جیمز برایندلی : توجه: قسمتی از داستان فیلم «سفرهای ستاره ای: به سوی تاریکی» در متن پایین لو می رود. البته اگر فیلم را دیده باشید یا ندیده باشید، مساله خیلی مهمی برایتان...
16 آذر 1395
توجه: قسمتی از داستان فیلم «سفرهای ستاره ای: به سوی تاریکی» در متن پایین لو می رود. البته اگر فیلم را دیده باشید یا ندیده باشید، مساله خیلی مهمی برایتان نخواهد بود، اما نگویید که بهتان هشدار ندادم. همچنین به صورت خیلی مبهم به پایان فیلم مردی از فولاد هم اشاره می کنم.
مردی از فولاد آخرین تلاش کمپانی برادران وارنر برای بازگرداندن سوپرمن است. از زمان بازگشت خیره کننده سوپر من در سال 1987 ، فیلم های خیلی بدی در مورد سوپر من ساخته شده است. چیزی حدود 30 سال. این فیلم قطعاً خیلی متفاوت از هر کدام از قسمت های قبلی است و دلیل این تفاوت فقط به سبب سه بعدی بودن مزخرف آن نیست. این فیلم بیشتر از اینکه یک فیلم ابرقهرمانی باشد، فیلمی علمی- تخیلی و ماجراجویانه و فانتزی است. از یک طرف این تفاوت خوب است چون شبیه یک بازسازی نا امیدکننده از روی داستان اصلی نشده است. از یک طرف دیگر هم خوب نیست چرا که درونمایه علمی تخیلی آن به شدت تحت تاثیر فیلم هایی چون «روز استقلال» و «ترانسفورمز» قرار گرفته است. درست است: فیلم می ترکاند! واقعاً خوب است. جلوه های ویژه و حقه های کامپیوتری و استفاده خوب از CGI در آن به خوبی دیده می شود. برای آن هایی که در اشتیاق دیدن بزن بزن های سینمایی هستند، مردی از فولاد دقیقاً همان چیزی است که انتظارش را دارند (و این فیلم با فروشش کلی پول به جیب خواهد زد). اما یک چیز مهم در این مسیر گم شده است: قلب. این فیلم سینمایی، بسیار سرد و بی حاصل است. شخصیت ها آن قدر کم در خود غرق شده اند، که داشتن هر گونه احساسی به آن ها خیلی سخت است. و شاید گفته شود که کارگردان فیلم، زک اسنایدر، بیشتر از اینکه به سوپر من علاقه داشته باشد، به موضوع تباهی از سر عیاشی که در متروپلیس ها به وجود می آید، توجه داشته است.
مردی از فولاد، به اجبار با سکانس معرفی کریپتون آغاز می شود. این یکی از بهترین قسمت هایی است که فیلم ارائه می کند؛ سیاره ای که در حال از بین رفتن است، از لحاظ تصویری جذابیت بالایی دارد. و بازی راسل کرو در نقش جور-ال یکی از بهترین نقش آفرینی های اوست که این بازیگر مدت هاست نمونه اش را نیاورده است. جو الی که کرو ارائه می کند، قهرمانانه و کاریزماتیک است. وقتی کرایپتون به آخرهای عمر خود نزدیک می شود، پسر کوچولوی خود را سوار یک سفینه فضایی می کند و او را به زمین می فرستد. در همین حال، ژنرال زاد سرسخت (با بازی مایکل شانون) دست به یک کودتا می زند و شکست می خورد و به تبعید در منطقه فانتوم محکوم می شود.
