این بخش را با گفته هایی زیبا از استاد تالکین نویسنده داستان ارباب حلقه ها آغاز می کنم.
بزرگترین نویسنده خداوند است که به تعداد مخلوقات داستان هایی موسوم به سرنوشت می آفریند
زندگي تفسير سه کلمه است*:خنديدن.بخشيدن و فراموش کردن* پس ....* بخند*...* ببخش*... و*فراموش کن
اگر بيشتر انسان ها ارزش شادماني , غذا و آواز خواندن را بالاتر از زر و زيور بدانند , دنياي شادي خواهيم داشت.
دوربین فیلمبردار با نمایش کرمی در حال تلاش برای رهایی از دست یک هابیت قسمت سوم را آغاز می کند. هابیت به کرم خیره شده و لبخندی از سر رضایت بر لب دارد گویی از شکنجه این حیوان لذت می برد و درنهایت با فرو بردن قلاب در بدن کرم کارش را تکمیل می کند. (سرنوشتی مشابه در انتظار خود اوست بی آنکه مطلع باشد) در نمای بعدی دو هابیت را در قایقی بر روی رودخانه در حال ماهیگیری می بینیم. در ابتدای قسمت سوم ما با یک فلاش بک به درون خاطرات اسمیگل رفته ایم و زمانی را می بینیم که او هنوز در دام حلقه گرفتار نبوده است. شخصیت او در این صحنه ها شکل می گیرد و ذات خود را در همین سکانس به ما نشان میدهد. دوست اسمیگل بطور اتفاقی به داخل رودخانه افتاده و حلقه قدرت رامیابد. او نیز محو وجود حلقه شده و اسمگیل که روز تولدش است آن را به عنوان هدیه طلب می کند. مقاومت دوست او و وسوسه حلقه به درگیری بین این دو هابیت منجر شده و در نهایت اسمیگل با قتل او حلقه را به دست می آورد. (این صحنه به نوعی دیگر تداعی کننده داستان هابیل و قابیل است) حلقه در طول زمان باعث می شود او به یک موجود نفرت انگیز تبدیل شود. موجودی که از خودش نیز تنفر دارد. او از جامعه هابیت ها طرد می شود، حتی چهره ظاهری او نیز به مرور زمان تغییر یافته و بسیار مشمئز کننده می گردد. بخاطر خوردن کثافت وکرم صداهایی از گلویش خارج می کند که به دلیل همین او به گالوم شهرت میابد. او طعم نان و هرچه نعمت در طبیعت است را فراموش می کند. او فقط به یک موضوع می اندیشد، حلقه عزیزش. زمانی که از خاطرات گذشته اسمیگل برمیگردیم، سام وفرودو در خواب فرو رفته اند. فرودو بیم دارد که در خواب حلقه را ربوده باشند و سراسیمه حلقه را می جوید حلقه ای که کم کم وابسته اش شده است. ازطرفی جیره غذایی آنها رو به اتمام است. سام غذا نمی خورد تا فرودو قوی بماند.
یاران حلقه از جنگل فانگورن عبور کرده و دو هابیت دیگر را پیدا می کنند و ازبلایی که درختان بر سر آیزنگارد آورده اند متعجب شده و مسرور می گردند. درخت نگهبان و افرادش سارومان را در داخل قلعه اش زندانی کرده اند و جادوی سیاه از بین رفته است. پپین گوی جهان نما را میابد ولی گاندلف آن را گرفته و زیر ردایش پنهان می کند. شب هنگام همه خوشحال از پیروزی به برگزاری جشن مشغول هستند. ایووین همچنان به آراگورن اظهار علاقه می کند ولی رفتار سرد آراگورن او را دلگیر می کند. مری و پپین با سرودن ترانه و پایکوبی همه راسرگرم کرده اند. تنها فرد نگران در این جمع آراگورن است ولی گاندلف به او امید می دهد که فرودو زنده است.
گالوم در خواب هم با وسوسه درون در ستیز است. او خواب راحتی ندارد. بنابراین بیدار شده و خود را در رودخانه تماشا می کند. دیدن تصویر خود در آب و گفتگو با خودش او را به وسوسه انداخته تا فرودو و سام را به قتل برساند. سام حرفهای انتهایی او را شنیده و او را به باد کتک می گیرد ولی فرودو مانعش میگردد. فرودو تغییر کرده است و به جای گالوم، سام را ملامت می کند.
