به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بادیگارد ابراهیم حاتمیکیا را باید در ادامه روند فیلم سازی این کارگردان خوب کشورمان به حساب آورد. فیلم تمامی مولفه های فیلم های قبلی حاتمیکیا ( جبهه ، جنگ ، درگیری ، شهادت ، شفاعت، شهدا ، خانواده و بازماندگان آنان و... را داراست. آرمان گرائی، همانند تمامی فیلم های حاتمیکیا، در این فیلم نیز حرف اول را می زند، اما بر خلاف فیلم های قبلی وی، آرمان گرایان در این فیلم، دچار استحاله و نشت عقیدتی شده اند که بزرگترین خطر تهدید کننده نظام معرفی می شوند.
این فیلم را باید آژانس شیشهای در خیابان نامید. حیدر ذبیحی (پرویز پرستویی) این بار بجای فضای بسته یک آژانس مسافرتی، به خیابان آمده و همان نقشی را بازی می کند که در آژانس شیشهای بازی کرده بود. اما این به معنی و مفهوم بازگشت ابراهیم حاتمیکیا به دهه 60 نیست . حاتمیکیا نیز دچار تحول شده است، اما او زرنگ تر از آن است که قالب روحی و فکری جدید خود را که در دو فیلم اخیر وی (چ و بادیگارد) رخ می نماید، به من خودی وصل نموده و شکی را که بازرس به حیدردارد، به سمت خود بازگرداند.
ابراهیمدر "چ" با زرنگی هر چه تمامتراز یک تغییر بزرگ روحی و روانی خبر داد. "چ" را باید نتیجه تکامل روحی و روانی و افزایش دانش علمی و سینمائی ابراهیم حاتمیکیا و شناخت عمیق وی از جامعه ای دانست که در آن زندگی می کند و از مشکلات و مسائل آن بخوبی آگاه است.
"چ" به معنی تمام، شاهکاری در حد مسافران بود، اما آنچه ابراهیمرا همزمان با نمایش این فیلم به حیرت و شگفتی واداشت، این بود که اشارات و استعاره های موجود دراین فیلم را کسی، حتی از نخبگان جامعه متوجه نشده و به صرف اینکه فیلمی با موضوع چمران ساخته شده به تحسین و تمجید آن پرداختند. ابراهیم روی این اصل، به اجبار و با احتیاط، در بادیگارد به سمت صراحت در زبان و کلام می رود و در نتیجه بادیگارد به فیلمی تبدیل شده که حرف ها و مفاهیم عمیق را در قالب کلمات ساده بیان می کند.
حاتمیکیا در این فیلم دست روی دو نکته مهم و اساسی یعنی دغدغه های موجود در دو گروه شغلی (محافظین شخصیت ها و دانشمندان هسته ای) گذاشته و چالش نگاه بدبینانه به مامورین حفاظت و مشکلات شخصی وعقیدتی دانشمندان هسته ای را به تصویر می کشد و در این راه تا آنجا پیش می رود که بد بینی موجود و مباحث پیرامون این مشاغل، اعم از شخصیتی و عقیدتی را حتی در داخل خانواده ها به نمایش می گذارد. حاتمیکیا مریم (دختر حیدر) را نشان می دهد که در دانشگاه از گفتن اینکه پدرش مامورحفاظت است، اکراه پیدا می کند و در ارتباط با الیاس ( نامزدش ) و کار او که مامور حفاظت است، می گوید:
کارش اعتقادی نیست، وظیفه است.
این بدبینی و شک و تردید نسبت به شغل، در خود حیدر(پرستویی) نیز به وضوح آشکار است، عدم دریافت گل اهدائی معاون رئیس جمهور، عصبیت در تیر اندازی در سالن تمرین و عدم پیگیری درجه های نظامی و ..... از تبعات این نوع نگاه به موضوع شغل حفاظت محسوب می شود. حیدر بگونه ای درگیری ذهنی از تبعات شغل خود دارد که جز به صحرای محشر و پاسخگوئی در قبال خون های به ناحق ریخته شده، نمی اندیشد و در نتیجه به قول اشرفی (رئیس مستقیم خود) به جای گزارش ماموریت سیستان و بلوچستان، وصیت نامه نوشته و تحویل وی می دهد و می گوید :
من نمی توانم محافظ سیاسی ها باشم؟ سیاسی ها انگار قوم دیگری هستند؟
در اینجا است که حاتمیکیا جسارت و شهامتی را که اشرفی از آن حرف می زد ( بقیه هم شهامت داشته باشند، حرفشان را میزنند) از خود نشان داده و می گوید:
بادیگارد مزدور است، اعتقاد پشت سرش نیست، چرا که اعتقاد مربوط به دهه 60 است.
