سینا همای : (یادداشتی دربارۀ فیلم «من یک قهرمانم» 2016) سینمای ژاپن یکی از غنی ترین مراجع شناخت سینما است که در از روزگار صامت، تا دوران جنگ دوم جهانی و دوران سینمای...
18 آذر 1395
(یادداشتی دربارۀ فیلم «من یک قهرمانم» 2016) سینمای ژاپن یکی از غنی ترین مراجع شناخت سینما است که در از روزگار صامت، تا دوران جنگ دوم جهانی و دوران سینمای موج نو، یکی از بهترین و قوی ترین تولید کننده های فیلم در سینمای جهان بوده است. یکی از شاخه های بزرگ، پویا و شدیداً فعال سینمای ژاپن، انیمه های آنهاست که سوغاتی مخصوص ژاپنی ها به سینما محسوب می شود و از مانگاهای آنها سرچشمه می گیرد. فیلم «من یک قهرمانم» (I Am a Hero) یک نمونۀ موردی است. این فیلم، اثر خاصی نیست. نباید خیلی هم آن را جدی گرفت. مجموعی از کلیشه های سرگرم کننده در این فیلم، از مخاطب التماس می کنند که فیلم را جدی بگیرد و سرگرم شود. (شاید مزاج جوانان ژاپنی این طورها باشد). به هر حال، در زمینۀ مانگا، «من یک قهرمانم» یکی از مانگاهای عامه پسند بوده که توانسته در بیست و یک جلد و به چندین زبان، ترجمه و در چندین کشور مختلف منتشر شود. این مانگا در ژانر «مانگای زامبی» قرار دارد. «هیدئو سوزوکی» یک طراح مانگای ژاپنی است که برحسب اتفاق تفنگ شاتگان دولولی دارد. او در حرفۀ اصلی خود اگر چه بسیار علاقمند است، اما به هیچ وجه موفق نیست. شرکتهای تولید مانگا با آثار او به عنوان مانگاهایی به شدت متوسط و بی خصلت نگاه می کنند. او درآمد درست و حسابی ندارد و مشکلات مالی باعث می شود که دوست دخترش او را از منزلش بیرون بیندازد. روز بعد او از طرف دوست دخترش به منزل دعوت می شود و وقتی به خانۀ او می رود می بیند که او بر اثر ابتلا به یک ویروس، به مرده ای متحرک و درنده تبدیل شده است. در یک درگیری دختر ژاپنی بر حسبِ اتفاق می میرد و «هیدئو» سرگشته پا به شهری می گذارد که مبتلایان به ویروس آن را غصب کرده اند و مشغول کشتن انسانهای سالم هستند. هر کسی جراحت عمیقی از یک زامبی ببیند به زودی ویروس مغز او را زایل می کند و او را به یک زامبی تبدیل می کند. در این میان «هیدئو» به کمک «هیرومی» دختر نوجوان محصل بی گناهی می شتابد. در یکی از درگیری ها دختر از یک زامبی آسیبی سطحی می بیند و به یک نیمچه زامبی تبدیل می شود که ظاهر زامبی ها را دارد اما به کسی آزار نمی رساند. پیش از این آنها متوجه می شوند که افراد مبتلا فقط در یک صورت درمان می شوند و آن هم این که به کوهستان فوجی برسند. فیلم، ابتدا به ساکن از پلات یا پیرنگ جذابی برخوردار است. اما چند مساله به آن آسیب زده است. یکی از این که سعی دارد بسیاری از الگوهای سینمای وحشت هالیوود را بازآفرینی (تقلید/کپی) کند. در حالی که آن فرمولها در سینمای وحشت امریکا هم به زحمت جوابگوی مخاطبان هستند و سینمای وحشت ژاپن یک منبع لایزال و ناب از ایده ها و قصه های مرموزی است که از اساطیر و داستانهای عامه و کوچه بازار آنها نشات گرفته است. یکی از مسائلی که ژاپنی ها را مرموز می کند توجه به طبیعت، ذن و گذشتگان است که در این فیلم هیچ اشاره ای به این مفاهیم نشده است. فیلم شباهت به آثار بسیار زیادی در سینمای ژاپن و امریکا دارد. از یک طرف موقعیتی شبیه به فیلم «مه» (The Mist) 2008 اثر «فرانک دارابونت» دارد که بر اساس کتابی از «استفن