درروهان، آراگورن لگولاس را نگران با چشمان خیره به آسمان در ایوان قصر میبیند. لگولاس از تاریکی شب و پنهان شدن ستاره ها و جنبشی که در غرب به راه افتاده است نگران است. چشم دشمن بی وقفه در حال چرخش است. شب که همه درخواب هستند پپین کنجکاویش تحریک شده و گوی جهان نما را پنهانی از دستان گاندلف خارج کرده و نگاه می کند. گوی جهان نما که با چشم بزرگ مستقیماً درارتباط است او را به گاندور می برد و از او سوالاتی میپرسد. او نمی تواندخود را از گوی جدا کند و اگر گاندلف به موقع به دادش نمیرسید جان خود را از دست داده بود. پس از جدا کردن او از گوی حالت سکته به او دستمی دهد. گاندلف از او درباره چیزهایی که در گوی دیده سوال می کند. او یک درخت سفید خشک شده و شهری درحال سوختن را دیده است. پپین آینده را دیده ولی خوشبختانه از فرودو و ماموریتش حرفی به سایرون نزده است. گاندلف از شنیدن این اعترافات به نقشه آتی سایرون پی می برد و همراه با پپین به سرعت به سمت میناس تریس حرکت می کند تا به دنتور جریان را اطلاع دهد. گاندلف همچنین با آراگورن قرار می گذارد هر وقت آتشکده ها روشن شد بااین علامت برای کمک به گاندور همراه با لشکریان روهان عازم آنجا شوند.
گاندلف به محض ورود به میناس تریس وقت را تلف نکرده و به سرعت از کوچه های پیچ درپیچ قصر بالا رفته تا به تالار اصلی برسد. همزمان با حرکت او و اسب زیبایش شدوفکس دوریبن فیلمبردار به زیبایی نمای شهر را از زوایای مختلف به تصویر می کشد. در تالار اصلی چیزی که بیشتر چشم نواز است، مجسمه پادشاهان و شکوه تاریخ گذشته است. دنتور خدمتگزار تاج و تخت گاندوربا ترشرویی از آنها استقبال می کند. او اخبار گاندلف را توهینی برای خودقلمداد می کند چون او را نادان فرض کرده است. او از تمامی ماوقع اتفاقات اطلاع دارد. دنتور شیپور شکسته بورومیر را در دست دارد و در سوگ اوست. او که پسر بزرگش و تنها امید خود را از دست داده است. علت مرگ پسرش را سوال میکند. پپین باز هم نمی تواند دهان خود را بسته نگهدارد و می گوید که بخاطرنجات آنها کشته شده است. او از رشادت های بورومیر تعریف می کند و از دنتورمی خواهد در ازای دینی که دارد خدمتگزارش شود. گاندلف از دنتور میخواهدارتش را آماده دفاع کند تا در برابر سایرون ایستادگی کنند. دنتور که فردی بسیار مغرور است حرف او را نمی پذیرد. او تصور می کند که از او به عنوان سپری استفاده خواهد شد تا بعد از آنکه از بین رفت آراگورن تاج و تخت راتصاحب کند. او نمی خواهد تاج و تخت را به پادشاه اصلی بازگرداند. دنتور،آراگورن را یک ژنده پوش خطاب می کند.
تمامی اورک ها به اضافه انسانهایی که فریب خورده اند با سایرون متحد شده اند وبه سواحل ازگیلیات حمله کرده اند. اگر این بندر سقوط کند به راحتی به گاندور خواهند رسید. فرماندهی این جنگ را سایرون برعهده پادشاه جادوگر انگمار گذاشته است. کسی که هیچ مرد جنگجویی تا به حال نتوانسته شکستش بدهد. همان شبحی که شانه فرودو را زخمی نمود. رام کننده اژدها که در شهر میناس مورگول اقامت دارد. پیرو صحبت های گاندلف، فرودو و همراهانش به همین شهررسیده اند. گالوم آنها را به سمت پلکان مارپیچ بلندی هدایت می کند. فرودو ضعیف شده است و وسوسه حلقه او را به سمت دروازه شهر می کشاند ولی سام وگالوم مانع او می شوند و قبل از خروج شبح اژدهاسوار پنهان می شوند. نعره ای که از او برمی خیزد فشار زخم شمشیر را بر روی شانه های فرودو بیشتر میکند. گویی همین الان شمشیر را فرود آورده است. دروازه های شهر باز شده وارتش سایرون به حرکت در می آیند.
درمیناس تریس، گاندلف این جنبش را احساس می کند و به پپین ماموریت می دهد مخفیانه آتشکده را روشن کند. پپین از دیوارهای پشتی بالا رفته و آتشکده راروشن می کند. به محض روشن شدن آتشکده میناس تریس نوبت به آتشکده بعدی که دردوردست بر فراز کوهی موازی با شهر قرار گرفته می رسد که روشن شده و به قول گاندلف شعله های امید زبانه بکشد. آتشکده آمون دین نیز روشن می شود وزنجیروار نوبت به ایستگاههای بعدی می رسد که دوریبن آنها را همراهی کرده و ما را تا سرزمین روهان میبرد. آراگورن که سراپا انتظار می کشد به محض روشنشدن آتشکده آخری به سرعت خود را به تالار اصلی مدوسن می رساند. تئودن باکمی تامل قبول می کند به کمک گاندور برود.