ابراهیمدر جای دیگری از فیلم در مقام مقایسه دهه 60 با دهه 90 برآمده و می گوید:
مهندس زرین یک نابغه است، شخصیت های دهه 90 فقط نابغه هستند. " علم منهای اعتقاد ".
این نکته زمانی که مهندس زرین از مزاحمت حیدر ( بادیگارد ) در زندگی " خصوصی اش " گلایه می کند، بیشتر عیان می شود. اگر به این، شک بازپرس به حیدر و اعلام اینکه، ما با " نشت عقیدتی" روبرو هستیم و این یعنی " خطر برای نظام " را اضافه کنیم که خبر از استحاله می دهد، همه این ها شرایطی را از دهه 90 را به تصویر می کشند که قبل از این، با این صراحت شاهد آن نبوده ایم. اگر چه بی انصافی است چنانچه از عطاران و فیلم نهنگ عنبر نیز یاد نشود که در قالب طنز،این نکته را بگونه ای دیگر به تصویر کشیده بود.
اما کار به اینجا ختم نمی شود، دیالوگ اظهارات سحر، نامزد مهندس هسته ای (میثم ) یک شاهکاردر القای این نکته است که علم و تکنولوژی همواره در خدمت قدرت قرار می گیرند. وی با اعلام اینکه چرا در جائی ( سازمان انرژی اتمی ) کار می کنی که هزاران نفر به دنبال کشتن تو هستند، و تو به جائی خواهی رسید که در اتاق خوابت هم دوربین خواهند گذاشت، تلفن هایت را کنترل و مشکل خروج از کشور پیدا خواهی کرد و ایران جز قفسی برای تو نخواهد شد، با ترغیب مهندس برای خروج از کشور و پناهندگی، در نهایت حرف آخر خود را می زند و می گوید:
" تو ( مهندس هسته ای کشور ) یکی از پیچ و مهره های قدرت خواهی شد " این جسارتی است که هر کارگردانی نمی تواند در کشور داشته باشد و ابراهیم حاتمیکیا نشان داد که از جسارت و شهامت لازم برای این کار برخوردار است.
نکته مهم و جسارت آمیز دیگر فیلم، شخصیت صولتی معاون ترور شده رئیس جمهور است، مشاور مشکوک و دارای پرونده وی، رئیس محافظین و سایرعوامل، چنان وی را احاطه کرده اند که ابتکار عمل را از وی گرفته است. آنها از زبان وی سخن می گویند، نامه می نویسند ، ملاقات هایش را کنترل می کنند و ... خواب عمیق معنی دار حیدر ذبیحی (پرستویی) در زمان اعلام مرگ صولتی از تلویزیون، که گوینده سعی در مرتبط نمودن آن با انفجار انتحاری داشت، بسیار معنی دار بود و در ذات خود پیام نهفته ای داشت که کارگردان بیش از این جرئت ورود به آن را پیدا نمی کند. در این خصوص گفتنی است اصرار حیدر مبنی بر پذیرش مجدد حفاظت از معاون رئیس جمهور، موید این نکته بود که وی بوئی از توطئه برده است.
سکانس های پایانی فیلم با انتخاب آخرین ماموریت توسط حیدر( رفتن به سوی شهادت) رنگ و بوی احساسی و اکشن بخود می گیرد و حیدر علیرغم اینکه در معرض اتهام خیانت قرار گرفته بود در حالی که به مهمترین فراز شعر حیدر بابای شهریار " دنیا هر آنچه را که به انسان داده است، از او خواهد گرفت " گوش می داد، با سپر کردن سینه خود در مقابل گلوله های تروریست ها، نشان می دهد که همچنان دهه شصتی باقی مانده و بر عهدی که با خدای خود بسته بود، پایدار بوده است.
بادیگارد در مجموع فیلمی زیبا، روان، با داستان قابل تامل، معنی دار، دارای پیام و تاثیر گذار است. فیلمی جسورانه که اگر از تیغ ممیزی و سانسور برای نمایش عمومی عبور کند، می تواند در زمره فیلم های پربیننده کشورمان قرار گیرد. فیلم در عین حال دارای برخی صحنه های اضافی ( پینت بال )، اشکالات فنی (ورود تصویر بردار به کادر در صحنه تونل )، محتوائی در ارتباط با صحنه ترور و ... است که در تدوین نهائی حتما مورد توجه قرار خواهد گرفت .
لازم است به ابراهیم حاتمیکیا و کادر تهیه کننده این فیلم خسته نباشید، گفت. گر چه کف زدن های مکرر تماشاگران فیلم در پایان سانس های نمایش آن، خستگی را احتمالا تا کنون از تن آنان خارج کرده است.