استفان شارف : در اولین نما پس از عنوان بندی (نمای 2) کرکره ی حصیری بالا رفته و دوربین سواری بر دالی ازپنجره خارج می شود و دیوارها و پنجره های بیرونی را...
15 آذر 1395
در اولین نما پس از عنوان بندی (نمای 2) کرکره ی حصیری بالا رفته و دوربین سواری بر دالی ازپنجره خارج می شود و دیوارها و پنجره های بیرونی را نشان می دهد (به طور تصادفی این حرکت دالی برعکس جهتی است که دوربین هیچکاک در ابتدای فیلم روح نشان می دهد، در آنجا دوربین از فضایی خارج به سوی پنجره ایی حرکت می کند). در پنجره های عقبی این حرکت بی درنگ نشان می دهد که فیلم خروجی است یعنی اتفاقات در بیرون قرار است رخ دهند. دوربین متحرک بار دیگر حرکت می کند.(نما ی3) و پس از دنبال کردن یک گربه و حرکت مختصری بر روی پنجره های روبه رو، فضای حیاط پشتی این آپارتمان را نشان می دهد. سپس به شکلی ناگهانی و غیر منتظره، دوربین با حرکت افقی سریعی وارد همان آپارتمانی می شود که از آن خارج شده بود و نمای درشت جفریز را نشان می دهد.
او نزدیک پنجره اش به خواب رفته است. حرکت افقی دوربین به زودی بار دیگر تکرار می شود و جزئیات بیشتری را نشان می دهد.افشای غیرمترقبه ی جفریز درسی است برای مشاهده کردن: از این لحظه تماشاگر نسبت به چیزی که در آپارتمان وجود دارد، آگاهی پیدا می کند. به لحاظ زیبایی شناسی این نوع معرفی شخصیت اصلی نشان از توانایی و اصالت دارد. در صدر امتیازاتی که فرم های هیچکاکی دارند، حرکت دایره ای و 360 درجه ای دوربین نیز جای می گیرد؛ چون به این شکل اشاره ای باطنی به مفهوم دایره ی حیاط دارد و همچنین به شخصیتی که خفقان آور است. دو نمای بعد (نماهای 4و 5)، همان طور که پیش بینی می شد حرکت های افقی مدور بر روی همان زمینه است؛ پس از مکثی مختصر بر روی میزان الحراره که 93 درجه را نشان میدهد با تاًنی و ذکر جزئیات با همسایه ها آشنا می شویم.مثلاً موسیقدان را از طریق پنجره ی استودیویش می بینیم که در حال تراشیدن ریشش است،سپس حرکت افقی دوربین ادامه پیدا می کند و زوجی را می بینیم که روی پلکان اضطراری جلوی خانه شان خوابیده اند تا از شر گرما در امان باشند. سپس به آپارتمان دختر رقصنده می رسیم که در حال تمرین است و خانه به خانه پیش می رویم. کوچه را می بینیم و باغ را تا این که به چهره ی قهرمان فیلم می رسیم که هم چنان خوابیده است. این حرکت افقی هنوز به اتمام نرسیده، پس از مکثی کوتاه، دوربین فضای داخلی آپارتمان قهرمان فیلم را نشان می دهد؛ این کار با گچ پای او شروع می شود که رویش نوشته اند ال. بی جفریز، سپس دیوارها همراه با عکس هایی که بر روی آنها نصب شده به چشم می خورند. این بیوگرافی تصویر قهرمان فیلم است. سپس دوربین بر روی تعدادی مجله توقف می کند که عکسی بر روی جلد آنها چاپ شده است. این عکس ها به احتمال زیاد کار جفریز است. در این نقطه تقریباٌ پس از دو دقیقه که از حرکت افقی دروبین می گذرد، فیدواتی صورت می گیرد که مانند این که کرکره ی حصیری را پایین کشیده باشند. این تمهید یعنی فیدوات در این فیلم برای نشان دادن گذشتن زمان، حذف هایی که انجام می گیرد و به اتمام رساندن صحنه ها استفاده می شود.
