امید سلیمی : اسکورسیزی برای من از هر جهت کارگردانی درجه1 و ویژه است نمیتوانم کارگردان دیگری را به جای او در صدر دوست داشتنی ترین هنرمند زندگیم قرار بدهم فیلمهای اسکورسیزی که...
19 آذر 1395
اسکورسیزی برای من از هر جهت کارگردانی درجه1 و ویژه است نمیتوانم کارگردان دیگری را به جای او در صدر دوست داشتنی ترین هنرمند زندگیم قرار بدهم فیلمهای اسکورسیزی که نشات گرفته از دنیای خشن و وهمناک اوست برای من لحظات لذت بخشی را رقم زدند که حداقل تا به امروز کارگردان دیگری نتوانسته برای من چنین لحظاتی خلق کند اسکورسیزی هنرمندی سینما شناس و موفق است که امضای او را پای تمامی اثارش میتوان یافت هرچند چندین دهه از فعالیتهای ارزشمند او گذشته اما فکر و زبانش همچنان همانیست که قبلا هم بود این امر برای من بسیار ارزشمند است برای اسکورسیزی فرقی ندارد در چه ژانری فیلم بسازد او همیشه راه خودش را میرود.
هرچند به شخصه اعتقاد دارم سینمای او هرچه جلو تر رفت فرم گراتر شد و تا حدودی از دنیای شخصی اوایلش فاصله گرفت اما در نهایت به جایی رسید که کارهایش ترکیبی از دلمشغولیهای خود و هنر ناب سینما را در خود داشت به مانند جزیره شاتر که به نظرم خوش فرم ترین و قصه گوترین اثر او به شمار میرود اکنون میخواهم در مورد فیلمی سخن بگویم که به اعتقاد بسیاری از سینما دوستان مهمترین کار اوست و از نظر من سومین کار بزرگش!(بعد از گاو خشمگین وجزیره شاتر)!!!
راننده تاکسی روایت صعود شخصیتی عصیان گر. درونگرا. تنها و درعین حال دوست داشتنی است که با استادی تمام توسط اسکورسیزی به تصویر کشیده شده است فیلم بزرگ استاد با نماهایی تیره از شهر اغاز میشود این شهر مهمترین فاکتور ایجاد ترس و اشوب برای فیلم است نگاههای نه چندان مهربان تراویس بیکل(رابرت دنیرو) به مردم شهر و اوضاع عمومی شهر که با رنگ شدید قرمز نیز همراه شده میتواند خود اغاز گری برای روزهای سخت تراویس بین همین مردم باشد ماشین تراویس از میان دود و بخار عبور میکند نام فیلم پدیدار میشود :به دنیای راننده تاکسی خوش امدید جهنمی که تراویس در ان گرفتار است ملموس تر از ان چیزیست که فکرش را بکنید این جهنم به مانند فیلمهای ترسناک یا فانتزی دیگر هالیوودی اشباع شده از تصاویر رایانه ای و موجودات ماورایی نیست جهنم او درست در شهری واقع شده که او در ان زندگی میکند تمام انسانهای فاسد و هرزه و مسئولان بی فکر و... جو خفقان اور شهر تراویس برای او این جهنم را داغتر و شرایط را برای ادامه زندگی در ان سخت تر میکنند تراویس کهنه سرباز جنگ ویتنام نیز هست انچنان اطلاعاتی از گذشته او به ما داده نمیشود اما میدانیم او نمیتواند به مانند انسانهای دیگر صبحها کار کند و شب مشغول استراحت و ..بشود او پریشان است و فیلم بزرگ اسکورسیزی روایت گر این پریشانی و استیصال اوست تراویس برای فرار از بی خوابی ها وشبگردیهای بی مورد خود شغل راننده بودن را بر میگزیند تراویس به نظرم میتوانست در فیلم هر شغل دیگری هم داشته باشد مثلا معلم باشد یا کارمند یا ... اما نویسنده و کارگردان شغلی را برای او انتخاب کرده اند که بیشترین تماس وبرخورد با انواع و اقسام مردم را داشته باشد درست به مانند گاو خشمگین که مسئله خشونت و خوی وحشی جیک لاموتای ان فیلم با شغل بوکسوری همخوانی بیشتری داشت تا با شغلهای دیگر!
