آرش ملکی : ویپلش(شلاق) فیلم کوچک و به اندازه ایست. بدون شعارزدگی و بدون جلب توجه حرفش را می زند. جزئیات به درستی در ساخت کلیتی منسجم کنار هم قرار گرفته اند. فیلم...
18 آذر 1395
ویپلش(شلاق) فیلم کوچک و به اندازه ایست. بدون شعارزدگی و بدون جلب توجه حرفش را می زند. جزئیات به درستی در ساخت کلیتی منسجم کنار هم قرار گرفته اند. فیلم درباره ی مضمونش - موسیقی - به اندازه ای که باید ادعا می کند و از آن فراتر نمی رود اما در پس این ادعای کوچک فرمی، می توان چگونگی حل مسئله توسط یک آمریکایی را به خوبی فهمید. فیلم با نمای قهرمان کوچک فیلم - اندرو - در انتهای یک راهرو آغز می شود. اندرو با بی میلی و بدون هماهنگی درام می زند. تصویر به آرامی به او نزدیک می شود. سپس استاد سختگیر موسیقی - فلچر - را می بینیم که وارد اتاق می شود. در واقع این حرکت تصویر نقطه نگاه استاد بوده است که پیش از این اندرو را زیر نظر داشته. استاد با لباس یک سر تیره، بدن عضلانی، سر تراشیده و نگاه سرشار از اعتماد به نفس با بقیه استادان موسیقی که تا کنون دیده ایم متفاوت است. استاد به اندرو دستور می دهد که بنوازد اما چون اندرو نواختن را جدّی نگرفته، استاد هم او را جدی نمی گیرد و صحنه را ترک می کند. همین برخورد در ابتدای فیلم باعث آزار اندرو می شود و در همین زمان ابتدای فیلم تغییر آغاز می شود. صحنه ی تمرین اندرو در گروه اولیه در آن فضا حس جدّی نبودن گروه را منتقل می کند همانطور که اندکی بعد فضای تمرین گروه فلچر حس جدّی بودن را. اعضای گروه اولیه استاد به بی حال خود توجّه نمی کنند اما همگی آرزو دارند که به گروه فلچر راه پیدا کنند. این آرزو باعث می شود که اندرو به تمرین گروه فلچر سرک بکشد و با نگاه کنجکاو خود مجوز ورود بخواهد. مجوز به او داده می شود اما اندرو در اولین روز خواب می ماند، عجله کرده و زمین می خورد. در اولین جلسه تمرین اندرو با گروه حرفه ای، فلچر با صحبت های امیدوار کننده به اندرو انگیزه می دهد. انگیزه ای کاذب و مخرّب و اندرو در اولین جلسه تمرین با گروه فلچر خراب می کند. این برخورد مفهوم جمله ی فلچر در میانه فیلم را به درستی نشان می دهد (هیچ جمله ای برای هنرجو خطرناک تر از کارت خوب بود نیست). در صحنه ای از فیلم میبینیم که درام زن اصلی در گروه اولیه - که اندکی بعد ناتوانی او را در موسیقی نواختن میبینیم - با دختری جوان خوش و بش می کند. این نما به نگاه اندرو قطع می شود. این دو نما چند بار جایگزین یکدیگر می شوند. در اینجا اندرو می فهمد که برای رسیدن به هدفش باید قید عاشق پیشگی و احساساتی شدن را بزند. این صحنه جدا شدن اندرو از نامزدش - نیکول - را توجیه می کند. در صحنه ی دیگری از فیلم اندرو را در حالی میبینیم که در اتوبوس نشسته و در حین گوش دادن به موسیقی نت ها را می خواند و با خود زمزمه می کند. این حرکت او با نگاه متعجب سایر سرنشینان پیوند می خورد و در پرداخت شخصیت اندرو به عنوان فردی متفاوت درست عمل می کند. فیلم در شخصیت پردازی سایر اشخاص هم موفق است. نیکول هنگامی که بخاطر موسیقی در عشق ضربه می خورد و