در این سه دقیقه ی گذشته فیلم متمایزترین راهبردهای فیلم این ها بوده است: نحوه ی اطلاع رسانی متراکم، افشای تدریجی، شکل گیری نماهای آشنا که سرانجام در ساختار بقیه ی فیلم تنیده می شوند و معرفی خودمدارانه ی قهرمان فیلم که خوابیده است در دو مرتبه، همگی هم در سکوت. تا اینجا که قهرمان اصلی فیلم خواب است، تماشاگر علناً فضا را دیده است. از میان جمع همسایه ها، فقط موسیقیدان را می بینیم (همراه با حضور کسی که هیچکاک در نقش کسی که به دیدار موسیقیدان آمده است) و آن دخترک رقصنده را. تا اینجا و پس از مقدمات، روایت فیل به آرامی پیش می رود؛ در حالی که حال و هوایی طنز آمیز نیز بر فیلم حاکم است.
پس از فیداین ما می بینیم که جفریز مشغول اصلاح صورت است. آن بخش صامت به اتمام رسیده است (در پس زمینه سروصدای بلند خیابان به گوش می رسد)، او تلفن را بر می دارد و با رییس خود دو جمله حرف می زند. هم چنین شروع می کند به نگاه کردن به پنجره ی روبه رویی. دو زن در پشت بام هستند که پشت دیواری کوتاه پنهان اند و حمام آفتاب می گیرند (نمای 7). جفریز هم چنان گوشی را در دست دارد و تا 24 نمای بعد این کار ادامه دارد. او هم زمان به روبه رو نیز نگاه می کند. یک هلی کوپتر (نمای 19) به پشت بام نزدیک می شود تا دخترها را بهتر ببیند.جفریز نسبت به آنچه که ممکن است، خلبان هلی کوپتر دیده باشد؛ واکنش نشان می دهد، این یک موقعیت غیر عادی است: نمای پشت بام را نه ما می بینیم و نه جفریز. با این حال لبخندی می زند، او می فهمد که جریان از چه قرار است و ما هم نسبت به آنچه که او به ما دیکته می کند واکنش نشان می دهیم. سپس تماشاگر یعنی جفریز نگاهش را پایین می آورد تا به مکانی که برایمان آشناست می رسد یعنی آپارتمان دخترک رقصنده. او مشغول تمرین صبحگاهی است (نمای 11) جفریز از تماشایش لذت می برد. ما در مقام بیننده واکنش او را پی می گیریم، پنج نمای بعدی از دخترک و چنج نمای جفریز که او را نگاه می کند؛ نگاه کردن به روبه رو را به ما منتقل می کند که در این فیلم مرکزیت دارد.
مکالمه ی تلفنی او بامزه است و آنچه را کم و بیش از او و کارش می دانیم به ما می گوید.این که او تصادف کرده و می خواهد سرکارش برگردد. او حتی می گوید: « کاری ندارم بکنم جز این که بنشینم و همسایه ها را نگاه کنم. او بار دیگر نگاهش را تغییر می دهد: او یک زن مجمسه ساز میان سالی را می بیند که نسبت به سرو صدای محیط واکنش نشان می دهد و صورتش را برمی گرداند(نمای 21).
جفریز هم چنان گوشی را در دست دارد و دوباره جهت نگاهش را تغییر میدهد. ما منتظریم که می بینیم : موسیقدان که پشت پیانوست و او هم نسبت به سروصدای محیط واکنش نشان می دهد.جفریز هم چنان گوشی به دست به رییس خود التماس کنان می گوید: باید منو از این وضعیت نجات داد وگرنه مجبور می شم ازدواج کنم و همه چیز.... (نمای 24)
به موسیقیدان برمی گردیم که مشغول نواختن آهنگی است. جفریز بار دیگر نگاهش را تغییر می دهد، به سمت چپ می چرخد چهار پنجره را در روبه رو می بیند. ما بعدها پی می بریم که این پنجره مربوط به خانه ی توروالد هستند، مردی که فروشنده ی دوره گرد است و همراه همسر بیمارش در این خانه زندگی می کند. ما می بینیم که توروالد از راهرو گذشته و وارد خانه می شود. او کتش را در می آورد. دوربین او را دنبال میکند تا این که او وارد اتاق دیگری می شود که همسرش هم حضور دارد. در پس زمینه ی این نما صدای جفریز را خارج از نما می شنویم: « اگه من ازدواج کنم اون وقت نمی تونم جایی برم» و پاسخ: « دیگه وقتش که ازدواج کنی قبلا از اینکه یک پیرمرد بد اخلاق بشی» تا اینجا 4و5 دقیقه از فیلم. به آهستگی و بی آنکه چندان متوجه شویم، وارد داستان اصلی فیلم یعنی خانه ی توروالد می شویم؛ خانه ایی که بعدها محور اصلی ماجراهاست. همسایه ها و پنجره های خانه هایشان هم حکم داستان های فرعی فیلم را پیدا کرده اند.