اولین گروه از ارتش سایرون که نیروی دریایی او محسوب می شوند دزدان دریایی هستندکه با اتحاد با اورکها به ازگیلیات یورش می برند. فارامیر همراه باسربازانش مقاومت زیادی می کند ولی آنها بسیار اندک هستند و مجبور به عقب نشینی می شوند. فارامیر با یک شکست دیگر به خانه بازمیگردد. ولی او خبرخوشحال کننده ای برای گاندلف دارد. فرودو زنده است و امید همچنان وجوددارد. آنها به سمت گذرگاه تاریک رفته اند که مکانی بسیار مخوف و خطرناک است. در مورد این مکان از فارامیر سوال می شود و در جواب او ما صحنه بعدی را می بینیم که فرودو و سام به سختی از پلکان سنگی بالا می روند. اسمیگل فرصت پیدا می کند که آنها را بکشد ولی سام حواسش جمع است اما گالوم باسیاست عمل کرده، منصرف می شود و خود را مطلوم جلوه می دهد. او شروع به تخریب سام نزد فرودو کرده است. او به فرودو می گوید که سام قصد دارد حلقه را برای خودش بردارد.
شب گالوم از فرصت استفاده کرده و درحالیکه هابیت ها درخواب هستند اندک نان باقی مانده آنها را بیرون میریزد و کمی از خرده نان را بر روی شانه سام میریزد. سام بیدار شده و با او درگیر می شود و از فرودو میخواهد که به جای او حلقه را حمل کند و این درخواست شک و تردید را در دل فرودو به یقین تبدیل می کند. خرده های نان نیز مزید بر علت شده و فرودو به او دستور می دهدآنها را ترک کند. در پایان این سکانس با اشکهای سام همراه میشویم و آنها از یکدیگر جدا می شوند. اسمیگل یک قدم دیگر به اهداف شومش نزدیکتر می شود.
فارامیر که مورد تحقیر پدر واقع شده، برای اثبات شجاعت و وفاداریش به پدر به مقابله ای نابرابر دست میزند. او با تعداد کمی سرباز به قلب لشکر عظیم سایرون حمله می برد. صحنه بعدی بسیار زیبا ولی دردناک است. پسری به آغوش مرگ میرود. پدر بی رحم و بی خرد او که در تمام مدت نسبت به او تبعیض قائل شده و او را تحقیر کرده است به ظاهر خود را بی خیال مشغول غذا خوردن نشان می دهد و خدمتگزار جدید او پپین با این صحنه ها غم نامه ای را سر میدهد. آنها همگی زیر تیرهای بیشمار ارتش سایرون کشته می شوند.
فقط شش هزارنفر در اردوگاه سربازان روهان جمع شده اند. این تعداد نفرات برای شکست ارتش موردور کافی نیست. کوهستانی که در آن اردو زده اند یک مکان نفرین شده است. اسبها در آنجا آرامش ندارند. شب هنگام آراگورن در خیمه خود به خواب و رویایی دوردست و شیرین رفته است. او آرون را ملاقات می کند که زندگی فانی را انتخاب کرده است. پاره شدن رشته خواب به پاره شدن زنجیرگردنبند او متصل شده و بیدار می شود. شخصی به دیدار او آمده است. چادرتئودن محل ملاقات آراگورن و ارلاند است که برای تحویل شمشیر موروثی خاندان او به آنجا آمده است. به درخواست آرون شمشیر مجدداً ترمیم شده است. ارلانداز آراگورن میخواهد که برای آوردن کمک به کوهستان نفرین شده برود. جایی که عهدشکنان قرار دارند. ارواح سرگردانی که با ایزیلدور پیمان بسته،عهد شکسته اند و نفرین شده اند. آنها فقط در مقابل شمشیر پادشاه گاندورمجبور به اطاعت می شوند. آراگورن بدون معطلی برای همراه کردن لشکر مردگان به کوهستان می رود و قبل از رفتن برای همیشه ایووین را از عشقش ناامید میکند. لگولاس و گیملی دو یار وفادار او به همراهش می روند. سه یار وفادار باشجاعت همیشگی دل به دریا زده و به تاریک ترین و مخوف ترین مکان قدم میگذارند. جایی که فقط صدای نعره های مردگان کافی است که اسبهای آنها بگریزند.
دراردوگاه، ارتش روهان عازم گاندور می شود. تئودن، مری را از همراهی برای جنگ منع می کند. ایووین که سرنوشتی مشابه دارد لباس رزم مبدل مردانه پوشیدهو مری را نیز با خود به جنگ می برد. از طرفی دیگر در همین زمان، ارتش تاریکی هلهله کنان به سمت دیوارهای میناس تریس می روند.
درکوهستان، سه قهرمان در محاصره لشکری از ارواح مردگان قرار می گیرند. رهبرارواح که باور ندارد آراگورن وارث ایزیلدور است به آنها حمله می کند. آراگورن با شمشیر موروثی جوابش را می دهد. شمشیری که سند پادشاه گاندوراست. آراگورن از آنها میخواهد که به یاریشان بیایند و این بار آنها را تنها نگذارند و در عوض قول می دهد روح آنها را از نفرین آزاد کند.
