به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
بادیگارد تازهترین ساختهی ابراهیم حاتمیکیا، کارگردان صاحبسبک دفاع مقدس است که با حفظ ساختار همیشگی فیلمهای او، داستانی مدرن را تعریف میکند.
سینمای دفاع مقدس با نام ابراهیم حاتمیکیا گره خورده است. آثاری که از دههی شصت و هفتاد شمسی تا به امروز از او دیدهایم، سینمای دفاع مقدس را تعریف میکنند و فیلم «چ» هم برگ زرینی بود در کارنامهی ۳۰ سال فعالیت هنری او. بادیگارد اما رویکرد متفاوتی را پیش گرفته است؛ فیلم با وجود اینکه هرچه از حاتمیکیا میشناسیم در خود دارد (جنگ، جبهه، شهادت، ایثار)، همهی این مفاهیم را در قالبی مدرن میریزد و سعی میکند با قهرمانسازی، درگیریهای عقیدتی یک محافظ شخصیتهای بلندمرتبه را با جامعه، با اطرافیانش و با باورهای خودش به تصویر بکشد. حاتمیکیا هیچگاه از اصل خود دور نشده، فقط همان ایدهها و جهانبینیهایش را همراه داستانی میکند که در زمان حاضر روایت میشود و شاید، ارتباط نزدیکتری با قشر جوان برقرار میکند. اما خود محافظ در نقطهی مقابل این ارتباط قرار میگیرد و خود را غریبهای در عصر معاصر میبیند که نمیتواند ارتباطی درستی با زمانه برقرار کند و در تقلا است تا به درک درستی از تفاوت بین وظیفه و اعتقاد از نگاه دیگران برسد، چون خودش کاملاً بر این باور است که وظیفه از اعتقاد میآید و تنها در صورتی حاضر است جانش را برای فردی که محافظت میکند بدهد که به عقیدهی خودش، آن شخص ارزش حفاظت را داشته باشد.
برخورد نگاههای متفاوت در بادیگارد و تغییر زمانه، ستونی است که داستان روی آن سوار میشود و شخصیتها شکل میگیرند. شخصیتهایی که تقریباً همه برای پر و بال دادن به حیدر ذبیحی (پرویز پرستویی) طراحی شدهاند و فقط او را کامل میکنند. هر کسی سهم خودش از پیشبرد حیدر در داستان را دارد و آنها به تنهایی، ارزشی چندانی به منظور اضافه کردن نکتهای تازه به داستان را ندارند. هرچه هست حیدر است و اعتقاداتش، باقی تنها یا سر راه او قرار میگیرند یا کمک حالش هستند. حتی تصاویری که چند روز بعد از دیدن فیلم در ذهن باقی میماند، (غیر از سکانسهای اکشن که پرداختی عالی دارند) تنها چهرهی پرویز پرستویی با آن لبخند کمرنگ همیشگیاش است که زمان بسیاری را در طول فیلم به خود اختصاص داده و بادیگارد را مال خود کرده است. پرستویی با درخشش در نقش حیدر نه تنها یکتنه ارزش کل فیلم را بالا میبرد، پیشرفت بسیاری هم برای خودش رقم زده که نتیجهاش سیمرغ بهترین بازیگر مرد نقش اول بود و شاید نشانهای از بازگشت او به روزهای اوجش است.
از طرف دیگر اما فیلم تلاشی برای تعریف باقی شخصیتها نمیکند و گویی آنها جزئی از دکوپاژ هستند و هدفی جز پررنگ جلوه دادن حیدر ندارند. از همسر و فرزندان او گرفته تا رئیس و همکارش، حتی آن دانشمند هستهای که به اجبار وظیفهی محافتظتش را برعهده میگیرد شخصیتهایی منفعل، تکبعدی و مکمل برای شخصت اصلی هستند. آشفتگی فکری حیدر به عنوان محافظی که اعتقاداتش خط قرمز پررنگی برای او هستند قابل درک است و طبیعتاً این خانوادهی اوست که باعث آرامش او میشود، اما تأکیدی بر رابطهی عاطفی او با همسرش راضیه (مریلا زارعی) نشده و او برای دختر بزرگترش هم تبدیل شده به کبوتر نامهبری که شرط و شروط ازدواج را به همکارش الیاس (پدرام شریفی) میرساند. فلسفهی حضور خانوادهی محافظ را در سکانس فوقالعاده عجیب و نامأنوسی متوجه میشویم که حیدر با حولهای بر بدن در شمایل یک قدیس ظاهر شده و دختران و همسرش او را تیمار میکنند. فضاسازی این سکانس با آن ترکیببندی و نورپردازی ملایم هیچ سنخیتی با باقی فیلم ندارد و هدف و پیامش هم تقدس بخشیدن به شخصیت حیدر ذبیحی و والا شمردن باورهای او است، باورهایی که باقی مردم درکشان نمیکنند و این وظیفهی حیدر است که راه راست را به آنها نشان دهد. این سکانس پیکرهی فیلم را به لرزه در میآرود و آن مقدمهچینیهایی را که جواب هم داده بودند، بیاثر میکند.
