به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
اگر به فیلم های کمدی که از اول سال به نمایش درآمده است نگاهی بی اندازیم قطعا درک خواهیم کرد که فیلم های کمدی تبدیل به یک برند سینمایی شده اند، منظور از فیلم های کمدی فیلم هایی نیستند که صرفا واژه ی سخیف یا مبتذل را یدک می کشند یا به سینمای تجاری و بدنه ربط پیدا می کنند اگر از واژه ی برند استفاده می شود به دلیل حضور یک بازیگر سوپر استار است، وقتی ژانر یک فیلم کمدی باشد و بازیگر اول آن کسی مثل رضاعطاران یا محمدرضاگلزار باشد آن فیلم در مرحله ی اول یک برند نمایشی محسوب می شود چرا که تماشاگرها فقط برای حضور این استارها به سینما می روند بی شک گلزار در هر فیلمی بازی کند اول از همه چیز شرایط تجاری آن فیلم در اولویت قرار می گیرد اساسا حضور یک سوپر استار در یک فیلم کمدی در وهله ی اول علتِ فروش آن فیلم می شود اما نکته ی حائز اهمیت این است که در این گونه از فیلم ها قصه و فرم اهمیت دارد یا حضور یک سوپراستار؟ کدامیک می تواند تماشاگر را به سینما بکشاند؟ فیلم آینه بغل نمونه ی مشخصی ست برای درک حرف هایی که در بالا گفته شد، آینه بغل ساخته ی منوچهرهادی در وهله ی اول یک فیلم تجاری تمام عیار محسوب می شود فیلمساز برای قصه ی کمدی اش از یک سوپراستار استفاده کرده که باعث می شود تماشاگر برای حضور او این فیلم را ببیند حالا اضافه کنید حضور جواد عزتی را به عنوان پارتنر محمدرضا گلزار، مسلما بارِ تجاری بودن فیلم بر دوش محمد رضا گلزار است و جواد عزتی تکمیل کننده ی این فیلم محسوب می شود ، آینه بغل دومین فیلم از منوچهر هادی ست که امسال به نمایش درآمده است به کارگرساده نیازمندیم فیلم قبلی این کارگردان بود که تابستان اکران شد، هادی در آن فیلم به مشکلات جامعه ی کارگری پرداخت فیلمی که می توانست بهتر ساخته شود اما مشخص بود که هادی آن فیلم را با دغدغه ی اجتماعی ساخته؛ اما آینه بغل برای هادی من سالوادور نیستمِ دوباره ست یک فیلم صرفا تجاری که سعی کرده به مسائل اجتماعی فقر و ثروت در بستر یک فیلم کمدی بپردازد اما از سروشکل فیلم مشخص است هادی با همان سبک ساختاری سریال عاشقانه به دنبال فروش و تجارت بوده ، فکر کنید که اگر شخص دیگری نقش گلزار را در آینه بغل بازی می کرد چه اتفاقی برای فیلم رخ می داد؟
محمدرضا گلزار و جواد عزتی در فیلم سینمایی آینه بغل
زمانی که قرارست گلزار در یک فیلم بازی کند اولین نکته ی مهم گیشه است حضور گلزار می تواند در سرنوشت گیشه اثر گذار باشد، حالا یک قصه هم به فیلم اضافه می شود قصه یی که همیشه مرسوم بوده و نمونه اش را بارها دیده ایم اینکه مرتضی نگهبان یک تعمیرگاه ست و برای سالگرد نامزدی اش به دور از چشم صاحب کارش ماشین مازراتی را از تعمیرگاه خارج می کند که چند ساعتی را با نامزدش خوش بگذراند و بر اثر یک حادثه، به ماشین آسیب وارد می شود و حالا مرتضی و مهناز که در آستانه ی مراسم عروسی هستند باید به صاحب ماشین خسارت بدهند اما شاهرخ که صاحب مازاراتی ست در ازای خسارت از مرتضی و مهناز توقع دیگری دارد تا خسارت را جبران کنند؛ آینه بغل با همان شیوه و روش فیلم های مرسوم ساخته شده یعنی در فیلم یک فقیر داریم که مرتضی و مهناز اند و از سوی دیگر شاهرخ است که ثروت عظیمی دارد، این شیوه قصه پردازی را در شکل و شمایل مختلف بارها دیده ایم حالا منوچهر