درمیناس تریس اسب فارامیر، جسم او را به داخل قصر باز میگرداند، او هنوززنده است. در پشت درهای شهر ارتش تاریکی مستقر شده اند. رهبر آنها که هیبت خاصی دارد (توصیه می کنم با دقت بیشتری او را ببینید) از لشکر خود بازدید می کند. او دستور اولین حمله را صادر می کند. منجنیق های غول پیکر، سرهای بریده افراد فارامیر را به داخل شهر پرتاب می کنند. با این شیوه ضربه روحی بزرگی به سربازان گاندور وارد می شود. دنتور بربالین جسم نیمه جان فارامیر پسرش دچار شوک روحی شده است. او مثل دیوانه هارفتار می کند. پپین او را از زنده بودن فرزندش مطلع می کند ولی او انگارگوش شنوا ندارد. در لبه ایوان قصر دنتور از نمای بالا لشکریان سایرون رادیده و وحشت می کند و فریاد فرار از مهلکه را سر میدهد. گاندلف از فرصت استفاده کرده و با عصایش بر او ضربه ای وارد می کند تا ساکت شود و خودرهبری قوای جنگی را برعهده می گیرد.
نظم ارتش تاریکی جالب است. غولها سنگهای بزرگی را بر روی منجنیق ها سوار کرده وبه سمت دیوارها وداخل شهر پرتاب می کنند. گاندلف در جواب حمله آنها باسنگهای به مراتب بزرگتری جواب آنها را می دهد. رهبر اورک ها برعکس رهبران قبلی سایرون که فقط جنگجو بودند و بی مغز، شخصیت خاصی دارد. او زیرک است وبسیار مغرور و هنگامی که سنگهای بزرگ به سمت آنها می آید ازافرادش می خواهد نترسند و فرار نکنند، ولی خودش وقتی یک سنگ بزرگ به سمتش می آید در آخرین لحظه خود را کنار می کشد. جلوه های ویژه در این صحنه ها غوغا می کند. اژدها سواران دسته بعدی هستند که به شهر حمله می کنند و عده زیادی را می کشند. ترول ها نقش ویژه ای دارند. آنها با نیروی فراوان خود منجنیق های بزرگ را حمل می کنند البته در این راه موجوداتی شبیه به کرگدن البته از گونه ای خاص آنها را یاری می کنند. ارتش سایرون توسط یکی از همین منجنیق ها موفق می شوند وارد شهر بشوند و جنگ را به داخل شهر می کشانند.
گالوم،فرودو را به داخل غاری هدایت می کند که مخفی گاه موجودی پلید است. یک عنکبوت بزرگ. گالوم قصد دارد به این طریق او را به دام عنکبوت بیاندازد ودر فرصت مناسب خود حلقه را از جسد فرودو به راحتی بردارد. فرودو دیر متوجه می شود که فریب گالوم را خورده است و در حق سام بد کرده است. عنکبوت به فرودو حمله می کند. او فرار می کند و نور ارندیل به یاری اش میاید و عنکبوت را کمی به عقب میراند. بانو گالادریل در این زمان و درتنهایی و تاریکی چندبار به یاری او میاید. در میان غارها گالوم به او حمله می کند تا حلقه را از او بگیرد ولی درنهایت فرودو او را به پایین پرتگاه میاندازد. عنکبوت دوباره به فرودو حمله می کند و به زودی موفق می شود با نیش خود او را بی حس کرده، در بند تارهایش اسیر کند. از طرفی سام متقاعد می شود نباید دوستش را تنها بگذارد و به طرف آنها برمیگردد.
درمیناس تریس شب شده و دو طرف همچنان در نبرد هستند. با یک دژکوب عظیم به نام گراند که شبیه اژدهایی خفته است در قلعه را مورد هدف قرار می دهند. دراین میان دنتور دیوانه میخواهد جسم نیمه جان فارامیر را آتش بزند ولی پپین،گاندلف را خبردار کرده و او خود به درون آتش می افتد و در حالی که می سوزدو دوان دوان به سمت لبه قصر می رود از بالای قصر خودرا به پایین پرتاب می کند.
درگذرگاه تاریک، سام به موقع سر رسیده و فرودو را از دست عنکبوت نجات میدهد. او گمان می کند که فرودو مرده است به همین جهت حلقه را برمیدارد. درهمین زمان تعدادی از اورک های نگهبان موردور به آنجا می رسند. سام مجبور میشود پنهان شود. آنها جسم فرودو را به داخل مخفی گاهشان می برند و سام آنهارا تعقیب می کند.
نیروهای روهان به میناس تریس می رسند و از پشت ارتش سایرون را محاصره می کنند. بعداز حرفهای شاه که شارژ روحی افراد را به همراه دارد به دشمن حمله می کنند. درگیری بین دو گروه بسیار زیبا از نمای بالا به تصویر کشیده می شود. اورکها از هجوم آنها بسیار وحشت زده شده اند. تئودن موفق می شود در آن جبهه پیروز شود و انها را به عقب براند. در همین زمان انسانهای خیانتکار که باسایرون متحد شده اند به ارتش تاریکی ملحق می شوند. آنها همراه خود فیل هایی بزرگ را دارند که موجب وحشت می شود. چهره این فریب خوردگان نیز برای ما بسیار آشناست. تئودن دستور حمله به آنها را صادر می کند. ایومر و ایووین باشجاعت مثال زدنی دو ماموت را به هلاکت می رسانند. در شهر باقی مانده افراددر محاصره اروکها هستند و دروازه اصلی شهر توسط یک غول مورد هجوم واقع شده است.
