یادداشت راجر ایبرت بر فیلم «کشوری برای پیرمردها نیست »
راجر ایبرت : فیلم از آپارتمانی آغاز می شود. صدایی که قاتل میانسالی را توضیح می دهد، که دوست دختر 14 ساله خود را از روی احساس و علاقه شدید کشته است." ولی...
29 آذر 1395
فیلم از آپارتمانی آغاز می شود. صدایی که قاتل میانسالی را توضیح می دهد، که دوست دختر 14 ساله خود را از روی احساس و علاقه شدید کشته است." ولی او به من گفت که از روی علاقه بیش از حد نبود او گفت که می خواسته کسی را بکشد که برای همیشه در خاطرش می ماند و گفت که اگر اجازه بدهد که به بیرون بروم دوباره یکی دیگر را می کشد "(راوی)
این کلمه ها به نظر می رسد که کلمه به کلمه از روی رمان به داخل فیلم گنجانده شده است،رمانی که به توسط کورماک مک کارتی نوشته شده است. ولی بعدا فهمیدم که آنها کاملا اینطور نیستند. وقتی که دی وی دی فیلم را گرفتم به این جملات چندین بار گوش خواهم داد. جول آن را با ظرافتی خواندنی و احساساتی به ما ارائه می کند.و آن ظرافت را در سرتاسر فیلم قرار داده است.، که راجع به مردی است کاملا دیو صفت که آدم کاملا متحیر می ماند که چنین مردی می تواند وجود داشته باشد.
مردی وجود دارد به نام آنتوان چیگور. نه نمی دانم چطور فامیلیش تلفظ می شود.مانند تمام کلماتی که مک کارتی استفاده می کند، مخصوصا در شاهکارش sutter. مهم این نیست که آن نامها چه معنی دارند یا چطور تلفظ می شوند. چیگور(خاویر بردم) مردی دراز و بیکار با موهای سیاه و لبخندی وحشتناک است که به دور تگزاس و با کپسولی هوای فشرده و یک شاتگان مردم را می کشد.
چیگور یکی از آدم هاست که در مرکز نقشه ای عجیب قرار دارد.کلانتر ادوارد (تام بیل) یکی دیگر از آن آدم هاست نفر سوم لیولین ماس(جاش برولین) است، مردی فقیر که با همسرش در یک واگن زندگی می کنند. یک روز معامله ی مواد در بیابان بهم می خورد، همه کشته می شوند حتی به سگ ها هم رحم نمی کنند. آنها در پشت یک وانت مواد را پیدا می کنند. بعد می فهمند که چیزی را فراموش کرده اند. پول. او ساک را کنار مردی که در حال مردن آن را تا کنار یک درخت برده بود پیدا می کند.
چیگور می خواهد 2 میلیون دلار را از آن خود کند و آن را از آنها دور کند، کلانتر بل می خواهد مانع از این کار شود. ما همچنین زنی بچه صفت به نام کلارا جین (کلی مک دونالد) یک شکارچی از خود راضی به نام کارسون ولز (وودی هارسون) و یک تاجررا ملاقات می کنیم.
کشوری برای پیرمردها نیست بهترین فیلم برادران کوئن است.
این فیلم تمام عناصر یک فیلم هیجان انگیز را دارا است و فیلم یک مطالعه شخصیتی است و نشان می دهد که چطور مردم با مردی بسیار بد، دیو صفت و بی احساس معامله می کنند.چیگور مردی بسیار خطرناک است و بعضی وقتها مسخره هم به نظر می رسد. شکار چی از خود راضی می گوی "او قوانین خودش را دارد"
صحنه ی دیگری از فیلم که یکی از بهترین دیالوگ ها بین فیلم های امسال را دارد این است که چیگور داخل یک پمپ بنزین در منطقه ای متروکه می شود و با پیرمردی شروع به صحبت می کند.آنها دارند درباره اینکه آیا چیگور او را می کشد یا نه صحبت می کنند، چیگور مغزش را کاملا به هم میریزد، بدون اینکه بگوید که چرا دارد این کار را می کند. او از مرد می پرسد که سکه ای را بالا بیندازد. با دقت گوش کن که چه دارند می گویند ، چطور صحبت می کنند ، تو آن دیالوگهای ماهرانه را تحسین می کنی بخاطر اینکه آنها از طرف برادران کوئن هستند نه مک کارتی.
نگه داشتن دو میلیون دلار از به دست آوردن آن آسانتر است.ماس سعی می کند آنها را در هتل های گمنام مخفی کند. صحنه ها با زیرکی بسیار ساخته شده اند. ماس می تواند فرار کند ولی نمی تواند پنهان شود. چیگور همیشه او را پیدا می کند و رد پای او را مثل یک محکوم به اعدام دنبال می کند. هیچ وقت عجله نمی کند مانند یک تعقیب کننده در کابوس.
بله در داخل کیف پول یک گیرنده وجود دارد ولی این گیرنده برای چیست؟اگر تمام ممعامله کننده ها در صحنه کشته شده اند حتی مردی که کیف را تا پای درخت حمل کرده بود چیگور چطور به آنجا وارد شد؟ من فکر می کنم که او معامله را جور کرده برنامه ریزی کرده بود که مواد را با سرمایه گذاری دو میلیون دلار به دست آورد و در آخر هم پولش را دوباره بگیرد.این که آنها همدیگر را بکشند و در آخر هم کیف پول توسط مردی تا پای درختی توسط یک غریبه برده می شود نقشه های او نبود.
فیلم یک یادگاری استادانه از وقت، مکان، کاراکتر، انتخابهای اخلاقی، طبیعت انسان و تقدیر و سر نوشت است. عکاسی توسط راجر دیکنز ویرایش توسط کوئن ها موسیقی توسط کارتر بورول.است. بسیاری از صحنه های فیلم بی عیب و نقص ساخته شده اند و شما می خواهید که آنها به سادگی همین طور ادامه یابند. آنها چیزی ساخته اند که در هر صحنه شما را به صحنه ی بعدی جذب می کنند. همانطور که فیلم دیگر آنها (فارگو ) اینطور بود.
یک شکارچی بنام «لولین ماس» (جاش برولین) روزی بطور اتفاقی با اجساد گروهی از تبهکاران، که بخاطر بهم خوردن معامله مواد مخدر یکدیگر را کشته اند روبرو می شود. او این ماجرا را به پلیس خبر می دهد، اما قبل از آن دو میلیون دلار پول نقد را از صحنه جرم برای خودش بر می دارد. از این رو قاتلی روانی بنام «آنتون چیگور» (خاویر باردم)، برای بدست آوردن پول، رد او را گرفته و به تعقیب او می پردازد...