به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
در این خانه کوچک و نمور و تاریک، خانوادهای غمگین زندگی میکنند که به فلاکتشان خو گرفتهاند. دوربین علی قاضی، ما را وارد این خانه میکند تا خوگرفتن به این فلاکت را در یکساعتواندی فیلم ببینیم... زندگی کنیم.
شاید چندسالی میشود که سینمای ایران دوست دارد (و فقط دوست دارد!) اختلافات خانوادگی، غم و اندوه بیپایان زندگی امروزی، استیصال آدمهای درخودمانده همین حوالی و خیلی چیزهای دیگر را بر پرده نقرهای روایت کند. اما نتیجه غالب این علاقه، برداشتی سطحی و تیپسازیهای ناامیدکننده بوده است و روایاتی که به خودشان زحمت رفتن به عمق شخصیتها و داستانشان را ندادهاند. با این پیشینه، سعید روستایی، در اولین فیلم بلند سینماییاش چنان بیننده را درگیر خانوادهای ٩ نفره میکند که مخاطب حال خودش را نمیفهمد و نمیداند چهوقت بغض گلویش را فشار میدهد و چهوقت به تکه و کنایههای خواهر و برادرها و مادر پیرشان میخندد. در بین تمام این دیالوگهای هوشمندانه ردوبدلشده بین شخصیتهاست که بعد از چنددقیقه همه آنها به نظرت آشنا میرسند؛ انگار که مدتهاست میشناسیشان. کاری که سعید روستایی در «ابد و یک روز» انجام داده، ستایشبرانگیز است، نه برای اینکه فیلمی تماموکمال و کاملا بینقص ساخته باشد؛ به این خاطر که حس لمس سرگشتگیهای آدمهای داستان در سینمای ایران کمیاب شده؛ حس آشنایی با تکتک آدمهای فیلم بدون آنکه فیلمنامهنویس، مخاطب را دستکم بگیرد و حرفهای گلدرشت و مستقیمی برای معرفی شخصیتهایش در دهان خودشان یا شخصیت مقابلشان بگذارد.
دیگر کمیاب شده که در حین دیدن فیلمی، قلبت برای شخصیتهای آن تندتر بزند و بعد از دیدن آن، جایی ته قلبت درگیر آنها و دغدغههایشان مانده باشد و جایی ته ذهنت با خارجشدن از سینما، به آنها فکر کند. دیگر کم میبینیم فیلمهایی را که پیامشان را بدون آنکه توی صورت مخاطب فریاد بزنند، با روایتی کمنقص، همراهکننده و نرم به او نشان بدهند و بگذارند فضا و شخصیتها کاری را که باید، با ذهن و ایدههای او انجام دهند. کمیاب شده حس خوب همراهی با داستان و شخصیتهایی که قرار نیست پیام عجیبوغریبی به تو بدهند، قرار نیست مانیفست اصلاح اجتماعی صادر کنند و نمیخواهند نماینده یک نسل و یک قشر و یک جامعه باشند.
آنها خودشان هستند؛ با همه ناتوانیها، ضعفها و درماندگیهایشان، با همه خوبیها و بدیهایشان. آنها گوشهای از این شهر، مشغول زندگی تلخ و مردن خودشان هستند و عزمی برای خارجشدن از این درخودماندگی تلخ ندارند؛ آنها محکومند به حبس ابد به علاوه یک روز. بیهیچ امیدی به عفو. همه این اتفاقهای خوب، در فیلم شریف سعید روستایی افتاده است؛ با یک فیلمنامه و دیالوگنویسی جذاب، کارگردانی خلاقانه و بازیهای درخشانی که بهخوبی شخصیتهای فیلمنامه را زنده کردهاند و خوش نشستهاند در جای خودشان (بهخصوص نوید محمدزاده، پیمان معادی و پریناز ایزدیار).
مجموعه این همکاری تیمی درجه یک، فیلمی هیجانانگیز شده که لیاقت درخشیدن و دیدهشدن در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر و اکران عمومی را دارد.