هوتن زنگنه پور : در دو دهه اخیر فیلمهای زیادی در نكوهش و انتقاد شدید از جامعههای مدرن كه سرآمد آنها جامعه امریكاست در هالیوود ساخته شدند. برخی از این فیلمها پا فراتر گذاشتند...
29 آذر 1395
در دو دهه اخیر فیلمهای زیادی در نكوهش و انتقاد شدید از جامعههای مدرن كه سرآمد آنها جامعه امریكاست در هالیوود ساخته شدند. برخی از این فیلمها پا فراتر گذاشتند و به جز نقدهای اجتماعی، حكومت و دولتمردان این كشور جهان اولی و مدعی مدرنیسم را آماج حملات انتقادی متهورانه خود قرار دادند. ذكر نام این فیلمها در حوصله این مقال نیست اما به هر جهت «سام مندز» از قافله این جریانات عقب نماند و با ساخت زیبای امریكایی پا در جا پای همقطاران خود گذاشت و با نگاهی عاقل اندر سفیه به این جامعه كه ارزشهای آن دگرگون شدهاند و نوعی بینش عارف مسلكی را در زمینه داشت به انتقاد تند و بی محابا پرداخت. این فیلم سوگنامهای برای ارزشهای از دست رفته انسانی، اجتماعی و عقیدتی امریكاست و پرداخت آن با جسارت ویژهای صورت گرفته است هرچند مندز بسیار ناتورالیستی برخورد كرده و از باغ پر گل رزهای امریكایی گلبرگهای لطیف را تنها رویایی دست نیافتنی و خارهای آن را واقعی و حقیقت قاطع معرفی میكند. این تمثیلی است از امریكای امروز. نام فیلم نیز از روی هوشمندی و طبع طنزپردازی و بدبینی انتخاب شده، زیبای امریكایی تنها یك رویاست. یك رویا كه در ذهن لستر (كوین اسپیسی) پرورانده شده و او احساس میكند با دستیابی به آنجلا كه نماد امریكای متمدن و لطیف و سازگار است به سرحد آمال خود خواهد رسید دریغ كه آنجلا در میدان عمل خالی و پوشالی است همانطور كه امریكای روزگار اكنون هست. دقت كنید به سكانسی كه لستر در نهایت آنجلا را به كام سكس میآورد اما او اظهار میدارد به رغم ادعاهایی كه داشته هرگز با مردی همبستر نبوده است و این نهایت طعن و كنایه فیلم به جامعه امریكاست. جامعهای كه تنها ادعا میكند و از داخل تهیاست. مسائل اجتماعی و بیماریهای جامعه شناسانه حاد در این فیلم مورد توجه و انتقاد قرار گرفتهاند، دقیقاً همان مسائلی كه جوامع مدرن با آن دست به گریبانند (در اینجا قرعه بداقبالی به نام امریكا خورده اما اكثر كشورهای غربی این بیماریها را دارند). مسائلی چون عدم یكپارچگی و ارزشمداری خانواده و كانون گسیخته آن، همجنسبازی، عدم توجه به نیازهای فرزندان و بیعاری ابلهانه از مواردی هستند كه از آنها میتوان یادكرد.