وقتی حیدر از محافظت از سیاسیون خسته میشود و افکار خود را با آنها هممسیر نمیبیند، قصد میکند کار محافظت را کنار بگذارد اما چون او قهرمانی است که دنیای امروز به او نیاز دارد، به محافظت از شخصی گماشته میشود که «پیچ و مهرهی قدرت» در دههی ۹۰ است. شخصیتهای بلندمرتبهی سیاسی جای خود را به دانشمندان سیاسی دادهاند و این تغییر بزرگی برای حیدر است اما اعتقادات او دستنخورده باقیماند: او جانش را برای کسی میدهد که ارزشش را داشته باشد. از زمان ورود میثم زرین (بابک حمیدیان) به فیلم، برخورد متفاوت حیدر با شرایط جدید را مشاهده میکنیم اما باز هم شخصیت جدید کمکی به خلق نوع تازهای از درام در فیلم نمیکند و این تنها کنشها و واکنشهای حیدر است که فیلم را جلو میبرد. در بادیگارد، همسرها هیچ نقش عملگرایی ندارند و سحر (شیلا خداداد) هم تنها اهمیت حضورش در آن دیالوگهایی است که خطرناک بودن زندگی به عنوان یک دانشمند هستهای در ایران را به میثم گوشزد میکند. حیدر اینجا هم واسط این زوج است و مدام دلدادگیهای سحر را به میثم تذکر میدهد. حتی بار عاطفی زوج فرعی فیلم را هم حیدر میکشد، چون خودشان هیچ تلاشی برای القای کمترین درجاتی از عشق نمیکنند.
بادیگارد یعنی تقلای ذهنی یک محافظ که با درخشش پرویز پرستویی و چاشنی سکانسهای اکشن، به اثری خوشساخت تبدیل شده است.
اسم و رسم حاتمیکیا و سوژهای که برای بادیگارد انتخاب کرده، مانعی سر راه او برای خرجهای سنگین و صرف هزینههای گزاف به منظور خلق سکانسهای اکشن فیلم قرار نداده است. سکانس افتتاحیه وظیفهی خودش به عنوان میخوب کردن مخاطب سرجای خود را تمام و کمال انجام میدهد و در همان چند دقیقهی آغازین مشخص میشود که با فیلمی کاملاً حرفهای حداقل از لحاظ اجرا طرف هستیم. محمود کلاری سالها است که ثابت کرده یکی از بهترین فیلمبردارهای سینمای ایران است و این بار با همکاری با پسرش، بادیگارد را به اثری چشمنواز و قوی از لحاظ بصری تبدیل کرده است. آن حال و هوای تقدسگرایی که پیشتر صحبت شد، در تمام طول فیلم حضور دارد و همهی چراغها و نورهای نقطهایِ میزانسنها به خصوص در سکانسهای شب، حالتی تار و محو دارند و نور در پسزمینه نقش پررنگی برای فضاسازی ایجاد میکند. اگر نخواهیم منطق فیلم را زیر سوال ببریم و آن را با یک مستند جنگ مقایسه نکنیم، دوربینِ روی کرِین داخل تونل و حرکت نرم آن به سمت روشنایی در سکانس نهایی فیلم اجرای بسیار دلچسبی دارد که با موسیقی تأثیرگذار کارن همایونفر همراه شده و پایانی شایسته را برای بادیگارد رقم میزند، پایانی که شاید آنچنان هم لیاقتش را نداشته باشد.
بادیگارد بیشک فیلم خوشساختی است اما سهلانگاریها در پرداخت شخصیتهای فیلم غیر از حیدر ذبیحی، تأثیری منفی روی فیلم گذاشته و باعث شده از تبدیل به اثری ماندگار بازبماند. بعدها از نام بادیگارد شاید به عنوان یک دستاورد بزرگ فنی برای عوامل سازندهاش یاد شود اما فیلم آن ظرفیتی را ندارد که تبدیل به اثری خاطرهانگیز برای طرفداران حاتمیکیا شود. این کارگردان کارکشته با انتخاب سوژهای معاصر مهارت قصهگویی خود را به رخ میکشد و هیچ ابایی هم ندارد که شخصیتهایی سیاسی را با دانشمندان هستهای جایگزین کند و مرتبهشان را پایینتر بیاورد. در کارگردانی سکانسهای اکشن هم بسیار تواناست و میداند با بضاعتی که سینمای ایران دارد، چطور لحظات هیجانآور فیلم خود را پرداخت کند. اما او در بادیگارد از خلق درام بازمانده و تمرکز بیش از حد روی یک شخصیت (با اینکه باعث پختگی این شخصیت شده) باعث به وجود آمدن چند شخصیت پادرهوا شده که هویتی از خود ندارند و تنها مقدمات معراج حیدر را محیا میکنند. بادیگارد شاید بهترین اثر ابراهیم حاتمیکیا نباشد اما یکی از بهترینهایی است که این روزها میتوان روی پردهی نقرهای تماشا کرد.