به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بعد از دو روز رخوت نسبتاً جدی از آغاز سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر، «ابد و یک روز» به نویسندگی و کارگردانی سعید روستایی توانست قدری این خمودگی را کنار بزند. فیلمی روی پرده سینمای برج میلاد رفت که به سبب حرفهای جدی و بازیهای پررنگ و لعاب خود توانست توجه رسانهها را در همراهی یا انتقاد با خود همراه کند. این مهمترین ویژگی یک اثر از منظر رسانه بودن سینماست که نگاهها را مثبت یا منفی، معطوف خود میکند. فیلم روستایی، تک و تایی جدی به وجود آورد و این احتمال میرود که نهایتاً چند فیلم سینمایی دیگر تا آخر جشنواره چنین استعدادی داشته باشند. اما علت این توانایی، ورای ساخت مقبول و خوش فرم این اثر، چیست؟ ریشه همراهی مخاطب چیست که با هیجانات، ریتم جذاب و دیالوگهای دقیق فیلم با اثر روستایی همراهتر میشود؟
«ابد و یک روز» داستان یک خانه و خانواده است که در یک محله پایین دست زندگی میکنند. خانوادهای به شدت متلاطم و پر از بحران. خانوادهای که اگر چه زیر یک سقف و درون یک چهاردیواری مستقر هستند و دور هم جمع میشوند اما از درون متلاشی شده است و هر کدام برای خود اتاقی جدا با مدلی مستقل از زندگی برای خود انتخاب کردهاند. هر چند که این جدایی، چندان وقزده نباشد و لابهلای شوخیها و ریتم تند فیلم پنهان شده باشد و زیاد به چشم نیاید. آیا این جنس تعامل و درگیریهای گاه و بیگاه فقط مختص این خانواده فرودست است یا بررسی دقیق ماجرا نمونههای دیگری در خانوادههایی با طراز اقتصادی و رفاه اجتماعی بالاتر را هم شامل میشود؟ریشه این چالش و درگیری از کجاست؟
آدمهای «ابد و یک روز» برای مخاطب واقعی جلوه میکنند. نمونههایش در جامعه به صورت پراکنده با فراوانی کم یا زیاد مصداق دارند. شاید نمونهای متحد و متجمع از اینان در یک خانواده به صورت یک جا یافت نشود یا خانوادهی معادل و مابهازای بیرونیاش، کمیاب و نادر باشد اما به صورت منفرد و جدا جدا مصداقهای زیادی دارد. ریشه اصلی ماجرا در فردیت و اصالت یافتن فضای «ایندیویدوآلیستی- Individualistic» در دنیای ایشان است. افراد این خانه هستی خود را اینطور انتخاب کردهاند که هر کدام آلونکی مختص خود داشته باشند و درونش، خود را حبس کردهاند. آنان طاقت این را ندارند که چیزی بیرون از خودشان برایشان تعیین تکلیف کند.
انتخاب این تنهایی برای این است که تمایلی ندارند که چیزی شبیه آقابالاسر یا اختیاردار داشته باشند. آنها همه چیز را تنها در پارادایم خودبنیادشان میپذیرند. این همان درد مزمن بشر امروز است. بشری که گاهی سودای قدرت دارد و در این فیلم یک جوان متأثر از این فضا، با خط انداختن بر صورتش آمده تا لاتیاش را پر کند و تحمل دخالت دیگران را ندارد. یا فرد دیگری افیون و عالم منگی، وهم و خماری را برای خود خواسته و فرد دیگری هم زندگی در خانه مجردی را آرامشبخش خود میداند. خواهر دیگری هم تمایل به تبرج دارد اما هراس او از دخالت دیگران باعث بروز مخفیانه و دور از چشم برادرانش میشود.
