به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
نوشتن درمورد «ماجرای نیمروز» سخت است؛ نه چون فیلم پیچیدهایست (البته که از وجوه مختلف میتوان به آن پرداخت)، بلکه به خاطر همهپسندی و استقبال مخاطب عام و خاص از آن. در بین فیلمهای این روزها، «ماجرای نیمروز» بدون شک یک سر و گردن بالاتر ایستاده است اما مانند هر اثر دیگری، کامل نیست. تکنیک مستندنما کردن در دیگر آثار مهدویان هم دیده میشود. با این تفاوت که در دو اثر قبلی، «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار»، به دلیل پررنگ بودن وجه مستند آنها، این تکنیک جدای از فیلم به چشم نمیآمد.
مهرداد صدیقیان در فیلم ماجرای نیمروز
فلو بودن بکگراند، سرک کشیدن دوربین از پشت کرکره و قابهای نصفه نیمه، همه سعی در القای حس مستند بودن موقعیت دارد تا دوربین به جای ناظری حقیقی تلقی شود. مشکلِ «ماجرای نیمروز» شاید از جایی شروع میشود که تکنیک از فیلم بیرون میزند. بسیاری از قابها بیدلیل با فورگراند فولو گرفته میشود. در هشتاد درصد از فیلم، قاب از چپ یا راست با دیوار، در یا چهارچوب پنجره بسته شده است و بعضا با کنار هم گذاشتن نماهای مستندنما و نماهای سینمایی، منطق تدوینی بهم میریزد.
احمد مهرانفر در فیلم ماجرای نیمروز
بهنظر میآید مهدویان آنقدر شیفته سبک خود شده که بیدلیل و با دلیل از ترکیببندی شخصیاش استفاده میکند. البته تنها مشکل این نیست. نزدیکی فیلم به مستند-بازسازی باعث شده تا روایت تاریخ، از داستانی بودن فیلم جلو بزند. این تکه تکه شدن مسیر روایت و وضعیت برزخی، که فیلم روایتگر آن است انقدر کشدار میشود که بیننده را خسته میکند. فیلم نقطه طلاییای از تاریخ معاصر را روایت میکند. نقطهای که نمونه بسیار کوچکی از آن چند سال پیش اتفاق افتاد. مهدویان با زیرکی این قسمت از تاریخ را انتخاب میکند و به حق آن را خوب به تصویر میکشد. در این میان موضع ظاهرا بیطرفانه کارگردان برای تصویر کردنِ آدمهای آن روزها هم جالب است.
هادی حجازیفر در فیلم ماجرای نیمروز
با کمی تامل بیننده میتواند حدس بزند هرکدام از این شخصیتها، شبیه گذشته کدام یک از افراد و احزاب امروزند. مسعود که اهل گفتمان است، برادرش با وضعیتی دلخراش توسط منافقین کشته میشود؛ ولی او تغییری در رفتارش با آنها نمیدهد و هنوز معتقد است که با گفتمان به نتیجه میرسند. و البته که به نتیجه می رسند. لاجوردی! کارگردان علیرغم ژست بی طرفیاش، او را بیطرفانه تصویر نکرده است. نتیجه این میشود که مخاطب نسبت به او حس خوبی ندارد. مثل کلهشقیهای «کمال». جدا از بازی سازیها و عادات بانمک او، منطقش، منطق اول بکش بعد سوال بپرس است. «صادق» ولی این میان از همه بهتر است. آرام، مهربان و منطقی.
جواد عزتی در فیلم ماجرای نیمروز
همه این آدم ها علیرغم عملکردها و راهکارهای متفاوت، با عقیده مشترک درمورد نظام جمهوری اسلامی دور هم جمع شدهاند تا کشور را از بحران خارج کنند. البته که موفق میشوند ولی چیزی که متاسفانه درست تبیین نشده، جایگاه آرمانهای آدم بدها و آدم خوبهای فیلم است. فیلم درمورد منافقین است. بیدلیل میریزند و میکشند و فرار میکنند. آدم خوبها هم میریزند و میکشند. کمال فقط دنبال آدرسی از منافقین میگردد تا آنها را محاصره کند و بکشد. ولی چرا؟ علت عمل او درست تبیین نمیشود برای همین مخاطب اگر با تکیه بر این فیلم بخواهد قضاوت کند، نمیداند آرمان اصلی و تفاوت بنیادی آنها چه بوده، چون کارگردان این آرمان را تا حد امنیت ملی تقلیل میدهد.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.