به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
شاید اگر الان نیمههای دهه هشتاد بود، باور اینکه در فیلمی از «کمال تبریزی» فرم از محتوا پیشی بگیرد، باعث تعجب و رنجش خاطر سینمادوستان میشد.کارگردان محبوب سینمای ما که این سالها علاقمندی خود را به داستانهایی از جنسهای متفاوت نشان میدهد که البته حداقل در این زمان، «امکان مینا» حکم بازگشت او به 35 سال پیش او و تمایلات درونی او دارد.
اما خود تبریزی نیز میداند که در 35 سال پیش، تمام کسانی که در یک سر اتفاقاتی از این دست بودند، یا قهرمان بودند یا شبه قهرمان؛ کاراکتر بودند نه تیپ. ما در «امکان مینا» با تیپهایی مواجه هستیم که با رو کردن چند غافلگیری نصفه و نیمه، پا را فراتر نمینهند. خیلی محتاطانه ریسک میکنند و نمیتوانند درگیر شوند در حالی که وسط غائله قرار دارند.
«امکان مینا» از همین تناقض های ساختاری در شکل محتواییاش لطمه میخورد. جایی که قرار است داستانی جاسوسی با چند رودست به تصویر کشیده شود. داستان، خیلی خوب شروع می شود، ادامه اش هم قابل قبول است اما در یک سوم پایانی، خود را ول می کند، مهره هایش را سر جایش نمی گذارد؛ به جای تمام آن احتیاط هایی که نشان می دهد، دست به دامن شرایط ایزوله و انتحاری میشود در حالی که اصلا نیاز نبود تا این اندازه به جوانب سخت افزاری ماموریت تکیه داده شود. عنصری که در فیلمهای این چنینی به چشم آید، «هوشمندی» است؛ علی الخصوص در محتوا، تا جایی که باید از فرم پیشی بگیرد اما داستان «امکان مینا» هوشمندانه نیست، تیپهایش هم نه زیرک هستند و نه، در فضای زیرکانهای قرار میگیرند. حتی عوامل سازمان نیز زیرک نیستند. چطور احتیاط تا این اندازه می تواند به انتحار پایانی فیلم منجر شود آن هم با آن دامنه از خشونت و کارهای محیرالعقول؟
فیلم حتی این پتانسیل را داشت تا در صورت برخورداری از یک پایان هوشمندانه و به موقع، حداقل ساسان را در هیبت یک شبه قهرمان به تصویر بکشد اما "فرهاد توحیدی" که این سال ها، دوران افول خود را سپری می کند، ترجیح داد چنین فضای افسانه ای را به عنون حسن ختام فیلمنامه اش برگزیند. آن هم در شرایطی که حیات عاشقانه داستان، تازه داشت آن شکل کاربردی خود را در داستان به دست می آورد. همه چیز بد موقعی خراب شد. اینها انتظاراتی است که از یک فیلم خوب میرود. فیلمی که نطفه اش خوب بسته شده بود، فضاسازی کاملا ذهن مخاطب را مهندسی کرده بود که یک اتفاق بزرگ رقم بخورد اما یک سوم پایانی باید دوباره با تغییر داستان گرفته شود تا سر ساختمان به بدنهاش بیاید.
حتی تعلیق ها نیز در یک سوم پایانی رنگ می بازند و همان نشانه های شخصیت پردازانه نیز که در طول فیلم به شکلی ضعیف ارائه شده بود، در این مرحله، به یکباره رها شد و مخاطب، آدم های دیگری را دید که نمی توانست آنها را بشناسد.
با این حال، هنوز هم تبریزی کارگردان محبوب ماست. هنوز هم منتظر کارهای دیگر او هستیم. هنوز هم گرمای داستان ولو نصفه و نیمه اش را حس می کنیم.ذهن تبریزی پر از ایده است؛ تئوریسین است؛ باید کمی بیشتر در بخش نوشتاری فیلم هایش دخالت داشته باشد.او جزو همان کارگردانان پیشرویی است که حتی با ساخت "امکان مینا" هم تمام نمی شود.