افراط آدمهای «ابد و یک روز» در فضای درونی خود که از آن بیشترین لذت را میبرند، کثافت و چرکی هم دارد که به دلیل نگاه منفعتجویانه آنان برای تصرف در حریم همخانههای خود، مایه رنج و عصبیت آنان میشود و در این روند، همیشه کسی بیشتری سود را میبرد که در این جدال قدرت بیشتری داشته باشد. هر کدام علاقمندند تا دامنه نفوذ و گستره تعلقات خود را بدون مزاحمت دیگران افزایش دهند. تعارضاتشان، شکلی غریضی و پیکارجویانه برای گسترده کردن قلمروشان دارد. هلع و ولعشان ریشه در زیادهخواهیای دارد که اصالت یافته عقل محاسبهگری است که بنمایهاش در همین «اصالت فردیت» است. هر کدام تمایل دارند به نوعی تسلط خود بر دیگران را گسترش دهند یا از یکدیگر سود ببرند.
در این بین اما یک نفر جنساش تاحدی متفاوت با دیگران است. او در برابر دیگران احساس «تعهد» دارد. تعهدی که فردگرایی با آن سر جنگ دارد. او حاضر است از خود برای دیگران مایه بگذارد. طبیعی است که همه او را میخواهند و به او نیاز دارند و او را برای تأمین منویات خود به رسمیت میشناسند نه به سبب وجاهت خود او. او شایسته تکریم است مادامی که کنیز دیگران باشد. آدمهای خودبنیاد این خانه که حالا همگی حس تعهد را در درون خود کشتهاند، وفاداری او را درک نمیکنند و همگی بنای این دارند تا او را به نفع خود استثمار کنند.
این ماجرا به حدی بغرنج میشود که از جایی به بعد خانواده، تمایل دارند که او را هم از این مشی و تعهد منصرف کنند و او را به عالمی سوق دهند شبیه به عالم خود و درست با این توجیه که او هم به آرامش برسد. آنها تصور میکنند خود آراماند چون این مسیر را انتخاب کرده اند در حالیکه غافلند از ظلم و زحمتی که برای دیگران دارند. خواهری به او میگوید: «تا چه زمانی میخواهی خودت را برای اینها فدا کنی؟» یا «اگر اینجا باشی هر وقت که میخواهی، یک چایی بخوری باید یک سینی چای برای دیگران هم بریزی» این دیالوگها کلیدی است در نمایاندن این نگاه فردگرایانه. خواهر سمیه برای فرار از این مسیر، زندگی مجردی را انتخاب کرده و حاضر به پذیرش تعهد در برابر دیگران نیست و حالا این روش را، برای راحتی سمیه هم تجویز میکند.
یک مصداق دیگر برای درک تسلط این نگاه بر افراد فیلم در صحنه افشاگری برادر معتاد در برابر مرتضی، برادری که مغازه فلافلی زده، متجلی میشود. مرتضی برای به دست آوردن سرمایه برای راه انداختن یک فعالیت اقتصادی پرسودتر نسبت به شغل قبلیاش، بر سر خواهرش معامله کرده و او را به نوعی فروخته است. برادر معتاد سمیه در برابر مرتضی که برادر بزرگتر خود او هم هست، گارد میگیرد و با او درگیر میشود. حرفهای او شرافتمندانه است و مخاطب با او همراه میشود اما او این شرافت را جایی خرج کرده که بر سر منفعتی دیگر -دزدیدن مشتریان مواد مخدر او- با برادرش درگیر شده است. حقیقت این است که او بر سر سمیه به خاطر خود سمیه چالش نکرده است او از این چالش سود میبرد که وارد تعارض با برادر بزرگتر شده است. او نیز از همین منظر سودمحور و منفعتگرا با برادرش درگیر شده است. سندی برای اینکه منفعتگرایی او متأثر از این فضای تکبنیاد به نمایش دربیاید، در صحنه ظلم او به نوید، برادر کوچکترش عیان میشود که برای رفع نئشگی خود حاضر است برادرش را کتک بزند تا برای او لوازم مصرفِ مواد تهیه کند و با سیلی به گوش او میزند برای مجاب کردنش به تمکین در برابر خواسته شخصیاش. او نیز فردی منفعتگراست.اما نوید چرا در برابرِ دستور محسن، برادر معتادش گاردی دارد که پیش از این نداشته است؟ حسب ظاهر، پاسخ ؛ توصیه اخلاقی مرتضی برادر بزرگتر است که نوید درگیر این فضای کثیف نشود اما حقیقت امر این است که مرتضی، به این دلیل که محسن با خرید و فروش مواد مخدر در محل کار او کاسبیاش را مختل کرده، میخواهد محسن را از این عمل بازدارد تا بتواند آینده اقتصادی بهتری برای خود داشته باشد. این دریافت، زمانی که او را به اجبار به کمپ میفرستد، تا معاملهاش بر سر سمیه را به هم نزند، مشخص میشود.
