به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
ببخشید؟ متوجه منظورتان نمیشوم؟ «این سیب هم برای تو»؟ ... فیلم سرتاسر آشفته است و اگر همین طرح دوخطیِ کلیشهای نبود، بهسختی میتوانستیم بگوییم با یک «فیلم» طرف هستیم. ظاهرا فیلمنامهنویس بسیار تحتتأثیر سریالهای رایجِ «ترکزبان» قرار گرفته و دقیقا خواسته با استفاده از معادلات همان آثار، فیلمی ایرانی به وجود آورد؛ البته بدون توجه به این نکته بسیار مهم که سریالهای مذکور با طرحی مشابهِ «این سیب هم برای تو»، بیش از آنکه به مفاهیمی مثل «بخشش» یا «خیانت» بپردازند، حول صحنههایی میگردند که با چارچوبهای اخلاقی این کشور همخوانی ندارد و تنها میتوان این صحنهها را در سینمای ایران به یک جمله تبدیل کرد: «بیتا مثل یک باغ سیب میمونه که یک سیب هم به دست آدم نمیده». حالا اگر همین مفهوم «خساست در بخشایش سیب» و «سماجت برای برداشت محصول» را از چنین داستانهایی حذف کنیم و به جای آن مضمونی چون «بخشش» را به فیلم اضافه کنیم، آیا یک کمدی پدید نمیآید؟ نه در فیلم اثری از زیباییشناسی کمپوزیسیون میبینیم و نه درامی قرار است حواس مخاطب را درگیر کند و نه حتی شاهد یک بازی استاندارد هستیم. آنچه میماند سؤالهای متعددی است که درنهایت چیزی جز ابهام باقی نمیگذارد: «بیتا» که مانند کودکی خردسال از مجلس عروسی قهر میکند و پشت درخت قایم میشود، چطور و با چه منطقی به چنین شخص بااعتمادبهنفسی تبدیل میشود و درصدد انتقام بر میآید؟ «بیتا» که نجابت ظاهریاش موجب این اتفاقات شده، چطور تن به همکاری با «نادر کیان» میدهد؟ فکر میکنم هر کودکی با اولین پلانی که از «نادر کیان» در فیلم ببیند - یا اگر فقط صدای ایشان را بشنود - متوجه خصوصیات او در فیلم میشود. سؤال اینجاست که «بیتا» متوجه نمیشود «نادر کیان» چه انتظاراتی از او دارد؟ یا این «نجابت بالقوه»، فقط بهانهای است برای شروع چنین داستانی؟ ماجرای عشقِ «شاهین» چه تأثیری در فیلم دارد؟ این سؤالها پاسخی ندارند و فاجعه زمانی رخ میدهد که ما در خصوصیاتِ «بیتا»، «بخشش» را هم میبینیم چون بههرحال هر فیلمی به یک مضمون نیاز دارد. متأسفانه «این سیب هم برای تو» عاری از هرگونه فکر و سواد کافی برای ساخت یک فیلم است (خلاقیت پیشکش). بازیهای بازیگران هم تعریفی ندارد زیرا هیچکدام حتی به حد استاندارد بازیگری نرسیدهاند که بشود انتظار خلاقیت را داشت؛ تنها میتوان به صدای نوستالژیک «چنگیز جلیلوند» دلخوش بود که بار فیلم را یکجا بر دوش میکشد.
اما عنوان فیلم بسیار عجیب است: «این سیب هم برای تو». آیا این راهکاری است که فیلمنامهنویس در آخر پیشنهاد میدهد: تغییرِ ظاهری و باطنی «بیتا» و تبدیلشدن به دوستش «شایسته»؟ ظاهرا از حالا به بعد دیگر شاهد تقلید از الگوهای فیلمفارسی نیستیم و «فیلمفارسیهای آلترناتیو» رفتهرفته دارد جای خود را به الگوهای سریالهای ترکی میدهد و اگر دقت کنیم، اتفاق خاصی نمیافتد، فقط مفاهیمی چون ناموسپرستی و غیرت جای خود را به عشقهای رادیکال و خیانت میدهد که درنهایت نتیجه هر دو «انتقام» است. فقط الگوی «دو مرد و یک زن» در فیلمفارسی به الگوی «دو زن و یک مرد» تبدیل میشود. باید گفت تا وقتی که سواد سینمایی از درامها و تصاویر متحرک، زدوده میشود، انتظار بیشتری از سینمای ایران نمیتوان داشت.