هادی یک فیلم خوش و آب رنگ ساخته و به معنای واقعی از عناصر لاکچری که بیشتر هم تبلیغی ست استفاده کرده و از سوی دیگر سعی کرده یک تفاوت گذاری در زندگی آدم های جامعه لحاظ کند که این تفاوت تکراری و سطحی به نظر می رسد اما فیلمساز با همین رویه و با همین نگرش، کمدی را به فیلم اضافه کرده که بیشتر به کمدی موقعیت نزدیک شده، اما باز هم این کمدی مسیر تکراری را در پیش گرفته ست و اساسا محتوای اثر نمی تواند نکته ی جدیدی را به تماشاگر ارائه کند چرا که شیرین زبانی های جواد عزتی تکراری به نظر می رسد همین چندماه پیش از عزتی اکسیدان را دیده ایم موقعیت های کمیکِ عزتی از نظر بازی و طنازی در دیالوگ گویی هیچ تفاوتی با فیلم و سریال های قبلی اش ندارد ، دلیلش مشخص نیست اما عزتی در فیلم های کمدی با یک مسیر مشخص و تکراری بازی می کند غالبا شخصیت کمدی او درجا می زند نوع گویش و لحن بازیش مدام تکرار می شود ، می توان فیلم ماجرای نیمروز را برای عزتی یک موقعیت جدید دانست که مهدویان توانسته بود از این بازیگر استفاده ی دیگری بکند، اگر نگارنده بیشتر درباره عزتی می نویسد به این دلیل است که جواد عزتیِ فیلم آینه بغل مهم تر از محمدرضاگلزار است زیرا گلزار برای بخش تجاری فیلم مهم بوده یا فیگور گرفتن جلوی ماشین مازراتی ، بی.ام.و یا پورشه اساسا استفاده از واژه ی زندگی لاکچری برازنده ی تیپ این بازیگر است که هادی برای گیشه به درستی این بازیگر را انتخاب کرده، فیلم آینه بغل از نظر محتوا نکته ی مهمی ندارد تنها یک تناقض اجتماعی در فیلم دیده می شود مثلا یکی خانه اش در پنت هاوس است و در استخر خانه اش تمساح نگه می دارد یا اسب سواری می کند و دیگری خانه اش کنار ریل راه آهن است که از قضا آن کسی که خانه اش کنار ریل قطار است آشپزوزارت خارجه است، نام این کنایه ست یا شعار بماند!
یکتا ناصر و نازنین بیاتی در فیلم سینمایی آینه بغل
اما نکته ی مهم این ست که فیلمساز بعد از پایان ساخت سریال عاشقانه تصمیم گرفته فیلمی به نام آینه بغل بسازد و گلزار هم در آن فیلم بازی کند این تصمیم عجیب به نظر می رسد چرا که هر کسی جز نگارنده به این فکر می کند که چرا باید گلزار همچین نقشی را بازی کند اساسا شخصیت گلزار در این فیلم چیزعجیب و غریبی نیست و هرکسی می توانست جای این شخصیت بازی کند اما همانطور که گفته شد فیلمساز از نام گلزار که مانند همان ماشین های مازراتی و پورشه یک برند است استفاده ی تجاری کرده و هیچ تلاشی هم نکرده که از گلزار بازی استانداردی بگیرد از طرفی دیگر فیلم کلیپ گونه شروع می شود و اساسا فیلمساز فیلمش را از تیتراژ شروع می کند اما این شروع نمی تواند پایه و اساس مهمی برای آغاز یک فیلم سینمایی باشد در ادامه، فیلم غیرمنطقی جلو می رود اینکه چرا مژگان باید وانمود کند که این بچه حاصل عشق او و شاهرخ است یا اینکه مشخص نمی شود چرا باید مرتضی و مهناز دو روز در خانه ی شاهرخ حضور داشته باشند؟ تمامی چراهایی که اغلب نمی شود به آن ها جوابی داد بی منطق اند، به طور مثال پوشش زنانه ی جواد عزتی یادآوری فیلم اکسیدان است یا گرفتاری شخصیتی او در یک بحران از قبل تعریف نشده، دستپاچه شدن و هیجانی شدنش در دیالوگ گویی یا مضطرب بودنش در وقوع اتفاق ها، نحوه ی عصبانیتش نمی تواند به روند کمدی بودن این بازیگر کمک کند و انگار عزتی با تاکید بیشتر خودش را تکرار می کند.
