نقد و بررسی «باشگاه مشت زنی» بر اساس رمانی از جان پالائیک
حسین معززی نیا : رمان «باشگاه مشت زنی» در واقع میخواهد ما را به ذهن یک بیمار شیزوفرن همراه کند و اتفاقا بسیار هم دقیق این کار را انجام میدهد. در واقع در نقطه...
29 آذر 1395
رمان «باشگاه مشت زنی» در واقع میخواهد ما را به ذهن یک بیمار شیزوفرن همراه کند و اتفاقا بسیار هم دقیق این کار را انجام میدهد. در واقع در نقطه بسیار مهمی از داستان است که برای ما فاش میشود که قهرمان داستان، دوشخصیتی است.رمان «باشگاه مشت زنی» روایتی جسورانه تر و با اعتماد به نفس بیشتری نسبت به فیلم آن از قهرمانی که به بیماری شیزوفرنی مبتلاست، ارائه داده است.
وقتی این فیلم اکران شد، در دو سه هفته اول توفیق چندانی نداشت اما با گذر زمان به یکی از مهمترین FILM-CULT های تاریخ سینما تبدیل شد و الان هم نهمین فیلم محبوب تاریخ سینما است. این یک موفقیت مهم برای دیوید فینچر بود. او بعد از ساخت بیگانه سه، هفت و بازی، فیلم باشگاه مشت زنی را ساخت و در واقع در فیلم اخیر تمامی چیزهایی را که به دنبالش بود، در نهایت حد خود نشان داد. قهرمان های فینچر همواره ناامید هستند البته ناامید از سیستمی که دنیای مدرن برای آنها ایجاد کرده است.
تجربه های قهرمان داستان در کتاب «باشگاه مشت زنی» فاقد اصالت است. ما شاهد تهور و جسارت نویسنده در ساخت چنین فضای یاس آلودی هستیم در واقع رمان بسیار تلخ تر از فیلم است و با یک لحن هذیانی مطلق نوشته شده و تا پایان هم ادامه یافته است اما این مسئله در فیلم خیلی منزه شده است و دیگر اینکه اصولا 20 دقیقه آخر فیلم چندان ربطی به رمان ندارد. گویا سناریست تصمیم گرفته پایان فیلم را عوض کند.
«باشگاه مشت زنی» ما را با گونه ای از دنیای مدرن آشنا میکند که در آن هیچ نقطه امیدی وجود ندارد و قهرمان داستان با یک هویت خاص و به عبارت دقیق تر یک هویت دیگر، تصمیم میگیرد کل این دنیا را منهدم کند. این نوعی نسخه نگاتیو از دنیای ابرقهرمانی فیلم های بتمن است.
این رمان به هیچ وجه به شکل مستقل نمی توانست تبدیل به فیلم شود و شخصا با توجه به تجاربی که در حوزه فیلم نامه نویسی دارم معتقدم فیلمنامه نویس در برخی مقاطع معجزه آسا عمل کرده است به خصوص در چند سکانس ابتدایی که ما به عنوان مخاطب خیلی سریع با شخصیت های فیلم آشنا میشویم ضمن اینکه پایان بندی فیلم بسیار امیدوارانه تر از رمان است. در هر حال من هم کتاب و هم فیلم «باشگاه مشت زنی» را قابل تحسین میدانم.
«راوی» (نورتن)، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» (پیت) که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.