پپین به گاندلف می گوید "فکر نمی کردم آخرش اینطوری تموم بشه" گاندلف: "آخرش؟ مرگ تنها مسیر دیگری است که همه خواهیم پیمود" او سربسته میخو اهد به این هابیت بگوید هرکس در راه مبارزه برابر ظلم کشته شود راه بهشت را در پیش گرفته است.
دربیرون شهر اژدها سواران و جادوگر انگمار به سربازها هجوم می برند. اوتئودن را هدف قرار می دهدو استخوانهای او را خرد می کند. ایووین که پادشاه را درخطر می بیند در برابر او قرار می گیرد و ایستادگی می کند وموفق می شود سر اژدهای او را قطع کند. جادوگر انگمار که بسیار عصبی شده برای کشتن ایووین از اژدهای نگون بخت پیاده می شود و به سمت او میاید. مری که در پشت لاشه اژدها پنهان شده با شمشیر خود ضربه ای را بر ساق پایش وارد می کند. ایووین از فرصت استفاده کرده و شمشیر خود را در چشم او فرو می برد. او قبل از کشتن جادوگر انگمار کلاه خود خود را برمی دارد و به اومی گوید که یک زن است.
آراگورن به همراه دوستانش و لشکری از ارواح از سمت ازگیلیات به اورکها حمله میکنند. در یک چشم به هم زدن ارتش سایرون توسط ارواح تار و مار می شود (لشکری که دیده نمی شود حکایت از اعجاز و امدادهای غیبی در جنگها دارد). با رشادت قهرمانان ما بخصوص لگولاس که ماموت ها را به روش جالب خود از پا در می آورد لشکر سایرون به کلی نابود می شودولی این پایان کار نیست.
سام به اردوگاه اورکها در موردور رفته و فرودو را نجات می دهد. تفرقه و درگیری بین اورکها باعث می شود آنها خود، یکدیگررا بکشند. سام حلقه رابعد از کمی وسوسه شدن به فرودو بازمیگرداند. سام و فرودو برای رسیدن به کوههای آتشین بایستی از میان هزاران اورک که در موردور سکونت دارند عبورکنند. گرچه آنها لباس اورکها را پوشیده اند و تغییر چهره داده اند ولی کاربسیار دشواری است.
درنهایت یاران حلقه در میناس تریس تصمیم می گیرند به یاری آنها بیایند و با لشکریان باقی مانده خود به موردور حمله کنندتا توجه چشم بزرگ به آنها جلب شود. این فداکاری و شجاعت باعث می شود فرودو و سام بعد از تحمل رنجهای بسیاربه کوههای آتشین برسند. زمانی که نیروهای ارتش تاریکی آراگورن و لشکرش را مانند یک حلقه محاصره کرده اند و مرگ همه آنها نزدیک است فرودو به ایستگاه آخر می رسد. ولی وسوسه حلقه باعث می شودفرودو نیز در لحظه آخر فریب خورده و منصرف شود. گالوم که هنوز زنده است به فرودو حمله می کند و انگشت او را با دندان قطع میکند و حلقه را به دست میآورد.(فرودو تاوان گناه خود را پس می دهد) فرودو گالوم را همراه با حلقه به داخل کوههای آتشین می فرستد و حلقه برای همیشه نابود می شود. کاخ سایرون به همراه نابودی حلقه از بین می رود. قدرت او تضعیف شده و نیروهای او متلاشی می شوند. کوه نابودی که در واقع آتشفشانی فعال است شروع به فعالیت شدیدی می کند. سام و فرودو در میان گدازههای آتشین در مقابل سرنوشت سر تعظیم فرود آورده و بر روی سنگی منتظر پایان عمرشان می شوند. گاندلف جادوگر سفید با همان جادوی حشره و عقاب آنها را ازمیان آن مکان نجات می دهد.
چند روز بعد جشن باشکوهی برپا می شود. آراگورن به پادشاهی گاندور می رسد و با آرون ازدواج می کند. فارامیر و ایووین در جشن با یکدیگر دیده می شوند که نوید آینده مشترکی را می دهد. هابیتها به شایر بازمیگردند ولی دیری نمیگذرد که کشتی سرنوشت سر می رسد تا بیل بو و فرودو را به سرزمینی دیگر ببرد. شهرها نجات پیدا کردند ولی فرودو نجات پیدا نکرده است. او پس از خداحافظی با دوستانش و در وداعی تلخ به همراه بانو گالادریل، ارلاند و گاندلف سواربر کشتی به دنیای دیگری می روند.