در اینجا بد نیست که به داستانهای صامتی که از ورای هر کدام از این پنجره ها به ما نشان داده می شود؛ نگاهی بیندازیم. در ابتدا دوربین در یک نمای دور که سه پنجره را در آن واحد نشان می دهد.از آن جایی که نمای دور باعث می شود که این پنجره ها بسیار کوچک (مانند مونیتورهای کوچکی که در استودیوهای تلویزیونی می بینیم) جلو ه کنند، هیچکاک تصمیم می گیرد که نمای نزدیکی در آن واحد از دو پنجره نشان میدهد؛ این کار هنگامی انجام می گیرد که جفریز صندلی چرخدارش را به پنجره ی اتاقش نزدیک می کند یا جفریز رو به جلو خم می شود کاه ماجراها را ببیند. وقتی شخصیت ها از اتاقی به اتاق دیگر می روند، دوربین آن ها ارا از یک پنجره تا پنجره بعدی دنبال می کند و به این شکل دست کارگردان باز می ماند تا صحنه را عریض تر نشان دهد.بعدها که (به وسیله ی جفریز) از لنز تله و دوربین چشمی استفاده می شود، سوژه ها به شکل قابل ملاحظه ای بزرگ تر نشان داده میشوند.
به یاد داشته باشیم که هیچکاک ترجیح می دهد به شکلی واقع گرایانه این « داستان صامت » را به ما نشان می دهد، بی آنکه آن ها را برجسته سازد. از آن جایی که آدم های پشت این پنجره ها زندگی می کنند، از هم دور هستند، ما این واقعیت را می پذیریم که نمی توانیم مکالمه ی آنها را بشنویم؛ یعنی هیچ صدایی را از درون آپارتمانهای روبه رو نمی توانیم بشنویم مگر این که کسی با صدای بلند حرف بزند، مثل پیانو زدن می توانیم بشنویم. مکالمه ی تلفنی جفریز ادامه دارد و او همزمان روبه رویش را می نگرد و نسبت به هر چه که روبه رویش اتفاق می افتد؛ واکنش نشان می دهد. بعدها در فیلم می بینیم که آن چه او در مورد همسایه ها می گوید اغلب تناسبی با آنچه او دیده، دارند.
در نمای 29 جفریز به فروشنده یعنی توروالد نگاه می کند، برای اولین بار دو پنجره را از نقطه دیدجفریز می بینیم. توروالد وارد اتاق می شود، همسر بیمارش در رختخواب است؛ آن ها با هم بحث می کنند و تورالد با بالا انداختن شانه همسرش را رها می کند.
در نمای بعد می بینیم که جفریز مکالمه تلفنی اش تمام شده و گوشی را سرجایش می گذارد و هنگامی که متوجه ی جرو بحثی می شود؛ که در آپاتمان روبه رو ادر جریان است؛ مشتاقانه برمیگردد سر همان کار همیشگی اش یعنی نگاه کردن به پنجره های روبه رو. در نمای 31 تورالد بر سر همسرش فریاد می زند، مجله را با خشم پرت می کند و به اتاقی دیگر میرود. توجه جفریز کاملاً جلب شده است (در نمای 32). او فهمیده که چیزی جدی در خانواده تورالد در حال وقوع است، اما هیچکاک هنوز آماده ی این نیست که این رویداد را دنبال کند؛ او به یک زنگ تفریح نیاز دارد. برای همین است که مسئله ی خارش پای گچ گرفته ی جفریز پیش می آید. او یک چوب بلند را درون گچ پایش فرو می کند و آن را می خاراند، حس رضایتی به او دست می دهد. این میان پرده ی کمیک که 32 ثانیه در سکوت طول می کشد، در آخرین فیداوتی که شاهدش بودیم؛ طولانی ترین نمای این سکانس است.
