مهدی کتابفروش : سكوت بره ها فیلم برجسته ای از دهه 90محسوب میشود، اما آنچنان محبوب نیست. شاید به دلیل نماهای كند و دیالوگهای طولانی آن باشد، اما با این وجود همین امروز...
15 آذر 1395
سكوت بره ها فیلم برجسته ای از دهه 90محسوب میشود، اما آنچنان محبوب نیست. شاید به دلیل نماهای كند و دیالوگهای طولانی آن باشد، اما با این وجود همین امروز كه پس از سالها به تماشایش میرویم، تصاویر فیلم برایمان حیرت انگیز است. یك فیلم منسجم، دقیق و پرتعلیق با یك تصویربرداری جذاب. آنچه از همه مهمتر جلوه میكند خصیصه ای است كه در اكثر آثار دهه 90 دیده میشود و آن نوعی تغییر و شكست در فرم مرسوم ژانر است. ژانر جنایی سكوت بره ها، هم خونآشام دارد و هم قاتل زنجیره ای. به نوعی فضای فانتزی سینمای وحشت با فضای واقعی سینمای پلیسی تلفیق شده. این فانتزی زمانی كاملتر میشود كه خونآشام در یك رابطه پیچیده با یك بازپرس جنایی به حل معمای دستگیری قاتل كمك میكند. یك شخصیت پردازی سه جانبه و درهم تنیده با جزییات پردازی حساب شده در ابعاد شخصیتی و روانشناختی هریك از پرسوناژها. نكته پراهمیت در ساختار فیلمنامه اینجاست كه تمامی جزییات و ظرافتهای فانتزی در پس ظاهر واقعی فیلم قرار گرفته و ساحت نمادین و رویه داستان را خدشه دار نمیكند. فیلم به ظاهر روایت جنایی ساده ای وطریقه رمزگشایی از ماجرای قتلهایی وحشیانه است، اما در پس زمینه این روایت یك درونمایه پررمز و راز روانی نهفته كه همان جنبه فانتزی ماجراست. هر یك از شخصیتها به نوعی دارای تشویشها و به هم ریختگیهای درونی اند كه بازخورد و رفتار بیمارگون آنها بسته به رویكردشان به زندگی و جایگاهشان در ساختار اجتماعی، با هم تفاوت دارد. آشفتگیهای روانی هر سه شخصیت، آنها را در یك تعامل خاص نسبت به اجتماع قرارداده. اما این روانپریشی های شخصی در یك نگاه كلی، یك تشابه اساسی با هم دارند و آن هم یك نوع پس رانده شدن و برآورده نشدن میل و خواست در درون هر یك از آنهاست، كه به گونهای در این فرآیند جنایی به هم گره میخورد. داستان را از این زاویه نگاه كنیم:بازپرس برای فرار از فشارهای درونی خود باید راز این جنایت هولناك را كشف كند، پس ناچار به استفاده از توانایی دكتر خونآشام است. رابطه آنها به تدریج به یك نوع رابطه احساسی دیو و دلبر گونه بدل میشود كه انگار دختر برای رهایی از آن همه سیاهی اطرافش به دكتر لكتر پناه می آورد و او هم در این راه كه برای او نیز ناخوشایند نیست به دختر كمك میكند. در نهایت نیروی دوگانه این رابطه برای نابودی یك پلیدی رودرروی قاتل شریر می ایستد. مولفه میل، یك مولفه ریشه ای در شكل گیری درام است و كلیت داستان بر پایه این نگرش شكل میگیرد. اما شاید نگاهی گذرا و كوتاه به خصوصیات هر یك از سه شخصیت تصویر روشنتری از این نگرش روانشناختی داشته باشد. 1- قاتل:قاتلی زنجیره ای كه شیوه خاصی در جنایت دارد. قربانیان او دختران جوانی هستند كه به طرز هولناكی سلاخی میشوند. پوست بدن آنها را از تن جدا میكند و تكه تكه های آن را به هم میدوزد. شخصیت او با جزییات كاملی به وسیله دكتر لكتر تشریح میشود. او علایق، روابط و احساسات خود را هرگز به دست نیاورده و برای داشتن آنها راه های متفاوتی پیش میگیرد 2- بازپرس:یك بازپرس ساده و تازهكار كه بررسی زوایای این جنایت به او پیشنهاد میشود. در این مثلث، شخصیتی وامانده نیست و ابعاد خصوصیاش به دقت پرداخت شده. پدرش كلانتر بوده و در كودكی او كشته میشود. او خاطره آن روزها را به همراه دارد و برایش نه یك كینه، بلكه انگیزه است. اكنون خواب بره هایی را میبیند كه از ترس كشته شدن ناله میكنند. بدون شك این نگرانی و اضطراب او از جرم و جنایات بی پرده جامعه است. 3- دكتر:اما پیچیده ترین شخصیت این فیلم شخصیت دكتر هانیبال لكتر است. یك خونآشام است و پشت حصارهای شیشه ای نگهداری میشود. اما با دیگر خونآشام های مرسوم سینما تفاوتهای فراوان دارد. نه ناخنهای بلند دارد و نه دندانهای تیز. یك دكتر روانشناس است. نقاشی میكشد و موسیقی گوش میكند. از او خواسته اند تا در شناخت آن قاتل زنجیره ای با پلیس همكاری كند. یك میل و خواسته دارد و آن هم احترام است، احترام به عنوان یك عضو و یك فرد در جامعه. اما هرگاه كه با او اینگونه رفتار نشود، واكنشی خونآلود خواهد داشت. با این وجود دختر بازپرس را برای صحبت و گفتگو میپذیرد. حتی شخصیت او را دوست دارد و دنیا را با او زیباتر میداند. چرا كه دختر به همان شخصیت غیرعادی او احترام میگذارد و دكتر چیزی بیش از این هم نمیخواهد؛ یك جایگاه اجتماعی خاص خود. شخصیتی ترسناك و منفور نیست و تنها با برآورده شدن گوشه ای از خواست هایش، هم به تشویش های ذهنی دختر پایان میدهد و هم به دستگیری قاتل كمك میكند. به راستی كه خونآشامی به این دلپذیری را سینما هرگز به خود ندیده است.
یک کاراگاه جوان برای پرده برداری از راز یک قاتل سریالی عجیب، مجبور است تا به دیدن یک دکتر روانشناس برود. دکتری که او به دیدنش می رود به جرم خون خواری، کندن پوست صورت و جویدن گردن در یک زندان فوق امنیتی نگهداری می شود. اما حقیقت ماجرا این نیست. دکتر می تواند با تسلط بر مردم آنها را کنترل کند...