سمیه در «ابد و یک روز» محکوم حقیقی ماجراست و اوست که باید زجر زیاده خواهیهای خود بنیاد افراد خانوادهاش که منطقهای من درآوردی برای توجیه کارهایشان دارند را بکشد. اما سمیه هم به دلیل اینکه در معرض تعارضات انبوه قرار گرفته است تحت سلطه همین نگاه «فردگرایانه» قرار می گیرد و ترجیح میدهد که دیگران را با تهدید به رفتن خود تغییر دهد اما چون در تغییر دادن ایشان ناکام میماند، به تجویز آزادی و رهایی خود ولو با تن دادن به یک زندگی -شما بخوانید یک معامله- که آیندهاش مشخص نیست، تن میدهد. و تنها یک چیز او را از تصمیم نهاییاش منصرف میکند. تعهد در برابر فردی که تعهد را میفهمد. فردی که درست شبیه سمیه در حال جدال در برابر این خودبنیادی است. او کسی نیست جز نوید. نوید جایی که میتواند انتقام سیلی برادر به صورت خود را بگیرد، از موضعی بزرگتر و متواضعانه او را میبخشد.نوید، کسی است که در کلاس درس به همکلاسیهایش کمک میکند ولو در قالب یک قاعده غیراخلاقی مانند تقلب. این نشانگر زنده بودن روح جوانمردی در درون اوست که در برابر انسانهای ضعیف و گرفتار حاضر به هزینه دادن هم هست.
به نظر میرسد این شکل از خودکامگی، استبداد فردی دنیای معاصر است و نتیجه آن چیزی نیست جز «تنهایی» که مصیبت زندگی جدید است و بشر برای درمانش به دنبال جلب محبت به خود و همراه یافتن است. البته این بشر غافل است از اینکه این تنهایی، نتیجه این نگاه نهفته در پس رفتار خود اوست. شرایط زندگی جدید آدمها را به سمت این گونه از زیستِ منفعت طلب این جهانی، سوق داده است و همه برای قهرمان بودن در یک رینگ جنگی سعی بر سوار شدن بر شانههای دیگران دارند. «دیگری» در این دنیا سراسر «منیت» هیچ رسمیتی ندارد.
یک نگاه میتواند سایه به سایه «ابد و یک روز» پیش رود. اینکه این فیلم نمادشناسانه تفسیر شود و گرفتار نگاههای تعمیمگرا و تأویل پذیر شود. کما اینکه پیش از این نمونههای پر بیراهی از این جنس تفاسیر وجود داشته و این دست از آثار متهم به سیاه نمایی شدند. اما این بار چه این فیلم در دایره قصه خود تفسیر شود چه فراتر از دامنه خود مورد تأویل شناسی قرار گیرد، ماجرا فرقی نمیکند. با لحاظ المان «منیت» و «فردگرایی» که بیماری واگیردار و آسیب اجتماعی جدید جامعه ماست، جامعهای که مدعای تجربه مدرنیسم را دارد، باز هم شخصیتهای «ابد و یک روز» قابل توجهاند و باید فکری به حال آنچه قرار است بر سر جامعه ما بیاید و در بعضی نقاط آمده است، کرد. این آسیب اجتماعی طبقه اجتماعی ضعیف و قوی نمیشناسد. فراگیر است و در هر جایی امکان ریشه دواندن دارد با دوز کم و زیاد. جامعه امروز ما در برابر این بیماری آگاه و واکسینه نیست.