درپایان... برای چندمین بار که این فیلم را تماشا کردم، مانند همیشه اشکهایم سرازیر می شود و دلتنگ آنها می شوم. دوره حکومت انسانها آغاز می شود.پایان
نتیجه گیری نهایی:
یکی از جذابیت های قسمت پایانی این تریلوژی سینمایی آن است که تماشاگر بدون این که کتاب ارباب حلقه های تالکین را خوانده باشد می تواند با قصه وماجرای داستان ارتباط برقرار کند. اینجاست که باید تمام اتفاقات به نتیجه ای معقول و حساب شده برسد و بیننده را همراهی کند. صحنه های نبرد قسمت سوم یعنی بازگشت شاه پخته تر و واقعی تر از قسمت های پیشین بود، به طوری که احساس می شود هیچ نشانی از انیمیشن کامپیوتری در آن به چشم نمی خورد. یکی دیگر از دستاوردهای ارزشمند «پیترجکسون» در بازگشت شاه شیوه ای است که اوبرای جمع کردن داستان انتخاب کرده است. او به شکل هوشمندانه و ظریفی تمام مسیرهای فرعی داستان را به شاهراه اصلی طرح داستانی اش هدایت می کند و در پایان نتیجه ای واقعی و حقیقتی جهانی را از آن استخراج میکند. نبرد بین خیر و شر که بارها و بارها در دنیای تصویر درقالب های داستانی گوناگون ومتفاوت روایت شده و پایانی محتوم را به نمایش گذارده است به بهترین شیوه به تصویر درآمده است.خارج شدن روشنایی و امید از دل سیاهی مطلق در تریلوژی «ارباب حلقه ها» پیام پیروزی حقیقت، خوبی بر بدی مطلق توسط این سینمایی پرخرج و زیبا به بهترین نحو انتقال یافته است. تمام سه گانه ارباب حلقه ها (نه جزء به جزءآن) به عنوان یک اثر هنری منسجم و تمام عیار هویت خاص خودش را دارد، سه گانه ارباب حلقه ها با موفقیت گسترده تجاری و هنری خود توانست به یکی ازآثار تاریخ ساز سینما بدل شود. با این تفاسیر به نظر شما قلع و قمع کردن چنین اثری خیانت و جسارتی عظیم نیست؟
جمع بندی نهایی در مورد سه گانه ارباب حلقه ها
فیلم ارباب حلقه ها در مورد سفر ابدی انسان به سوی آزادی از هر نوع شری است، آزادی از هر آن چه که وجود دارد. و سرنوشت انسان را بیان می کند. انسانی که در بهشت زندگی می کرده است و قدرت کامل و برتر او را وسوسه کرده تا به زندگی فانی و محدود قدم بگذارد. زیرا طرز استفاده از قدرت را نمی دانسته است و قدرت را به نفع خود و بر علیه دیگری به کار گرفته است. غافل از این که اگر جهان نابود شود، او نیز نخواهد بود. با وجود شرارت بسیاری که در وجودانسان ریشه می دواند، بالاخره زمانی می رسد که کنترل قدرت از دستش خارج میشود و به دست نیروی پاک و سادۀ وجودش می افتد. او نیز نمی تواند مدت زیادی آن را نگه دارد و نیروهای برتر درونی انسانی که آگاه ترند، درک می کنند که باید از این قدرت درست استفاده شود. نباید به خدمت خواسته های حقیر آنان درآید بلکه لازم است به همۀ انسان ها، موجودات و جهان هستی خدمت کند.
در جدال عظیم زندگی، بالاخره انسان پی می برد که تنها یک ماهیت و یک شعور مطلق است که از این نیرو و قدرت تام، به نفع همه و مدبرانه استفاده می کند. همه آنرا برای خدمت به خویش می خواهند و جلب رضایت یک فرد الزاماً در راستای جلب رضایت همه نیست. بالاخره نیروی پاک درونی که همه را دوست دارد، انسان را وامی دارد که قدرت را به خدا واگذارد. تا انسان و جهان پایدار بماند نه این که تنها فردیت خویش را حفاظت کند. او پی می برد که بدون حکومت خدای واحد، زندگی او نیز دوامی نخواهد داشت. زیرا جهان از بین می رود. پس سفردرونی خویش به سوی آزادی را آغاز می نماید. خود و قدرتش را از همه کس محفوظ می دارد و برای این کار از طرف تمامی نیروهای مثبت وجودش حمایت می شود.اوخودش را از نیروهای مادی آزاد می کند ولی می بیند که نیروهای غیرمادی نیز قابل اعتماد نیستند و به شکلی ملایم تر، به فکر نوعی تصاحب قدرت هستند و آنان نیز برای برتری بر یکدیگر و کسب افتخار، تلاش می کنند. روح ماهیتی افتخار کننده و اهل شرف است. در نتیجه برتری جو است. وی نیز لیاقت دردست داشتن قدرت را ندارد. زیرا او نیز می خواهد که قدرت در انحصار وی باشد.