10 نمای بعدی بار دیگر تاٌکید می کنند که توروالد آدم تندخویی است. جفریز می بیند که او وارد باغ می شود و به گل های رزش می پردازد، در حالی که آن زن مجسمه ساز که اکنون در صندلی راحتی اش لمیده، سروصدای تورالد را میشنود؛ به سوی پرچین می آید و با حرکت دست و صورت به او می گوید که زمین را نکند. تورالد، عصبی سراو داد می زند و پس از مکالمه ای مختصر به او می گوید که خفه شو؛ او این حرف را آنقدر بلند می گوید که با وجود سروصدای خیابان، گفته های او شنیده می شود.(این اولین گفته ی یکی از قهرمانهای همان فیلم صامتی است که از طریق پنجرهای روبه رو می بینیم). زن مجسمه ساز ناراحت و توهین شده، می رود. در طی این 10نما سه بار جفریز را می بینیم، هر بار دو ثانیه یا کم تر. ورود پرستار(تلما ریتر) مشاهده ی پی گیرانه ی او را مختل می کند. این هم یک زنگ تفریح دیگری که تماشاگر را درگیر کرده است (دقیقه ی هشتم فیلم است). پرستار با آن فلسفه بافی هایش و بی وقفه حرف زدنش، به حال و هوای کمیک فیلم کمک می کند.
با ورود پرستار او یک میزان الحراره درون دهان جفریز می گذارد. زندگی در آپارتمان جفریز تکاپوی بیشتری پیدا می کند. در اینجا نیز به تدریج اطلاعات بیشتری درباره جفریز و دوستش لیزا ارایه می شود. بی درنگ پی می بریم که پرستار به شدت موافق ازدواج لیزا و جفریز است. جفریز معتقد است که لیزا دختری است از طبقه ی پولدار که نمی تواند با یک عکاس و گزارشگر زندگی کند. یک الگوی روای آشکار می شود: اطلاعات تازه ای ارایه می شود که در صحنه های بعدی نیزتکرار می شوند. روابط لیزا و جفریز که فراز و فرود زیادی دارد، شبیه زندگی آدم هایی است که در خانه های روبه رو زندگی می کنند. این صحنه 38 نما دارد و هفت دقیقه طول می کشد. در این صحنه 17 نمای جداسازی داریم (نماهای منفرد) در حالی که شش نمای ابتدایی این سکانس شامل حرکت دوربین است و به لحاظ میزانسن، نماهای شلوغ و منسجمی هستند.
جداسازی شامل بسیاری از دیالوگ های این صحنه است که در نماهای منفرد روی می دهند: پرستار آماده ی ماساژ است. جفریز روی تخت دراز کشیده و مستقیماً رو به دوربین قرار گرفته است. در نماهای منفرد: الف، ب، الف، ب جداسازی ما (الف
) صورت جفریز را می بینیم و فقط دست های پرستار را.سر او خارج از کادر است در (ب) سرپرستار و بازوهای او را می بینیم؛ در حالی که فقط موهای قسمت بالایی سر جفریز را می توان دید. این یک کمپزیسیون نامعمول است که از نظر استاندارد های سینمای هالیود تابو به شمار می آیند، با این حال چنین کمپزیسیونی واقعاً بامزه است و هماهنگ با حال و هوای این صحنه است.
پس از ماساژ پرستار به آشپزخانه می رود تا برای جفریز ساندویچ درست کند، او می گوید « لیزا همون دختریه که تو می خوای... باهاش عروسی کن». جفریز برمیگردد و کار نیمه تمامش را پی می گیرد یعنی روبه رو را نگاه می کند و می بیند که فروشنده همراه وسایلی که در دست دارد، باغ را ترک می کند؛ و آن زن مجسمه ساز روی صندلی راحتی اش لمیده است، سپس برای 2 ثانیه دخترک رقصنده دیده می شود که در حال شانه زدن به مویش است و بالاخره ورود عروس و داماد را از روی پنجره ی کوچک خانه اشان می بینیم. به طور منحصر به فردی و پس از دیداری کوتاه از همان صحنه های آشنا و کنشی که شاهدش بودیم (یعنی حضور فروشنده در باغ) اکنون تازه وارد آشنا می شویم. باید اشاره کرد که تغییر مختصر زاویه ی نمای جفریز از نمای نیمه درشت با زاویه ی سربالا به نمای نیمه درشت با زاویه ی روبه رو (در نمای 74) یعنی وقتی او خم می شود تا بهتر ببیند، باعث می شود که حس کنیم ما یعنی بینندگان فیلم این زوج را از نمایی نزدیک تر مشاهده می کنیم، هر چند یک قاب بندی پنجره ی خانه ی آنها اصلاٌ تغییر نمی کند. جفریز در طی این صحنه چهار بار دیده می شود و واکنش مناسبی از خود نشان می دهد. درست قبل از آنکه کرکره ی پنجره ی عروس و داماد پایین کشیده شود، دوباره پرستار دیده می شود که با سینی ساندویچ برگشته است که با «پنجره فروش» خواندن جفریز او را سرزنش می کند. این صحنه با یک فیداوت به انتها می رسد، که در تقارن با انتهای صحنه های قبلی است.
