به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
“توجه فرمایید، با خواندن این مطلب، ممکن است داستان فیلم لو برود.”
گاهی فکر میکنم اگر اصغر فرهادی عزیز لحن خاص و مدل روایت داستانی خودشان را پیدا نمیکردند، فیلم نمیساختند و برای ایران افتخار نمیآفریدند، تکلیف بسیاری از فیلمسازان کشورمان چه میشد؟ به هر حال الآن زمانهایست که به قول آقای رسول صدرعاملی هر عزیزی فیلمساز شده و حداقل در زمینهی فیلمسازی به سبک سینمای فرهادی، زیادی خودکفا شدهایم. امسال در سینمای کشورمان فیلم در مورد عضو اهدایی و گیرندهی آن کم نداشتیم، فیلم یک روز بخصوص و فصل نرگس و به تازگی هم فیلم زرد. دو فیلم یک روز بخصوص و زرد تا حدود زیادی بهم شباهت دارند که هر دو جزو فیلمهای متوسط قرار میگیرند.
پنج جوان ِ نخبهی ایرانی که اصلا و ابدا ژن برتر ندارند و بهواسطهی هوش و سختکوشیشان و نه آقازادگی، توانسته اختراع مهمی بکنند، به زودی عازم اروپا هستند. عاشقترین و آرامترین مرد گروه، حامد (شهرام حقیقتدوست) دست برقضا خوب آب زیرکاهیست و سه روز مانده به رفتن گروهشان به خارج از ایران، نیازمند پیوند کبد میشود. (۲) مسئلهی مرگ و زندگی که مثل اکثر مشکلات با پول قابل حل است. حالا میماند جور کردن مبلغ مورد نیاز فروشنده. در فیلم به موضوع خرید، فروش و دلالی اعضای بدن پرداخته میشود. کاسبی با سلاخی کردن انسانها و چانهزنی بر سر قیمیت، حقیقتی منزجرکننده و دردآور. معضلی بزرگ که روزانه متقاضیان عضو و خانوادههایشان با آن درگیر هستند.
بهرام رادان و مهرداد صدیقیاندر فیلم زرد
به هر حال چهار جوان فیلم، سعی میکنند تا حدود زیادی شرافتمندانه باقی مبلغ مورد نیازشان را تهیه کنند و خلاصه به هر دری میزنند. میگویم تا حدود زیادی شرافتمندانه، زیرا رفتن نهال (ساره بیات) به سراغ همسایهی هیزش هیچ توجیهی ندارد. او نمیدانست که این مرد جوان به او نظر دارد؟ اگر نهال زن نجیبیست، چرا باید به آن همسایه رو بیندازد؟ هیچکس دیگری در این دنیا نبود؟ مثل صاحبخانه که انسان مودب و محترمی تصویر شد. به نظر بیشتر هدف از این نوع سکانسهای اضافی، ایجاد حس ناراحتی و همدردی بیننده با محتوای فیلم و شرایط و موقعیت کاراکترهاست. نوعی گدایی ترحم که فیلم تأثیرگذار شود! یا مثلا گرفتن هفتصد هزار تومن پسانداز پدر نهال؛ بیشتر از آنکه مخاطب فکر کند وای چه پدر خوبی، فکر میکند عجب فرزندی که الآن یاد پدرش افتاده و دار و ندار او را ازش میگیرد و فکر نمیکند اگر یک دقیقه بعد دست پدرش زخمی شود، او حتی پول بخیه زدن هم ندارد! پدر محسن هم یک بدبخت بیچاره تصویر شده که از لحظهی حضورش در فیلم تا آخرین نمای حضورش ضجه میزند و میگرید. این پدر و آن پسران!