آدمهای فیلم هركدام مشكلی دارند كه از نظر كیفیت و گونه با دیگران در یك طراز قرار میگیرند، همه آنها از وضعیت فعلی راضی نیستند و دنیای بهتری را طلب میكنند درست مثل خود امریكای بزرگ كه هیچگاه به داشتههایش راضی نیست و همواره طمعی سیاسی و اجتماعی دارد. لستر میخواهد برای زنان جذاب باشد (نقص روانی)، همسرش با دیگری رابطه دارد (نقص عاطفی)، همسایهاش همجنس باز است و پسری آرمانگرا اما پوشالی دارد (نقص اجتماعی)، دخترش خانواده دیگری را آرزو میكند (نقص اجتماعی) و آنجلا دوست دارد تنها ادعا كند و دست به عمل نزند (نقص شخصیتی) و مجموعه همه این نقصها میشود زیبای امریكایی یا به تعبیری خود امریكا. لستر آدمی روانپریش است، استمنا میكند و در رویای خود با دختری زیبا خوش است و این است نمونه مستند یك شهروند روشنضمیر امریكایی. رابطه او با دخترش حتی به ارتباط یك راننده تاكسی با مسافرش هم شبیه نیست و بسیار دردناك و پر ابهام است و این هم طعنه دیگر مندز به لگدمال شدن ارزشهاست. فیلم با سكانسی از دختر لستر و دوستپسرش آغاز میشود. پسر میگوید:«میخواهی پدرت را بكشم؟» و دختر جواب میدهد:«این كار را میكنی؟»؛ از همین جا لبه برنده انتقاد فیلم آغاز میشود اما در نهایت این آرمانگرایی و تمامیتخواهی پوچ لستر است كه این نماد آدم بوالهوس اما ظاهرالصلاح را از بین میبرد. مرگ لستر استعارهای برای فنای تمنای بهتر بودن، ارزشمند بودن و در عین حال پاك بودن است. آنجلا و گلهای رز قرمز رنگ نماد تام امریكاست و همسایه خشك و نظامی نماینده خشونتطلبی و اتكا به زور و اسلحه در این كشور است. یكی دیگر از استعارههای فیلم جاییست كه دختر لستر فیلمی را كه دوستپسرش تهیه كرده تماشا میكند. این فیلم كوتاه چكیدهای از آن چیزی است كه مندز قصد دارد به تصویر بكشد. پاییز در این فیلم كوتاه كنایه از غروب ارزشها و پلاستیكی كه باد آن را به هر طرف میبرد نماینده جامعه امریكاست. جامعهای كه بیهدف، پوشالی، مصنوعی و بیارزش تن به باد داده و به هر سویی روانه میشود. مندز كار را تمام كرده و میخواهد بگوید: امریكا دیگر تمام شده و صدای خرد شدن استخوانهای مدرنیسم از دور شنیده میشود.
دیالوگهای ویکی خطاب به جین در حین پخش فیلم رقصیدن کیسه پلاستیک در باد: «یکی از اون روزا بود که چند ثانیه تا برف فاصله نداشت یه الکتریسیته ای در هوا بود میشد صداش رو شنید. این کیسه داشت باهام میرقصید مثل یک بچه کوچولو که التماسم میکرد که باهاش بازی کنم برای ۱۵ دقیقه. اون روز بود که متوجه شدم یک زندگی پشت همه چیز نهفته است یک نیروی فوق العاده کریم. فیلم های ویدئویی فقط یه بهانه بیخوده اما باعث میشه همه چیز رو به خاطر بیارم. باید به خاطر بیارم گاهی وقتها آنچنان زیبایی در جهان است که احساس میکنم نمیتونم تحمل کنم و قلبم در آستانه فرو ریختنه. »
دیالوگهای لستر برنهام بعد از مرگ: «همیشه شنیده بودم که لحظاتی قبل از مرگ تمام زندگیه آدم از جلوی چشمانش میگذره. اول اینکه بیشتر از یک لحظه است تا ابدیت امتداد داره همچون اقیانوسی از زمان برای من موقعی بود که توی کمپ به روی پشتم دراز کشیده بودم در حال تماشای سقوط ستارگان بودم و برگ های زرد درختان افرا که در کنار خیابان صف کشیده بودن و یا دستان مادربزرگم و پوستش که همچون کاغذ بود و اولین باری که پرنده جدید (منظور اتومبیل) پسر عمویم تونی را دیدم و و جینی و کارولین (همسر و دخترش). احتملا از اتفاقی که برام افتاده میتونستم خیلی عصبانی باشم اما وقتی دنیا پر از زیبای هاست نمیشه برای مدت طولانی در عذاب بود. یه وقتی فکر میکنم تمام زیبایی ها رو دارم در یک آن میبینم طاقتش رو ندام قلبم مثل بادکنک در حال انفجار مملوء از اونها میشه بعد به خاطر میارم که باید آروم بگیرم و نخواهم اون رو برای همیشه حفظ کنم بعد مثل بارون درونم جریان پیدا میکنه هیچ حسی جز تصویر از تمام لحظات ساده زندگی احمقانه ام رو در وجودم نمی یابم. مطمئنم نمیتونید حرفهای من رو درک کنید اما نگران نباشید یه روز درک خواهید کرد. »
«لستر برنم» (اسپيسي) و مردي حدودا چهل و پنج ساله و اسير دوران گريزناپذير بحران در زندگي است. تا اين که شيفته ي زيبايي «آنجلا» (سوواري)، دوست «جين» (برچ)، دختر خود مي شود و تصميم مي گيرد که تحولي در زندگي اش به وجود آورد...