فیدابینی که انجام می گیرد ما را به بعدازظهر همان روز می برد، ما همچنان در بخش ابتدایی فیلم هستیم (تا اینجا 5 و 15 دقیقه گذشته است). در این جا و بی آنکه حضور جفریز به ما یاری برساند، حضور پر طول و تفضیل لیزا را مشاهده می کنیم.
این حضور شامل دو افشا سازی، تدریجی است که با هم تقارن دارند.در افشاسازی دوم حرکت دوربین بار دیگر تکرار می شود؛ یعنی از روی پنجره ها می گذرد، از استودیوی موسیقیدان شروع می کند؛ سپس به پنجره ی دخترک رقصنده می رسد، هر دوی آنها لباس پوشیده اند که بروند میهمانی؛ بالای این ساختمان آسمان منهتن در غروب را می بینیم و دوربین همین طور حرکت می کند، کوچه را نشان می دهد سرانجام به پنجره ی جفریز می رسد. اورا میبینیم که خواب است.سایه ای بر روی صورتش پدیدار می شود، سپس نمای درشتی از لیزا می بینیم، او نزدیک تر می آید. برش از سایه ی او بر صورتش و بار
دیگر به سایه ی او، جفریز بیدار می شود.لیزا جلوتر آمده و نمای بسیار درشتی از صورت او را می بینیم. ناگهان برش صورتی می گیرد(نمای 78) به نیم رخ هر دوی آنها، آنها با هم زمزمه می کنند.تکان دهنده ترین و اصیل ترین جنبه ای که در این لحظه به چشم می خورد حضور لیزاست. ابتدا از روبه رو و سپس نیم رخ دو نفره. این یک جابجایی غیر معمول است، تکان دهنده است و ذهن بیننده را به هم می ریزد؛ اما خوشایند است (با اشاره به دقتی که هیچکاک در مورد پدیده ی نیم رخ انسانی داشت.). نحوه ی حضور لیزا ادامه می کند، پس از چند بذله گویی، جفریز می پرسد: تو کی هستی؟ که باعث می شود لیزا خود را عقب کشیده و از کادر خارج شود. دوربین ناگهان از نیم رخ به نمای روبه رویی تغییرمی کند که نقطه دید جفریز است. انرژی که با این حرکت دوربین ایجاد می شود و در نمای بعد خود را نشان می دهد: لیزا در یکی از حیرت انگیزترین میزانسن های هیچکاکی، پاسخ جفریز را به واسطه ی نشانه ی قوی ای که دارد می دهد. در تاریکی و نمایی نیمه دور او بر میگردد به سوی آباژور بزرگی که آنجاست و می گوید: لیزا؛ سپس دوربین همراه او می چرخد و آباژور دیگری که روی میز است روشن می کند و میگوید «کارول»، سپس به گوشه ی اتاق رفته و سومین آباژور را روشن کرده و بخش سوم نام خود را می گوید: فریمونت. در تمام مدت او یکی از مدل های لباس رفتار می کند، تا اینجا او را در نمای دور دیده ایم. در ادامه 18 نمایظجداسازی دیده می شود: جفریز طعنه می زند و در بیانیه ای این بخش لیزا از شام سرساعت 9 حرف می زند و پیشخدمتی همراه غذا و نوشیدنی وارد می شود و جفریز که در ابتدا از این وضع خوشش نیامده می پذیرد که این هم بخشی از رفتار لیزاست.