تراویس به علت شغلش ساعات زیادی از شبانه روز را بین مردم سپری میکند او در بطن جامعه حضور دارد اما همیشه تنهاست با کسی گرم نمیگیرد دوست صمیمی انچنانی ندارد هرچند بعضا معاشرتهایی نیز با برخی رانندگان دیگر دارد اما انهم از سر ناچاریست او تنهاست چون کسی درکش نمیکند تراویس ذره ذره خود خوری میکند و درون ریزی دارد اما کسی تا به انتهای فیلم و ان خروش بی نظیرش متوجه این امر نمیشود نحوه روایت اسکورسیزی بی نظیر است فیلم متعلق به تراویس است و ما زیاد با سایرین اشنا نمیشویم در واقع همان افرادی هم که در طول فیلم با او در تعامل هستند به نظر میرسد از شرایط عادی خود راضی هستند هرچند شاید انچنان هم خوشبخت و در رفاه نباشند اما به همین وضع قانع هستند فیلم حکایت تمام دورانهاست و همین به نظرم راننده تاکسی را تا ابد زنده نگه میدارد مردم عادی که در فیلم میبینیم همه مشغول کار خود هستند دغدغه تراویس مبنی بر فاسد شدن کشورش و حضور هرزه ها واوباش و ...در محل زندگیش انگار فقط دغدغه اوست فکر و ذهن دیگران گویی کلا سیستم متفاوتی با تراویس دارند انها صبح زود بیدار میشوند به سرکار میروند و بعد از ظهر به خانه خود میروند انها به مانند تراویس حرص نمیخورند برایشان مهم نیست دختری 13 ساله با نام ایریس(جودی فاستر) به جای اینکه در مدرسه باشد و با خانواده اش به سینما و ...برود به مانند هرزه های دیگر مشغول تن فروشی است همه دیگران را مقصر میدانند و برای رفع مشکلات کاری نمیکنند این بی تفاوت بودن سایرین به مشکلات شهر شاید برای بیننده هم قابل پذیرش باشد در واقع بیننده در طول فیلم با خودش میگوید مگر شهر پلیس ندارد؟ مگر نماینده و رییس جمهور و ...در شهر نیستند ؟ مگر از ما مالیات برای فرهنگ سازی و ...گرفته نمیشود و هزار سوال دیگر..اما به راستی تراویس تمام اینها را نمیداند؟ مسئله ندانستن تراویس نیست او به سیستم بالای سر خودش نیز معترض است در سکانسی جالب که تراویس یکی از نامزدان انتخاباتی را سوار ماشینش میکند دیالوگهای جالبی بین انان شکل میگیرد تراویس هرچند ابتدا ادعا میکند زیاد از سیاست سر در نمی اورد اما از مشکلات جامعه خودش کاملا مطلع است : یه موقعهایی از خونه که میام بیرون از بوی این همه کثافت سر درد میگیرم فکر میکنم یه بارون باید این همه لجن و ..رو بشوره این دیالوگها هر چند کوتاه و شاید غیر منطقی باشد اما دقیقا فلسفه اصلی تراویس را تشکیل میدهند تراویس نمیتواند بی تفاوت باشد فرق او با دیگران همین است او نمیتواند عادی رفتار کند و همین غیر عادی بودنش برایش دردسر ساز است تراویس که مدام خود خوری میکند گویی به اطرافیانش مهلت میدهد برای درست شدن! صبر میکند حرص میخورد و دم نمیزند ...اما بی فایده است تراویس بالاخره روزی فوران خواهد کرد او از نظر خودش شاید زیادی هم به اطرافیانش مهلت داده اما این مهلت دادن برایش کارساز نیست.
