خود را مدیون شخصیت پردازی فوق العاده اش است. سری دوم مجموعه یاد شده با عنوان بازی با مرگ که پس از موفقیت بخش نخست تولید شده، در قیاس با مزد ترس از فیلمنامه ای نسبتا ضعیف با شخصیت های کلیشه ای برخوردار است وتنها کاراکتر سروان ناصر محمدی است که آبروی فیلمنامه نویس را خریده و مخاطب را با خود همراه می سازد. افسری وظیفه شناس و باهوش که برخلاف اندک نمونه های پیش از خود گاه اشتباه هم کرده و درگیر مسایل شخصی نیز میشود.همینها سبب شد که مخاطب با او احساس نزدیکی کرده و نسبت به وی همذات پنداری نشان دهد. سروان محمدی برخلاف نمونههای غیر ایرانی خانواده و فرزند داشته و با وجود مشغله بسیار به آنها علاقه فراوان نشان می دهد اما در بازی با مرگ تمجیدی بیشتر روی رابطه پدر و دختری او و مریم تکیه کرده و حفره های عاطفی محمدی را بیش از پیش به مخاطب خود نشان میدهد. چیزی که در نهایت به ازدواج مجدد او ختم شده که حاشیهها و زوائد بسیار و قابل حذفی دارد که برای کاری پلیسی سمی مهلک به حساب می آید.
در واقع بازی با مرگ از اعتبار مزد ترس بهره گرفته و از کیسه آن خرج می کند بی آنکه خلاقیت چندانی از خود بروز دهد. در بخش نخست شخصیتهای اصلی به ویژه مهران در مقام ضد قهرمان پرداخت هوشمندانهای داشته و قضیه دوقلو بودن با برادرش نیز معمایی جذاب را برای بیننده رقم میزند که در بخش پایانی گرهگشایی مناسبی را شکل می دهد. ایده قدیمی اما به شدت جذاب قاتل سادیست با ظاهری آراسته در اینجا نیز به خوبی جواب داده و به پیشبرد داستان و گسترش آن کمک شایانی نموده است. پایان درخشان مزد ترس که با مواجه ناصر محمدی با جسد تنها دخترش در صندوق عقب اتومبیل همراه می شود، مخاطب را شوکه کرده و تاثیر عاطفی عمیقی بر جای میگذارد. برگزاری این فصل در محل دفن زبالهها نیز کمک شایانی به این موضوع کرده و فصلی دیدنی را رقم زده است.
بازی با مرگ درست از جایی آغاز می شود که بخش نخست به پایان رسیده و سروان محمدی قصد کناره گیری از کارش را به واسطه از دست دادن دخترش دارد. تمجیدی برای ادامه دادن ماجرا ایده هوشمندانهای را به کار بسته و آن چیزی جز صحنهسازی قتل دختر سروان و زنده بودن او نیست. البته مقدمه چینیها برای این کار بیش از اندازه بوده و کار را از ریتم انداخته و از کوبندگی آن نزد مخاطب کم کرده است. کشاندن قصه به ترکیه و اضافه شدن چند شخصیت که یکی از مهمترینشان را خود کارگردان ایفا کرده، سر و شکل جدیدی به کار بخشیده و فاز جدیدی را شکل داده که البته نقاط ضعف بسیار در آن به چشم می خورد.
سیاسی بودن علیرضا و وابستگیاش به گروههای چپ در سالهای اولیه انقلاب اسلامی به خوبی در قصه پرورانده شده و پوچ بودن گروههای اینچنینی را بی آنکه شعاری جلوه نماید، به بیننده گوشزد میکند. شخصیت منفی بازی با مرگ فردی ایرانی الاصل ساکن آمریکا به نام مستعار آزاد است که تمام و کمال از فیلمهای تجاری هالیوودی وارد داستان شده و آدمکشی حرفهای که توسط تیمسار فراری شاهنشاهی اجیر شده، به حساب میآید. تمجیدی متاسفانه در خلق این کاراکتر کاملا به کلیشهها متوسل شده و کمتر خلاقیتی در آن بروز داده است. دیگر شخصیتهای وابسته به این قطب همچون: تیمسار، عموی خلافکار مهران و عزیز توروس نیز کم و بیش اینگونه از کار درآمده اند.
حمید تمجیدی پس از کارگردانی سنجیده و هوشمندانه مزد ترس، در بازی با مرگ اسیر جاذبههای لوکیشن خارجی خود (استانبول) شده و کمتر به ریزهکاری کارگردانی توجه کرده است. حضورش در نقش علیرضا نیز این امر را تشدید کرده و بخشی از حواس تمجیدی که قاعدتا میبایست معطوف کارگردانی شود به بازیگری جلب شده است!.نقطه قوت این دو مجموعه بازی روان و باورپذیر عبدالرضا اکبری در نقش سروان ناصر محمدی است که نقش مهمی در تاثیرگذاری و اهمیت آنها در میان مجموعههای پلیسی دو دهه اخیر سیماست. اما تمجیدی در انتخاب دیگر بازیگران کارش این دقت و وسواس را به خرج نداده و ساده انگاریهایش در این رابطه گاه لطمات جبران ناپذیری به کلیت کار وارد کرده است که این امر در انتخاب بازیگران بخشهای گرفته شده در ترکیه بیشتر به چشم میخورد.
با این حال مجموعه مزد ترس و دنبالهاش (بازی با مرگ) به عنوان یک مجموعه پلیسی- معمایی دارای نقاط قوتی است که نمیتوان چشم بر آن فروبست.
« ماریو » ( مونتان ) ، « ژو » ( وانل ) ، « لوییجی » ( لولی ) و « بیمبا » ( وان آیک ) ، در ازای مقدار زیادی پول و برای خاموش کردن آتشسوزی یک چاه نفت در یکی از دهکده های فقیرنشین امریکای مرکزی ، دو کامیون حامل نیتروگلیسیرین را در جادهای طولانی و خطرناک حمل می کنند ...