مسعود فراستی : هیچوقت همشهری کین را دوست نداشتم اما آخرین باری که در کلاس برای تحلیل آن را دیدم از فیلم بدم آمد و در پس فرم گرایی متظاهر ، پیچیده نما...
18 آذر 1395
هیچوقت همشهری کین را دوست نداشتم اما آخرین باری که در کلاس برای تحلیل آن را دیدم از فیلم بدم آمد و در پس فرم گرایی متظاهر ، پیچیده نما و مرعوب کننده اش جز شعبده بازی فرمی روشنفکرانه ندیدم.آزار دهنده ترین چیز فیلم این است که هم در درون اثر و هم بیرون آن – خبرنگار فیلم و تماشاگر – در پی یافتن نمادی هستند که شاید بشود در پس آن کین را توضیح داد:رزباد. در عجبم که طی دهه ها،فیلمساز توانسته منتقدان جهان را به سخره بگیرد و به جای فیلم ساختن درباره یک آدم خیالی اما در واقع جعلی، نماد نوستالژیک تحویل ما بدهد و نه حتی خود نوستالژی. آیا منتقدان نوستالژی بازند یا نماد باز؟ فیلم به جای شخصیت پردازی که می بایستی اصل فیلم باشد، پازل می سازد و نوستالژی دروغینی را جایگزین آن می کند. کین در بچگی اش نوستالژی لژی را دارد که با آن در برف بازی می کرده و آخرین بار که آن را بغل گرفته لحظه ای بوده که مادر و خانه را ترک کرده. پس منطقا هر وقت یاد این لژ می افتاده می بایستی از غم به خود بلرزد، نه آن که لذت ببرد و در حسرتش باشد؛ مگر آنکه یک بیمار خود آزار باشد. آخرین لحظه عمر کین با گوی بلورینی که از دستش میافتد و نمای بد حقنه گر اکستریم کلوزآپ را به یاد بیاورید که با صدایی پژواک وار کلمه رزباد را به زبان می آورد و می میرد. خب باید دو ساعت نشست و دید رزباد چیست و تا آخر هم نیافت؟ در نتیجه برای کشف این معما به منتقدان رجوع کرد؟ ولز، با ترفند عمق میدان یا وضوح عمیق که ظاهرا دستاورد اساسی تکنیکی فیلم است و آندره بازن از آن به عنوان انقلاب ولز یاد میکند، قصد دارد ظاهرا تداوم واقعیت را حفظ کند، اما این عمق میدان به خصوص در صحنه بازی کین کوچک در برف در ته بک گراند و صحبت های مادر و پدر با وکیل در فورگراند به رخ کشیده میشود،به نظرم به شدت خودنمایانه و سطحی است و حتی دکوراتیو.عمق میدان های جان فورد را که به شدت دراماتیک است به یاد بیاورید.برخلاف نظر بازن، فیلم با این وضوح عمیق و فلاش بک ها به تداوم واقعیت نمیرسد و پاره پاره می ماند وبا به هم ریختن وقایع، نه رئالیستی میشود نه مستندگونه و نه سوررئال.ملغمه ای میشود سترون که قادر به زدن حرفش نیست.
فیلم قرار است با 5 فلاش بک و 5 راوی "طرح قراردادی زندگینامه" برخی بخشهای زندگی او را دراماتیزه کند.داستان با یک فیلم خبری تبلیغی بسیار بد که مستند مینماید آغاز میشود؛با تصاویری از قصر زانادو پر از اشیا عجیب و غریب،تشیع جنازه کین و عناوین روزنامه ها، شکل گیری امپراطوری اقتصادی،فعالیت های سیاسی،ازدواجها و طلاقها،سالخوردگی و مرگ در فلاش بکها قرار است 75 سال زندگی کین را بیان کند؛که نمیکند.در آخر همچنان نمیفهمیم کین کیست؟شخصیت است یا نماد؟سرمایه دار شیئ پرست و زنباره است یا روزنامه نگار مبتذل یا اجتماعی؟فاشیست است یا کمونیست؟گاهی شعارهای چپ میدهد و گاهی راست.هیچ کدام را نمیفهمیم.به نظر همه چیز برای او بازی است،و برای فیلمساز هم.آیا او یک شخصیت واقعی است و فیلم زندگینامه اوست؟یا شخصیت خیالی؟روشن است که واقعی نیست.پس چرا با هیتلر دیده میشود و با روزولت؟فیلمساز شوخی میکند؟یا اسیر بازی خود شده؟
فیلم پر سرو صدا و روشنفکرانه با ادعای روانشناسی با زوایای اغراق آمیز دوربین گاهی بسیار مبتذل میشود:صحنه طولانی گفتگوی کین با دوستش که پس از شکست در انتخابات مست کرده را به یاد بیاورید.میزانسن قرار است شکست را بنماید اما جای و زاویه دوربین طوری پاهای کین را نشان میدهد که یک سوم کادر را اشغال میکند.
فلاش بکها نیز مانند فیلم خبری سر سری از زندگی او میگذرند.بخشهای ابتدایی فیلم به ما نتایج وقایعی را نشان میدهند که هنوز ندیده ایم.به هم ریختن ترتیب وقایع ترفندی است که فیلم را به پازل تبدیل میکند و نه حتی یک فیلم معمایی.
تعدد شخصیت ها که - هیچکدام تبدیل به شخصیت نمیشوند- به آلت دستهایی برای کین باقی می مانند.همه ابژه اند.سوژه ظاهرا کین است ،که نیست.چرا که ساخته نشده.سوژه حتی خود ولز نیز نیست ؛سوژه رزباد است.
فیلم به نتیجه نمیرسد و خبرنگار پس از جستجوی بسیار در نمی یابد رزباد چیست.به ناچار با جمله ای شعاری که:"هیچ واژه ای نمیتواند زندگی کسی را توضیح دهد" پایان میگیرد؛ اما با یک نریشن الصاقی روی تصویر لژ در حال سوختن، که رزباد این است،اعترافی به شکست فیلم میکند و فیلمساز.اما متاسفانه ما همگی بسیار دیر به آن پی میبریم.
همشهری کین اولین فیلم بلند اورسون ولز و بهترین فیلم تاریخ سینما یکی از آثاری است که تا مدت ها کشف نشد. اورسون ولز کارگردان فیلم در موقع ساخت این اثر در دهه بیستم زندگیش به سر میبرد. چارلز فاستر کین ثروتمند و مشهور درست پیش از مرگش کلمه رزباد را به زبان می آورد ولی کسی از علت بیان این کلمه سردرنمی آورد، خبرنگاران متعددی شروع به واکاوی زندگی کین میکنند تا از راز این کلمه باخبر شوند...