اولین باری که با کلارک کنت (هنری کاویل) ملاقات می کنیم، او به دنبال انجام «مانور مهلک» است. کلارک بعد از این که موفق می شود بعضی از مردان را از دکل حفاری نفتی نجات دهد، روی آب شناور و سرگردان می شود و فلاش بک هایی مناسب به کودکی اش زده می شود. زمانی که همراه پدر و مادرش (دایان لین و کوین کاستنر) در کانزاس زندگی می کرد. وقتی همه این ها تمام می شود، او به سمت شمال می رود و بعد از این که در سکانسی به صحنه شام در فیلم سوپرمن2 اشاره می شود، او به «سنگر تنهایی» Fortress of Solitude می رسد که در واقع یک سفینه است که زیر یخ های قطب شمال دفن شده است. کلارک در آن ناکجا آباد یخ زده با خبرنگار شجاعی به نام لویس لین (ایمی آدامز) ملاقات می کند که به سرعت بعد از اینکه کلارک جانش را نجات می دهد، عاشق او می شود. کلارک در سفینه تصویری از پدرش را می بیند و لباس مخصوص پدر را برمی دارد. در همین احوال است که زاد و پیروانش که از منطقه فانتوم آزاده شده اند به زمین می آیند و سوپر من باید بین داشتن یک زندگی معمولی یا نجات زمین، یکی را انتخاب کند. برخلاف «زاد»ی که در سوپر من 2 بود که برای پیروزی می آمد، این یکی «زاد»، برای نابودی آمده است.
مردی از فولاد، اولین بار است که یک نمایش عالی را از سوپر من نشان می دهد. جلوه های ویژه درجه یک است و صحنه های اکشن (که خیلی زیاد است) با حرکات و ضربات زیادی همراه است. لحن فیلم جدی و سرسختانه است. طنز در پایینترین حد خود قرار دارد و در همان موقعیت های معدودی که از شوخی استفاده می شود، برآیندش شدت خیلی کمی دارد. فیلم به طرز ناامید کننده ای می خواهد که جدی گرفته شود و به عنوان فیلمی که فراتر از یک کمیک بوک است دیده شود. شاید به همین دلیل است که در آخر اصلاً قهرمانانه به نظر نمی آید و هیچ نقطه اوجی هم ندارد. درست است که در نهایت سوپر من برنده می شود، اما به ازای گرفته شدن خون هزاران نفر این اتفاق می افتد (تعداد دقیق قربانیان به ما داده نمی شود اما قطعاً میزان آن بالاست).
تاثیر کریستوفر نولان بر این فیلم به شدت مورد بحث خواهد بود. به خصوص از آنجایی که تهیه کننده ترجیح داده مشارکت او را در پروژه جوری نشان دهد که انگار زیاد نبوده است و می گوید :«این فیلم زک اسنایدر است.» به طور قطع مردی از آهن بیشتر از آنکه به بتمن آغاز می کند شباهت داشته باشد، به فیلم نگهبانان Watchmen نزدیک است. دراینجا «سبک» به «مفهوم» ترجیح بیشتری داشته است و همچنین «نمایش و ظاهر» به «قلب و احساس» ترجیح داده شده است. اسنایدر هیچ وقت خود را وقف این نمی کند که از لحاظ تصویری ما را انگشت به دهان بگذارد، اما ممکن است بعضی ها دلایل موجهی بیاورند که او آن چیز هایی را که باعث یکتایی و تمایز سوپرمن می شود را فراموش کرده است. بتمن اگر در تاریکی زندگی کند، با عقل جور درمی آید اما سوپرمن همیشه تمثیلی از روشنایی و حقیقت بوده است. این یکی از دلایلی است که باعث می شود که سوپرمن برای اینکه موضوع فیلمی قرار بگیرد، مشکل باشد. چرا که در مورد شخصیت او و هویت او هیچ ابهامی وجود ندارد و همه می دانند که او مرد روشنایی است اما در مردی از فولاد نقطه ای تاریک در شخصیت او نفوذ دارد که باعث می شود مردی از فولاد برای این شخصیت نامناسب به نظر بیاید.