در سکانسی به یاد ماندنی یکی از همکارانش جلوی درب رستوران با او اختلاط میکند دوست تراویس معتقد است تراویس نیز باید به مانند سایرین در ساعات کاری غرق کارش باشد و نه چیز دیگر و سپس با همسر یا دوست دخترش به سینما برود یا ....درواقع طرز تفکر دوست تراویس همانیست که حتما هر بیننده ای به هنگام تماشای فیلم میخواهد به تراویس بفهماند اما تراویس شاید خودش هم مقصر نیست او نمیتواند به مانند سایرین زندگی کند او پس از شنیدن این حرفها با نگاهی حسرت بار میگوید: اما من باید یه کای بکنم!! تراویس در طول فیلم مدام خلاف جهت اب شنا میکند گویی هیچ چیز جلودارش نیست او حتی با دختری نیز اشنا میشود اما نمیتواند رابطه خود با اوراهم ادامه بدهد رابطه این دو انچنان دوام نمی اورد و به زودی باز تراویس تنها می ماند هرچند با دیدن فیلم حق را به دختر میدهیم اما چیزی عوض نشده تراویس بازهم تنهاست و این تنهایی او را به ورطه نابودی میکشد اسکورسیزی به خوبی متوجه نوع کارکتر تراویس و بازخوردهای سایرین پس از تماشای فیلم بوده است پس فیلم او جوری جلو میرود که ما متوجه اشتباهات تراویس میشویم به مانند جاییکه جلوی ایینه ایستاده و اسلحه خود را امتحان میکند او اسلحه را جلوی تصویر خودش گرفته و خوشحال است صحبتهای تراویس با خودش نیز بسیار جالب از اب درامده اند تراویس قبل از شروع عملیات انتحاری خود روبروی دوربین می ایستد و در حالیکه بیننده مخاطب نطق اوست گویی هم با خودش و هم با ما حرف میزند مهمترین جمله او این است: تو داری با من حرف میزنی!!! او کله شق تر از این حرفهاست که کسی بتواند متوقفش بسازد او خطاب به تمام تبهکاران وفاسدین شهر اخطار میدهد: یک نفر اینجاست که دیگر نمیتواند تحمل کند یکی اینجاست که خسته شده ! یک نفر اینجا مقاومت میکند انزوای او روز به روز بیشتر میشود تراویس تنها و خسته با خودش و اسلحه های خودش و توهمات خودش در دنیایی ترسناک سیر میکند ما او را میبینیم که با اسلحه میخوابد با اسلحه بیدار میشود وحتی با اسلحه تلویزیون تماشا میکند فیلم اسکورسیزی متکی بر شخصیت است دنیا و انسانهای اطرافش که چندان پاک ودرستکار هم نیستند از دریچه چشمان تیز بین تراویس نمایش داده میشوند تراویس مردیست روی لبه عقل و جنون.شرافت و کثافت .گناه و درستکاری! او خود را به مانند قهرمانی میداند که باید یک تنه جلوی فساد بایستد هرچند میداند تنهاست هرچند میداند در این راه ممکن است زخمی یا کشته شود هرچند میداند عاقبت خوبی در انتظارش نیست اما به دل خطر میزند درواقع تراویس بین راننده بودن و تراویس بودن گیر افتاده است وجه راننده بودن او دستور میدهد نباید کاری به مسافرین و مردم داشت باید انها را به مقصد رساند و پول دریافت کرد اما وجه تراویس او که بدجوری به وجه راننده بودنش غالب است این امر را پس میزند وجه تراویس بودنش او را به سمت جهنمی جدید میبرد.