انسان درمی یابد که این راه به آن سادگی که فکر می کرده است، نیست. درک می کند که باید قدرت را نابود سازد تا دست هیچ کس به آن نرسد. در واقع بین همه تقسیم گردد. وقتی هیچ کس دارای قدرت نابودی نباشد، همه خوشبخت و جاودانه خواهندبود. عاقبت با سختی های زیادی موفق می شود که حلقۀ قدرت را نابود سازد و به اصل آن باز گرداند. آن گاه به مهار قدرت دست می یابد. او دیگر توسط قدرت جذب نمی شود بلکه قدرت تحت تسلط اوست. حالا می توان گفت که دیگر قدرتی وجودندارد. و در وجود او، تمامی موجودات به خوبی و خوشی زندگی می کنند.انسان درک می کند که در اعماق وجود هر چیزی از جمله خودش، حقیقتی ناب وجود داردکه کاملاً بی شکل است و در صورت ارتباط با آن، می تواند حیاتش را به اشکالی کاملاً دلخواه، هدایت نماید.انسانی که به این درجه از شعور و درک می رسد، بر اساس قانون درونش زندگی می کند وبه قانون درونی دیگران نیز عشق می ورزد. قدرت به قانون درونی مبدل میگردد. قانونی برای بودن به تمامی اشکال ممکن، که به همۀ صورت های وجوداعطاء می گردد. در نتیجه قدرت تجزیه شده و صورت هولناک خویش را از دست میدهد. بهرۀ هر کسی از قدرت، اینست که بتواند تا ابد همان گونه باشد که دوستدارد و بهرۀ او از بی قدرتی نیز آنست که نتواند به دیگری آزار رسانده یامانع سعادت وی گردد.بنابراین جهان فردی آزاد و مستقل برای همه، هنگامی پا به عرصۀ وجود می گذارد که انسان در شکل رهای خویش بر جهان حکومت کند.دراین فیلم، حلقه نماد قدرت تام و چشم، نمادی از دیدگاهی شرورانه و قدرتطلبانه است، آن قدرت روحی ای که تمایل به حکومت زندگی و مرگ دارد و جهان راپس از زنده کردن به سوی مرگ می راند.
زیرا به اجزای وجود که هر کدام زندگی مستقلی دارند، علاقه ای ندارد.اسمیگل نیز با تمایل به در دست گرفتن قدرت، از آن جا سقوط کرده و به صورتی کریه که نشان از افکار و اعمال پلید وی دارد، درمی آید. وی زمان زیادی از قدرت بهره مند می شود؛ اما بالاخره به دلیل از بین رفتن تعادل اش، قدرت را ازدست می دهد. زیرا اگر طرز استفاده از قدرت را ندانیم، به خودمان و دیگران صدمه می زنیم. هر گاه قدرت در جهت منافع فردی حرکت نماید، جهانی محوری میسازد که در آن بردگی تن و روان دیده می شود. مراتب قدرت، به وجود آمده و به ارزش گذاری این مراتب از وجود، منجر می گردد. آزادی به جبر و تقدیر مبدل شده و بخشی از وجود به نام روح، بر بخش دیگری که جسم یا ماده نامیده میشود، اعمال زور و قدرت می نماید و از جهاتی نیز برعکس آن اتفاق می افتد. سپس حلقه به دست بیل بو افتاد. او در جهت خواسته های ساده دلانۀ خویش ازقدرت استفاده می کرد. دنیای وی محدود بود. تنها بهرۀ او از این قدرت، عمری صدساله و داشتن قدرت های روحی – روانی بود. وقتی که قدرت در خدمت خواستههای یک شخص باشد بسیار محدود عمل می کند زیرا یک فرد به نسبت تمامی دنیا،خواهش ها ی محدودی دارد. خواسته هایی که در کمال وسعت شان، آسایش یک نفر رامی خواهند.بنابراین جادوگری به نام گاندولف، که نمایان گر شعوری برتر و قوی تر در انسان است،آن فرشته ای که با تحکم انسان را، امر بر حق می کند؛ حلقه را از بیل بو ستانده و به فرشته ای به نام فرودو واگذار می نماید که بدون سوء استفاده میتواند از قدرت نگاهداری کند.فرودو نمایندۀ آن شعور و عقل برتری ست که در انسان عاشق همه چیز است و می داندکه قدرت باید در دست همه باشد. درعین حال نیز می تواند آن را به امانت گرفته و به اعماق وجود انسان ببرد تا آن را نثار تمامی ذرات وجودش بنماید. بنابراین تسلیم حق و حقیقت است. وی مظهر آن عقلی ست که خود را به خداوند مطلق تسلیم و واگذار کرده و تنها شاهد بر اوضاع و احوال باقی مانده است.