کینگ» نوشته شده است. از طرف دیگر ما را به یاد فضای فیلم «جنگ جهانی زامبی ها» (WWZ) 2013 به کارگردانی «مارک فارستر» می انداخت. از طرفی یک موضوع هست که هیچ وقت در ژاپن تکراری و قدیمی نمی شود و در بسیاری از فیلم ها و انیمه های خود به آن پرداخته اند: «بمباران اتمی» و «آلودگی میکروبی» میراثی هستند که از روز پایان جنگ جهانی دوم در سال 1945 در آن مملکت هنوز پابرجا هستند. زیرا هنوز هستند نسل ها، آدم ها و کودکانی که از ضایعات و آسیب های آن بمباران، ناقص الخلقه و معیوب به دنیا می آیند و تصویری زشت از جنگ را به یاد مردمان ژاپنی می آورند. برای نمونه، در سری مجموعۀ انیمۀ «خاطرات» که توسط «کاتسوهیرو اوتومو» و «ساتوشی کان» نوشته و توسط «کوجی موریموتو» ساخته شد، به نام «بمب شیمیایی». گویا یکی از کارکنان یک شرکت داروسازی سلاحی شیمیایی که در قالب یک کپسول خوراکی ساخته شده بوده را برحسب اتفاق می بلعد و تبدیل به شخصی می شود که هر کس از چند صدمتری اش می گذرد او می میرد. «من یک قهرمانم» هم همین حال و هوا را دارد. اما به جای آن که در جامعه شهر و طبیعت بگذرد به محدود بودن به یک پشت بام و یک پارکینگ مرکز خرید تن می دهد. یکی از آسیب های بزرگی که این فیلم خورد (همان طور که اشاره شد) بازسازی موقعیت ها و تکنیکهای داستانی فیلمهای ترسناک هالیوود است. دومین چیزی که این فیلم را دوست نداشتنی می کند، فیلم بودنِ آن است! بسیاری از مانگاها و انیمه ها هستند که تنها در دنیای رنگارنگ انیمه و مانگا جذاب و ایده آل هستند و در فیلم که بسیار پرزحمت تر و غیرقابل کنترل تر است خوب ساخته و پرداخته نمی شوند. برای مثال یکی از مسائلی که نمی شود با اغماض از کنار آن گذشت تغییر شخصیت و روند کار مردی دست و پاچلفتی است که ناگهان تبدیل به یک قهرمان بزرگ می شود. در فیلم هیچ نقطه ای دیده نمی شود که بفهمیم این تغییرات کی در شخصیت «هیدئو» به وجود آمدند. آیا «هیرومی» باعث شده است که او چنین دلاورانه ایستادگی کند؟ آیا او انسان خاصی است که آموزشهای خاصی دیده و شناسنامۀ یک قهرمان را دارد؟ هیچ کدام از این سوالات پاسخی ندارند. نکتۀ دیگری که در این فیلم باید به آن خرده گرفت این است که خیال مخاطب از خیلی جهات راحت است! یعنی تعلیق فیلم در اواسط کار از بین می رود. مخاطب خیالش راحت است که همیشه یک راهی هست. این داستان داستانی نیست که قهرمانش شکست بخورد (هر چقدر هم که دست و پا چلفتی باشد) باز هم پیروز می شود. از طرفی دوستان و همراهان قهرمان که در سفر قهرمانانه او را یاری می کنند و یکی یکی کشته می شوند و از بین می روند هم چندان دوست داشتنی و به یاد ماندنی نیستند که وقتی از داستان حذف می شوند مخاطب به حال آنها تاسفی بخورد. با این حال، «من یک قهرمانم» اگرچه فیلم موفقی از آب در نیامده، نمونه ای است که به ما اثبات می کند، اصلاً برای ژاپنی ها مفید نیست که خصلت های غربی را به سینما و داستانهای خود وارد کنند زیرا به هر حال، آن موقعیت ها در سینمای امریکا جوابگوی نیاز درام هستند و در جایی دیگر جذب فیلم نمی شوند.
سربازى از جنگ برگشته، « جيمز آلن » ( ميونى ) به جرمى كه مرتكب نشده متهم و به ده سال زندان با اعمال شاقه محكوم مى شود؛ اما مى گريزد و ازدواج مى كند. با اين همه، پس از چندى به جايى نمىرسد و بار ديگر فرار مى كند.