فیلم اسکورسیزی همان طور که گفتم کاملا متکی بر شخصیت است ما طی چند روز زندگی نا امید کننده و نافرجام تراویس بیکل را مشاهده میکنیم تراویسی که در این فیلم تماشا میکنیم شاید به اعتقاد بسیاری از مخاطبین قهرمانی زمینی و باور پذیر باشد وشاید از نگاه عده ای ضدقهرمانی روان پریش و خود زار باشد به هر ترتیب بنا به دیدگاه و نوع سلیقه هرفرد تراویس میتواند هرکدام از ایندو باشد و یا شاید هیچکدام به هر حال از هر جنبه ای به او نگاه کنید فیلم به قدری استادانه ساخته شده است که بیننده را تا به انتها مشتاق نگه میدارد تراویس غیر قابل پیش بینی نیز هست به مانند جاییکه خوشحال و کاملا طبیعی وارد سوپر مارکتی میشود و بیننده هرگز احتمال نمیدهد او چند ثانیه بعد روی یک سارق سیاه پوست اسلحه بکشد و او را ناکار کند نکته جالبی در این سکانس نهفته است که شاید حرف اصلی اسکورسیزی در همین سکانس باشد بر خلاف بسیاری که سکانسهای صحبت تراویس با خودش یا خروش انتهایی او را مهمترین حرفهای فیلم میدانند به نظرم این سکانس هم کلیدی است بعد از شلیک تراویس به مرد مهاجم او میگریزد و مغازه دار ضمن تشکر از عمل وحشیانه تراویس خودش با میله ای ضرباتی به جنازه نیمه جان سارق میزند گویی همه منتظر جرقه ای از سوی انسانی کله شق و بی پروا هستند تا خودشان هم به او بپیوندند بیننده در ابتدا توقع دارد مرد صاحب مغازه از این عمل تراویس شوکه شود و داد و بیداد راه بیندازد اما با مشاهده ضربات او به جنازه مرد سارق اسکورسیزی جنبه دیگری را نیز مطرح میکند و ان وجود تراویسها یا بهتر بگویم بچه تراویسهایی در دل جامعه است شاید درصد زیادی از مردم به مانند تراویس حتی در اطراف ما نیز باشند انسانهایی به ظاهر عادی و مردم دار اما درعین حال خشن و عصیانگر شاید جرقه هایی به مانند تراویس بتوانند تراویسهای دیگر را شعله ور کنند دلایل اجتماعی و روانی زیادی میتوان برای این اعمال متصور شد اما به نظرم مهمترین دلیل ماندگاری فیلم راننده تاکسی جدا از بحث فیلمنامه قوی و بازی بی نظیر دنیرو و هنر اسکورسیزی و .... میتواند در این باشد که حرف و دغدغه فیلم هنوز هم زنده است این فیلم از انهایی نیست که ساعتی با ان سرگرم شویم و بعدش به کارهای خودمان برسیم شاهکار اسکورسیزی مطمئنا تا چند روز و شاید چند هفته یا چند سال (و شاید تا اخر عمر مثل خودم) فکر شما را مشغول کند جوریکه با خود بگویید مگر میتوان اصلا تراویس و انقلاب یک نفره او را از یاد برد؟ میرسیم به فصل انتهایی و نفسگیر فوران تراویس دوربین با سرعت هر چه تمام تر در نمایی هوشمندانه تراویس را نشان ما میدهد که موهای سر خود را به مانند سرخپوستهای افراطی تراشیده و با یک عینک دودی مشغول نظاره همان نامزد انتخابی است که اوایل فیلم سوارش کرده بود یک گوش تراویس در و گوش دیگرش دروازه است مهم نیست نامزد انتخاباتی وعده میدهد یا ناله میکند یا حتی الفاظ رکیک به زبان می اورد تراویس نیت کرده به زندگی او خاتمه بدهد هرچند موفق نمیشود اما از راهش منصرف نمیشود تراویس اگرچه توان نابودی فردی سیاسی را ندارد اما زورش به اوباش و هرزه ها میرسد پس اسلحه به دست به فاحشه خانه ای که ایریس هم در ان است حمله میکند تراویس تمام مراحل خود خوری و خود ویرانگری را طی کرده اکنون محل ازمون نهاییست تراویس میتواند سرانجام در انجام رسالتی که مدتها انتظارش را کشیده بود پیروز شود یا شکست میخورد؟ پیروزی یا شکست برایش مهم نیست مهم دل به دریا زدن اوست تراویس شلیک میکند دست طرف روبرو منفجر میشود خون به صورتش میپاشد.نماهایی از راهرو و بعد هم از ایرس را میبینیم که حکایت از شرایط خوف انگیز این دقایق دارد ! در ادامه تراویس تیر میخورد خون بازهم فوران میکند اما اینبار از گردن خودش!! او همچنان ادامه میدهد این گلوله ها جلو دارش نیستند فرد تیر انداز را از پای در می اورد به سمت اتاق ایریس در حرکت است مردیکه گویا صاحب فاحشه خانه است زخمی و عصبانی او را دنبال میکند ..بازهم بی فایده است مردیکه میخواهد با ایریس همخواب شود( سن این مرد همسن پدر یا پدر بزرگ ایریس است) اسلحه دارد و او هم به تراویس شلیک میکند اما این عمل نیز کارساز نیست!! تراویس او را هم به گلوله میبندد خونها فوران میکنند صدای مرد صاحب فاحشه خانه همچنان می اید او فریاد میکشد و به تراویس فحاشی میکند تراویس که خون جلوی چشمانش را گرفته به سمت اخرین قربانی یعنی همان ایریس میرود مرد همچنان به دنبال تراویس است تراویس ابتدا با چاقو و سپس با شلیک گلوله ای به زیر چانه او یکنفر دیگر را هم راهی جهنم میکند اما نوبت به خودش و ایریس که میرسد گلوله ها تمام شده اند تراویس بی پروا اسلحه را در دهان خود میگیرد و شلیک میکند (واقعا این سکانس حمله به فاحشه خانه بی نظیر کار شده است) فایده ندارد تراویس نمیتواند خودش را خلاص کند بخت با او یار نیست تنها راهی که میتوانست با ان از این جهنم رهایی یابد و به جهنم بعدی پای بگذارد همین راه بود اما افسوس.... افسوس از شانس بد تراویس
با پایان این انقلاب یک نفره موسیقی بی نظیر فیلم با حالاتی راز الود و دلهره اور اغاز و در ادامه رفته رفته با حالتی حماسی پایان میگیرد این تم حماسی درست در نماهایی جلوه گری میکند که ما از بالا اسلحه اغشته به خون تراویس و دیوارهای سرخ فاحشه خانه را میبینیم سرخی که از خون فاسدین است اری تراویس ماموریت خود را انجام داد اکنون نوبت اهنگی دلهره اور نیست موسیقی حماسی میشود و این یعنی پایان داستان تلخ تراویس !
تراویس سیر خود ویرانگری را طی میکند او در بطن جامعه است اما از ان متنفر است او در همین جامعه ای که از ان متنفر است به دنبال رستگار شدن است همه چیزش را میبازد اما هنوز به دنبال رستگاری در حرکت است واقعا تناقض جالبی دارد این دنیای اسکورسیزی!
تراویس بیکل شخصیت اصلی این فیلم جوان ۲۶ ساله است که از کم خوابی مزمن رنج می برد. او که برای فرار از بیخوابی شغل تاکسیرانی در شب را انتخاب می کند هر چه بیشتر با جنایت ها در سطح شهر نیویورک آشنا می گردد. در این میانه تراویس با بتسی که یکی از داوطلبان حاضر در دفتر انتخاباتی سناتور چالز پالانتین نامزد انتخابات ریاست جمهوری آشنا می گردد...