محمدرضا گلزار و جواد عزتی در فیلم سینمایی آینه بغل
آینه بغل از نظر محتوایی می خواهد در بستر کمدی یک فیلم اجتماعی هم باشد مثلا می خواهد بگوید قیمتِ آینه بغل یک ماشین بیشتر از دارایی های خیلی از آدم هاست یا اینکه می خواهد با نشان دادن سبک زندگی، جایگاه آدم های مرفه را در مقایسه با آدم های فقیر نشان بدهد یا می خواهد بگوید داشتن صفحه ی مجازی و استفاده ی نادرست از آن می تواند به زندگی آسیب برساند. فیلمساز به همه ی این مسائل هر چند شعار گونه و سطحی اشاره کرده است اما نکته ی مهم این است که فیلمساز نتوانسته با تمرکز لازم به محتوا برسد و اساسا موقعیت ها و ایجاد ارتباط ها در فیلم لنگ می زند همه چیز به ارجاعات کلامی منجر می شود از همین حیث فیلمساز تاکید دارد با رد و بدل شدن دیالوگ ها به کمدی برسد ؛ به دلیل مشخص نبودن موضع فیلمساز قصه به شدت کم می آورد شوخی های موقعیتی و کلامی که در فیلم مشاهده می شود برای شکل گیری یک فیلم کمدی متقاعد کننده نیست، نکاتی که فیلمساز به آن ها اشاره می کند در حد یک شعار و نگاه سطحی به جایگاه اجتماعی آدم هاست. انگار قصه در قالب کلیشه یی قرار دارد که فیلمساز نمی تواند از آن خارج شود مثل ورود دو آدم فقیر به یک قصر پرزرق و برق که حتی توالت آنجا را هم با متراژ خانه شان مقایسه می کنند این میزان شعور از یک باور غلط در مقایسه کردن سطح زندگی شاید در لحظه با کمک دیالوگ شوخی بامزه یی به نظر برسد اما در کل این متر و مقیاس کردن زندگی خود با دیگران آن هم در یک توالت چندان کمیک به نظر نمی رسد و اساسا نشان دادن جایگاهی این آدم ها تراژدی ست تا کمدی؛ اما زمانی که قرار باشد یک فیلم کمدی ساخته شود فیلمساز به سادگی همه چیز را به تمسخر می گیرد مثل همان سکانسی که مرتضی راضی می شود مانتو بپوشد و روسری سر کند که یک فاجعه ی اجتماعی محسوب می شود ، فیلم آینه بغل در بستر کمدی بودنش یک بردگی را نشان می دهد، بردگیِ قشر ضعیف جامعه در برابر قشر مرفه، و پایان فیلم زمانی که شاهرخ چک را به مرتضی می دهد نشان دهنده ی جبران زحمات بردگیِ مرتضی ست اما در سکانس پایانی بیشتر ماشین لوکس بی.ام.و آبی وسط اتوبان چشمگیرتر است تا نکات ارجاعی که شاهرخ به مرتضی می گوید، پایانی بی محتواتر از کل فیلم!
جواد عزتی و نازنین بیاتی در فیلم سینمایی آینه بغل
فیلم آینه بغل صرفا یک کمدی برند نماست که تنها می تواند به اقتصاد فیلمساز کمک کند واضح ست که حضور محمدرضاگلزار باعث شده این فیلم در روز اول سیصد میلیون فروش کند و در شش روز سه میلیارد بفروشد، چرا که آینه بغل شدیدا به سوپراستارش متکی ست و اگر بازیگر دیگری به جای گلزار در آینه بغل حضور می داشت این فیلم نمی توانست در شش روز اینگونه بفروشد، فیلمی با این سروشکل و با این نگرش نمی تواند نکته ی مهم و مثبتی به تماشاگرش انتقال بدهد چرا که آینه بغل از آن دسته فیلم هاست که به سرعت فراموش می شود، فیلم هایی مثل آینه بغل با نگرش بساز و بفروش ساخته می شوند این در شرایطی ست که فیلم های جدی و فرهنگی سینمای ایران در پنجاه یا شصت روز می توانند اندازه ی شش روز فیلم هایی مثل آینه بغل بفروشند، تاسف آور ست که در چنین شرایط بغرنجی این سوپراستارست که تماشاگر را به سینما می کشاند و اساسا محتوا و نگرش فیلم به هیچ وجه اهمیت ندارد.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.