بهرام رادان و آناهیتا درگاهی در فیلم زرد
و اما اوج ِ سعی بر بدست آوردن و به درد آوردن دل بیننده حضور بهادر خان! (آناهیتا درگاهی) در فیلم است. و نهال، این زن نجیب و شکیبا در حال تمام کردن حجت همسری و وفاداری و گذشت و انسانیت بهخاطر همسر خائناش است! فیلم با شور و شعف جوانانی سوار بر یک شورلت کاپریس کلاسیک آغاز میگردد و حرف از رفتن و بلیط و… باعث میشود بیننده فکر کند با یک مشت جوان مرفه طرف است و از آنجایی که چندیست تب ماشینهای آفرود و خودروهای قدیمی آمریکایی جوانان را گرفته است، باید گفت فیلمساز در این بخش خوب عمل کرده و حدودا تا ده پانزده دقیقه نمیگذارد ماهیت اصلی سواران کاپریس کلاسیک، فاش شود. نمیدانم نوع شروع و حرف از طفر در داستان بود یا حضور آقای حقیقتدوست ـ شاید هم هر دو ـ که فیلم زرد را نسخهی امروزی و با کمی تغییر از سریال محبوب خط قرمزساختهی آقای قاسم جعفری یافتم. (۳)
بهرام رادان در فیلم زرد
بازیها درخشان نیست و در این میان، آقای مهرداد صدیقیان در نقش فرامرز یک سر و گردن بالاتر از بقیهی همکارانشان هستند. بازی خانم بیات و خانم کیان افشار در برابر هم کوچکترین فرقی نسبت به بازی آن دو در سریال عاشقانه ندارد. نیکی با بازی بهاره کیانافشار تکرار نقش درسا در عاشقانهست و تفاوتی هم در بازی، بین نهال ِ فیلم زرد و پگاه ِ سریال عاشقانه نیست. جز فیلمبرداری خوب آقای سلامی که بعضی نماها را استادانه قاببندی کردهاند، بقیهی بخشهای فنی و هنری هم تعریف ندارد.
بهرام رادان و بهاره کیانافشار در فیلم زرد
در فیلم، به اصطلاح گرههاییست که بود و نبودشان هیچ تغییری در روایت ایجاد نمیکند. اینکه محسن مجرم شناخته شود یا حامد، اینکه آن بچه بمیرد یا نه، اینکه علاقهی شهاب (بهرام رادان) به نهال هنوز زنده است یا نه، اینکه حامد خیانت کرده و… هیچ تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمیکنند. اتفاق افتادن یا نیفتادنشان فرقی نمیکند، چون نهال در هر صورت به خاطر حامد فداکاری میکند و شهاب هم بهخاطر نهال و حامد خودش را به آب و آتش میزند. فرامرز و نیکی هم که از اول ناراضی بودند میروند سراغ زندگیشان، البته بدون پول. پس وقتی اضافات که مثلا گره هستند و هر آنچه که به فیلم ژست آثار آقای فرهادی را داده حذف شود، چیز زیادی از زرد، باقی نمیماند مگر یک داستان ساده که میتوانست یک فیلم کوتاه باشد. فیلم کوتاهی که همه در آن عصبیاند، دعوا میکنند، جیغ میزنند، گریه میکنند، دست هم را رو میکنند، سیاه میپوشند و عزادار بیمرده هستند.
ساره بیات و شهرام حقیقتدوست در فیلم زرد
به هر روی در مجموع میتوان فیلم زرد را داستان فروپاشی دانست. قصهی نابودی احساسات، رفاقت، انسانیت، زندگی، عشق، آرمان و آرزوهای نسل جوان و باهوش ایران که خوشبختانه پایانش باز نبود.
شما چقدر با این مطلب موافق هستید؟ نظر شما درباره این مطلب و اثر چیست؟ نظر خود را در پایین همین صفحه بنویسید. [منظوم تنها ناشر نقدها است و این به معنای تایید دیدگاه منتقدان نیست.]
شما نیز میتوانید نقدها و یادداشتهای خود درباره آثار سینما و تلویزیون را با نام خودتان در منظوم (معتبرترین مرجع نقد سینما و تلویزیون ایران) منتشر کنید. هماکنون مطالب خود را به آدرس ایمیل Admin@Manzoom.ir برای ما ارسال کنید.
نقد، یادداشت، تحلیل، بررسی و معرفی منتقدین از فیلمهای سینمایی، سریالها و برنامههای تلویزیونی ایرانی را در صفحه نقد فیلم سایت منظوم مرجع سینما و تلویزیون ایران بخوانید.