از اندرو جدا می شود، این بار با کسی رابطه عاطفی برقرار می کند که از موسیقی بیزار است. همینطور شخصیت پدر اندرو که بی عرضگی و انفعال او با حرف ها و اعمالی که در سالن سینما و پشت میز شام مرتکب می شود کامل می شود. خرده داستان خودکشی هنرجوی پیشین فلچر هم به این علت آمده است که بگوید ممکن است با وجود تمام تلاش ها و سختکوشی ها زندگی آنطور که باب میل است پیش نرود اما این دلیل نمی شود که اکنون برای رسیدن به هدف تلاش نکنیم. برسیم به سکانس پایانی فیلم. فلچر درست چند لحظه پیش از اجرای نهایی به اندرو می گوید که می داند علت اخراج شدن او از مدرسه موسیقی شهادت اندرو بوده و با تغییر آهنگ، اندرو را تحت فشار قرار می دهد. اندرو در ابتدا ضعف نشان می دهد و از صحنه خارج می شود اما با دیدن پدرش - آینده و زندگی منفعلانه ای که در انتظارش است - تصمیم مهمی می گیرد و با قدرت به سالن بازگشته و با تمام وجود می نوازد و سایر نوازندگان را به مانند یک رهبر با موسیقی خود هماهنگ می کند و تا جایی پیش می رود که مدتی طولانی و در حالی که ساز و دستانش خون آلود شده اند می نوازد و به اوج می رسد. در آن لحظه است که تحسین واقعی را در نگاه فلچر میبینیم که اکنون به موفقیت اندرو ایمان آورده است. فیلم با وجود این خالی از ایراد نیست. زمانی که اندرو برای بازگشت دوباره به دنیای موسیقی آماده می شود با نامزد سابقش تماس می گیرد و از او می خواهد که رابطه گذشته شان را احیاء کنند. این برخورد با طرز فکر و تصمیماتی که پیش از این از اندرو دیده ایم متناقض است. ماجرای اخراج فلچر از مدرسه موسیقی به درستی پرداخت نمی شود و با صرف گفتن چند جمله رها می شود. یا بنا به تعریفاتی که از شخصیت اندرو می شود او می بایست فردی تنها و منزوی باشد که هیچ دوستی ندارد و تنها تفریح او رفتن به سینما همراه پدرش است. این انزوا باید با اعتماد به نفس پایین و مشکل اندرو در عدم برقراری ارتباط با دیگران در فیلم نشان داده شود که نمی شود و اندرو در این زمینه عادی و بی مشکل رفتار می کند. حدیث نفس فیلم جمله ایست که فلچر حین صحبت خودمانی با اندرو در کافه می گوید (من اونجا بودم تا به هنرجو ها فراتر از چیزی که تصور می کردن سختی بدم. جز این راهی نیست وگرنه دیگه دنیا چطور می خواد یه چارلی پارکر و لویی آرمسترانگ دیگه رو به خودش ببینه؟). این جمله، سختگیری فلچر در تمام طول فیلم را توجیه می کند. همینطور به این سوال پاسخ می دهد که چرا ایالات متحده در سراسر جهان به کعبه آمال و سرزمین آرزوها مشهور شده است. پاسخ تلاش و و زحمتی ست که رهبران و مردم این کشور برای رسیدن به اهدافشان به کار می برند. فیلم با یک نوجوان سرگردان و بی انگیزه که بی هدف به صفحه های درام ضربه می زند شروع می شود و در پایان او را به موسیقیدانی قدرتمند و با انگیزه بدل می کند که با تمام وجود به هدفش فکر می کند. علت این اتفاق وجود استاد سختگیر و ایده آل گرایی است که با جدّیتی مثال زدنی از هنرجویانش می خواهد که با تمام وجود موسیقی بنوازند و به آن روح ببخشند. ویپلش فیلمی ست درباره ی تلاش و سختکوشی.