رضا حسینی : در ماههای گذشته سایت «ایندیوایر» در گزارشی به این موضوع پرداخت که چرا مارول استودیوز به استفاده از فیلمسازان مستقل علاقه نشان میدهد و نظرهایی از رییس این کمپانی، کوین...
25 آذر 1395
در ماههای گذشته سایت «ایندیوایر» در گزارشی به این موضوع پرداخت که چرا مارول استودیوز به استفاده از فیلمسازان مستقل علاقه نشان میدهد و نظرهایی از رییس این کمپانی، کوین فیج، را بازتاب داد. همان طور که میدانید مارول در سالهای اخیر دست به تولید مجموعهای از فیلمهای ابرقهرمانی زده است و برای جذابتر شدن کار، فیلمهای مجزایی را به قهرمانان تازهوارد اختصاص داده است تا در نهایت بتواند آنها را در آثار مختلف در کنار هم قرار دهد. در این میان، با ورود شخصیتهای این فیلمها به داستانهای یکدیگر، یک مجموعهی بههمپیوسته در حال شکلگیری است که (حتی اگر برخی مخالفان این کار را با اتهام سریالسازی در سینما محکوم کنند) جذابیتها، طرفداران و ویژگیهای خاص خودش را دارد.
مارول که میتوان گفت در سالهای اخیر یک سبک استودیویی را به رونق رسانده است و تا سال ۲۰۱۹، ۲۳ فیلم از طرح «جهان سینمایی مارول» را به تولید و نمایش عمومی درخواهد آورد، در پس تولید فیلمهای ابرقهرمانی مانند آیرنمن، کاپیتان آمریکا، انتقامجویان و... به استفاده از فیلمسازان مستقل به منظور کارگردانی پروژههای سینماییاش شهرت یافته است. فیج در توضیحهایش به این موضوع اعتراف کرد که سبک مارول نیازمند کارگردانانی است که از لحاظ زیباییشناسی پیرو آثار قبلی این استودیو باشند اما در عین حال گفت که هویت مستقل و توانایی آنها از نظر هنری، کلید انتخابشان است و این فیلمسازان جوان باید با فعالیتها و آثار منحصربهفردشان پیش از این خودی نشان داده باشند. با این مقدمه به همان گفتهی معروف میرسیم که میگوید: «موفقیت تصادفی نیست.»
با این وجود و حتی با توجه به رویکرد خلاقهی مارول در تولید، چه کسی میتوانست چنین موفقیتی را برای ددپول تصور کند؟ آن هم به کارگردانی تیم میلر که اولین تجربهی فیلمسازیاش را پشت سر گذاشته و پیش از این به عنوان انیماتور، مدیر هنری و هنرمند متخصص جلوههای بصری فعالیت کرده است. البته او برای انیمیشن کوتاهش با نام گوفر بروک نامزدی اسکار را در کارنامه دارد، اما واقعاً کسی انتظار فیلمی را نداشت که در نوع روایت (رفتوبرگشتهای زمانی متعدد و جذاب در خط روایی) و شوخیهایش (که حتی دامنگیر خود نظام تولید هالیوود و کمپانی مارول میشود!) کمتر شباهتی به دیگر آثار گاه قراردادی مارول دارد؛ و از سوی دیگر اولین فیلم با درجهی نمایشی «آر» (تماشاگران زیر هفده سال با همراهی بزرگتر میتوانند فیلم را تماشا کنند) در تولیدات مارول است که معمولاً بدش نمیآید گروههای سنی مختلف را به سالنهای سینما بکشاند.
ددپول از همان عنوانبندیاش (که در واقع یک عنوانبندی نیست!) ایدههای پرشمار و بازیگوشی سازندگانش را به رخ میکشد؛ این جزییات به قدری تعدادشان در گوشهوکنار فیلم زیاد است که احتمالاً در بازبینیهای بعدی نیز هر بار چندتایی بیشتر خودشان را نشان میدهند؛ به عنوان مثال در عنوانبندی، پس از آمدن عنوان دو کمپانی سازندهی فیلم بر تصاویر ثابتشده از موقعیتی اکشن (که خیلی مشابه ساختار گرافیکی کتابهای مصور است) اسامی این طور ادامه پیدا میکنند: با حضور ابلهترین موجود پروردگار (که بعد عکسی از بازیگر اصلی فیلم بر جلد مجلهی «People» میآید و تیترهایی زردی که روی آن نقش بسته)، یک دختر جذاب، یک آدمبد انگلیسی (که به شوخی دیگری با شخصیت رینولدز در فیلم ابرقهرمانی ناموفق گرین لنترن (مارتین کمبل، ۲۰۱۱) میانجامد) و... تا اینکه با آمدن «به کارگردانی: بازیچهای که بیش از حد پول گرفته» و نقاشی ابتدایی که بالای آن نوشته شده «سلام! من ددپول هستم!» عنوانبندی به پایان میرسد و تماشاگر با تصویر ماشینی که میان زمین و آسمان معلق مانده، به کمی قبلتر در خط داستانی فرستاده میشود. همین مقدار شوخطبعی و بازیگوشی کل دیالوگهای فیلم را در بر گرفته است و از این نظر فیلمنامه یکی از بهترین و مفرحترین نمونهها در میان آثار ابرقهرمانی مارول است. به این ویژگیها میتوان کارگردانی درخور توجهی که بلافاصله لحن و حالوهوای فیلم را تثبیت میکند، بازیهای قابلقبول و بهخصوص ترکیب و بدهبستان جذاب ددپول و دلدادهاش ونسا، شخصیتهای فرعی متنوعی که حتی تیپیکترینشان بهواسطهی خلاقیت رنگوبویی دیگر یافتهاند و... را به عنوان نقاط قوت این فیلم ابرقهرمانی (که البته فیلم در خصوص این عنوان هم دست از چانهزنی با تماشاگرش برنمیدارد) برشمرد.
در پایان بد نیست به دو موضوع جالب در حاشیهی فیلم هم اشاره شود؛ اول اینکه رت ریس یکی از نویسندگان فیلم، اخیراً در گفتوگویی اشاره کرد که دیوید فینچر و جیمز کامرون پس از خواندن بخشهایی از فیلمنامهی اولیه، نظر موافق و حمایتشان از فیلم را به مدیران استودیو اعلام کردند: «یکی از آنها هم کافی بود تا کمپانی فاکس قرن بیستم قانع شود که هرچه زودتر باید این پروژه را کلید بزند.»؛ و دوم اشاره به ترجمهی عنوان فیلم به «استخر مرده» در شبکهی نمایش خانگی خودمان(!) که از آن ترجمههای تاریخی در این حوزه است. این اتفاق عجیب در شرایطی رخ داده است که حتی اگر قرار بر ترجمهی اسم خاص این ابرقهرمان بود، با مراجعه به کتابهای مرجع میشد، به عنوان مثال، به معادل جذاب فهرست مرگ رسید که در راهنمای فیلم بهزاد رحیمیان برای «The Dead Pool» - عنوان چهارمین فیلم از مجموعهی هری کثیف - در نظر گرفته شده است.
مامور ویژه ای بنام «وید ویلسون» (رایان رینالدز) که تبدیل به یک مزدور شده است، تحت یک آزمایشی شرورانه قرار میگیرد و قدرت های ویژه ای بدست می آورد. او با استفاده از این قدرتش شروع میکند به شکار افرادی که زندگی اش را نابود کردند...