انتخاب هنری کاویل برای پوشیدن شنل سوپر من تحسین برانگیز است. تا امروز، کاویل بهترین و کاملترین اجرا برای این نقش را بازی کرده است. و البته هیچ کس فراموش نمی کند که کریستوفر ریو برای این نقش چه کرد، اما کاویل از مردی از فولاد به عنوان فرصتی برای پایه ریزی یک چیز به یادماندنی ستفاده کرده است. کاویل پیشینه قوی تر خود را با جذابیت ریو و براندون روث ترکیب می کند و حقیقت این است که فیلمنامه از سطح توانایی او پایین تر است. اصلی ترین چیزی که برای کاویل نیاز است این بوده که به نقش فقط «نگاه کند.»
مایکل شانون به عنوان شخصیت شرور داستان، در اجرای نقش خود به خوبی بزرگنمایی می کند. خشمگین است و غرولند می کندو فریاد می زند و تهدید می کند. او بیهوده گویی می کند و همه کارهای حال به هم زن را انجام می دهد. اما در آخر نام «زاد» برای شنون هیچ فایده ای نداشته است چرا که او را مجبور کرده است که در سایه ترنس استمپ به یاد ماندنی قرار گیرد. شخصیتی که استمپ از زاد به ما نشان داده بود، بی شک یکی از بهترین شخصیت های «شرور» در طول تاریخ سینما بود و شانون حتی به آن جایگاه نزدیک هم نمی شود. دیگر اشتباه در انتخاب بازیگران، ایمی آدامز در نقش لوییس لین است. نقش مناسب او نیست. از طرفی هم برای این نقش، انتخاب های عالی دیگری وجود داشت که بیشتر این بازیگران هم متاسفانه کمتر مورد استفاده کارگردانان قرار می گیرند. لارنس فیشبرن ، اگر چه که زمان کمی روی پرده است اما شخصیت پری وایت را عالی درآورده است. کوین کاستنر و دایان لین به عنواین پدر و مادر زمینی کلارک در نقش خود عالی بوده اند با این وجود به نظرم کاستنر استحقاق این را داشت که زمان بیشتری در فیلم داشته باشد.
مردی از فولاد به قول خودکه گفته بود سوپر من را در مسیری متفاوت نشان خواهد داد، عمل کرده است. بعد از همه این ها شاید این ایده بد هم نبوده باشد. چون به هر حال ریچارد دانر (با کمک ریچارد لستر) قبلاً بهترین حالت سوپر من «سنتی» را به ما نشان داده بودند و دیگر نمی شد چیزی به آن اضافه کرد. اما در سوپر من جدید هم خیلی چیز ها مورد توجه قرار نگرفته است و بدترینشان هم، غیبت آن عنصری است که باعث می شود سوپر من به عنوان یک قهرمان به نظر بیاید، نه یک وسیله برای نشان دادن جلوه های ویژه! این فیلم نسبت به بتمن آغاز می کند، شروع ناامید کننده تری است چرا که قلمروی جدیدی که در اختیار گرفته خیلی کوچک است. بازسازی هایی مثل مردی از فولاد مربوط به مسائلی غیر عینی مانند سبک و لحن است. اسنایدر توانست این فیلم را به انداه کافی متفاوت بسازد و همین دلیل هم وجود این فیلم را توجیه می کند. سوال ابتدایی این است که آیا این سوپر من می تواند اولین قسمت از یک چندگانه پرفروش باشد که الهام بخش فیلم های بزرگی شود یا اینکه این فقط یک «تصویر تاریکی» دیگر است که صرفاً زرق و برق دارد!
کودکی که از یک سیاره بیگانه در حال نابودی به زمین فرستاده شده است، توسط والدین جدید زمینی اش بزرگ می شود. گرچه زندگی معمولی بعنوان یک خبرنگار دارد، اما زمانی می رسد که مجبور می شود از قدرت های خارق العاده ای که نسبت به انسان ها دارد، برای مقابله با افراد شرور استفاده کند...