الف هانیز نوع دیگری از فرشته ها هستند که قدرت های خاصی دارند. در این مسیر گاندولف به قدرت های برتری دست می یابد که با آن به کمک انسان می آید. یعنی نیروهای پاک جادوی سفید، ارتقاء یافته و بر نیروهای شیطانی جادوی سیاه،غلبه می کند.حملۀ درخت ها نیز نمایان گر اینست که نیروهای غیرانسانی طبیعت نیز در این جنگ به کمک او می شتابند؛ زیرا طبیعت یک انسان شرور ولی قدرتمند، در حد یک انسان می ماند و نمی تواند بر طبیعت فائق شود. اما طبیعت یک انسان نیک وعاشق همه چیز، از حد یک انسان می گذرد و به ماورای قدرت بشری دست می یابد. وقتی که عشق ما ماورای انسان باشد، قدرتمان نیز ماورای او خواهد بود. درنتیجه می بینیم که قدرت جادوگر منفی فیلم نابود می گردد.ارواح بخشیده نشده، نشان دهندۀ کسانی یا وقایعی هستند که انسان را آزرده اند. زمانی که انسان می آموزد که تمامی آزارها برای این بوده است که بتواند آنچه را که شایسته ترین است بخواهد، زمانی که درک می کند که همۀ این حوادث به امر خود و برای ارتقاء خویشتن بوده، همه چیز و همه کس را خواهد بخشید. زیرا می بیند که همه در آزادی وی سهم داشته اند. هر چیزی که بتواند در آزادسازی فرد سهمی داشته باشد، در نهایت نیکی محسوب می گردد.دراین فیلم تنها دو انسان ویژه وجود دارد. یکی آراگون و دیگری برومیر است که سمبل هایی از انسان در دو وضعیت متقابل همیشگی می باشند. اولی وضعیتی است که فرد را وادار به تبعیت از حقیقت مطلق می نماید و دومی وضعیتی است که فردرا وادار به اطاعت از حقیقت شخصی و انفرادی می کند.
آراگورن مظهر انسان و انسانیت است و حکومت وی نیز حکومت به حق انسان بر جهان است. برومیرآن وجه انسانی است که باشرف است ولی آزاد از دام های نفسانی نیست. یعنی نجات خود را بر نجات جهان ارجح می دارد. بنابراین توسط نیروهای نابودگر نابود می شود. زیرا می خواست برای حفاظت خویش، جهان را به خطربیاندازد. هر چند که صادقانه بود، ولی درست نبود. فرد برای حفظ خویش به حفظ جهان پیرامونش نیازمند است.سم،سمبلی از وفای به عهدیست که فرودو را همراهی می کند. در خاتمه فرودو وسوسه می شود که قدرت را نگه داشته؛ به روح و تاریکی ناشناخته مبدل گردد. چیزی که همیشه در برابر ماده و شناخته قدعلم کرده است و گویا با آن می جنگد. اما فرودو متوجه می شود که نفس می خواهد بر او غلبه کرده و تمامی زحماتش رانابود سازد. می فهمد که در تمام زمانی که نفس، او را هدایت می کرد، به فکراین بوده است که به بالاترین قدرت ممکن دست یابد.تنهاچیزی که می تواند انسان را برای رسیدن به آگاهی برتر تهییج کند، نفس و بی قدرتی حاصل از آن است. بی قدرت همیشه عاشق قدرت است. در نتیجه تنهااوست که عشق لازم را دارد و به دنبال قدرت تا هر کجا می آید. اما تنها اونیز تهدیدی برای آخرین مراحل واگذاری قدرت، است. بنابراین در آخرین لحظات فرودو درک می کند که نفس هیچ گاه بی خطر و رام نخواهد شد. بلکه همواره در کمین است. اگر چیزی وجود داشته باشد، مدار قدرت به او تعلق یافته و مشروط می شود. آن گاه حاکم و خداوندگار آن مدار می گردد. برای بی خدابودن و هدایت شدن از درون، براساس تمایلات قلبی، هیچ چیزی نباید در مدارانرژی قرار گیرد. والا ذات و ماهیتش را به صاحب مدار تحمیل خواهد ساخت.
داستان با حکومت ابدی آراگون و وسعت یافتن عشق انسان از خویش به همه، پایان مییابد. به روایت داستان، انسان تنها زمانی می تواند جاودانه گردد که عاشق همه چیز باشد و از قدرتش علیه هیچ چیز استفاده نکند. برای این کار نیز بایدعشق و قدرتش را به تمامی عالم هستی نثار کند. به آن چیزی که همۀ عالم راعاشقانه به وجود آورده است و تمایل به جاودانگی هر ماهیتی دارد. آراگون پادشاهی است که به دلیل قدرت درونی اش برای رهبری جهان، انتخاب گردیده است. او همانقدر در اختیار دیگریست که دیگری در اختیار وی است. یکی برا ی همه و همه برای یکی، شعار چنین حکومتی است. حکومت وی در این جهت است که هیچ حکومت کننده ای وجود نداشته باشد. بلکه صرفاً انجام وظیفه وقرار گرفتن در جایگاهیست که توانش را داراست. در خاتمه فرودو نمی تواند خودرا نجات دهد. به این منظور که عقل فردی در اقیانوسی از عقل الهی غرق می شود و به اوج تعالی خویش دست می یابد.
به امید روزی که تمامی جهان در صلح و آرامش باشد .
شناسه نقد : 4907253