تا شام درآشپزخانه گرم می شود، آنها نوشیدنی می نوشند ؛ لیزا دلش می خواهد جفریز کار در مجله را کنار بگذارد، سفر هم نرود و نیویورک مستقر شود و به او قول بدهد که سراغ عکاسی مد لباس برود. جفریز وقعی به این حرف ها نمی گذارد و می گوید که آیا لیزا می تواند او را تصور کند که با ریش سه روز نتراشیده ای وارد سالن مد لباس شود. بن بستی ایجاد می شود که در صحنه ی ماساژ پرستار پی به آن برده ایم. این یک نمونه ی خاص از راهبرد هیچکاک برای ردیف کردن اطلاعاتی است که در ابتدا به شکل موجز و فشرده ارایه می شود و در ادامه به شکلی دراماتیک طول و نفصیل پیدا می کنند. لیزا به آشپزخانه می رود تا سری به غذا بزند و جفریز برمی گردد طرف پنجره تا بیرون را نگاه کند، شاید برای این که از دردسرهایی که برایش ایجاد شده؛ بگریزد.
این بار همسایه ی دیگری معرفی می شود، آن خانم تنها؛ که در طبقه ی همکف زندگی می کند و نقش فرعی مهمی در فیلم دارد.ما خواهیم دید که چگونه هیچکاک با مهارت هر چه تمام تر از موازی بودن رویدادها استفاده می کند تا نکاتی را حذف کند یا به تأخیر بیاندازد، نکاتی که به زندگی خصوصی یا زندگی بیرونی قهرمان فیلمش مربوط است.
جفریز ابتدا نگاهی به پنجره ی خانه ی آن مرد فروشنده می اندازد و می بیند که همسرش در رختخواب است، یک حرکت سریع دوربین به پنجره ی خانم تنها انجام می شود که در حال درست کردن موهایش است و پشت به جفریز دارد.(1 ثانیه)، سپس 19 ثانیه شاهد حرکات خانم تنها هستیم؛ دوربین او را دنبال می کند، او می رود یک بطری نوشیدنی می آورد و سپس به اتاق ناهار خوری بازگشته و شمع هایی را که روی میز است؛ روشن می کند. جفریز با دقت او را نگاه میکند.سپس خانم تنها به سوی در خانه اش رفته و از یک میهمان خیالی استقبال می کند و او را دعوت می کند که پشت میز شام بیاید (29 ثانیه). جفریز با علاقه این صحنه را نگاه می کند. گاهی لیزا هم دیده می شود که دارد میز شام را آماده می کند. (3 ثانیه). جفریز نگاه می کند که ببیند لیزا دوربراو هست یا نه... لیزا بار دیگر به اشپزخانه رفته است. خانم تنها برای میهمان خیالی اش نوشیدنی می ریزد.(5 ثانیه). جفریز تبسمی می کند.. (3 ثانیه). جفریز لیوان نوشیدنی اش را بالا می آورد.. (2 ثانیه). خانم تنها لیوان را برمی دارد.. (3 ثانیه). جفریز هم ادای احترام می کند.. (2 ثانیه). خانم تنها لیوانش را سر می کشد.
(4 ثانیه). جفریز هم چنین میکند.. (2 ثانیه). برش نهایی به خانم تنهاست که لیوان را در دست دارد و با نگاهی غمگین به صندلی خالی نگاه می کند و سرانجام گریه سر می دهد.. (19 ثانیه).برش به نهایی دونفره. اکنون لیزا هم حضور دارد و مشغول نگاه کردن به خانم تنهاست. او و جفریز نسبت به خانم تنها همدلی دارند.
همان طور که این صحنه را نشان می دهد؛ جفریز (با برداشتن لیوان نوشیدنی اش) رفتاری محتاطانه از خودش نشان می دهد. این پیش درآمدی است که از سوی هیچکاک تدارک دیده شده تا در آینده به شکل موثرتری از آن استفاده شود.
عکاس خبرى ماجراجویى به نام « جفریز » ( استوارت ) که به دلیل شکستگى پایش خانه نشین شده ، متوجه مى شود که یکى از همسایه ها ( بر ) همسرش را کشته است ، اما او نمى تواند این ماجرا را به کسى بقبولاند ...