پوریا صادقی : فیلمی براساس کتابی به نام Wiseguy (اصطلاح عامیانهای که به اعضای مافیا میگفتند.) نوشتهٔ نیکولاس پیلگی، گزارشگر جنایی نیویورک . کتابی بر اساس زندگی واقعی هنری هیل، گنگستر سابق و...
25 آذر 1395
فیلمی براساس کتابی به نام Wiseguy (اصطلاح عامیانهای که به اعضای مافیا میگفتند.) نوشتهٔ نیکولاس پیلگی، گزارشگر جنایی نیویورک . کتابی بر اساس زندگی واقعی هنری هیل، گنگستر سابق و خبر رسان اف بی آی .
همانطور که قبلا هم ذکر کردم ، فیلم های دوره پدرخوانده ، رفقای خوب و بعد از ظهر سگی به خاطر صداقتشان توانستند سینما را به اوج برسانند . بررسی جامعه تا عمق آن بدون ترس از هیچ احدی هنر ناب فیلم های این دوره بود که توسط هنرمندانی بزرگ هنمچون اسکورسیزی ، فورد کاپولا و لومت و ... ساخته می شد .
در این فیلم ها به سه گانه جامعه توجه می شد ، جامعه قدیم ، جامعه جدید و جامعی که مات و مبهوت بین این دو جامعه گیر افتاده بودند . من بعد از ظهر سگی را کامل تر می دانستم زیرا به هر سه گروه اشاره می کند در عوض پدرخوانده جامعه قدیم را و رفقای خوب جامعه جدید را کاملا بررسی می کنند .
در نگاه اول فیلم در مورد سقوط یک خانواده بزرگ مافیایی است ولی در اصل داستان در مورد سقوط شخصیت اصلی فیلم هنری هیل است ، بله در مورد واژگونی انسانهای دوران جدید و اسکورسیزی با داستانی جذاب توانسته به آن دست پیدا کند . در اینجا به تحلیل تقریبا کلی فیلم می پردازیم تا به هدف اسکورسیزی هم نزدیک شویم .
1- دوران نوجوانی
توجه نکردن به دوران کودکی هنری واقعا هم نیاز نبود چون زندگی اصلی یک انسان در واقعا از نوجوانی او سرچشمه می گیرد ، درست است کودکی هم تاثیر دارد ولی تاثیر اصلی از نوجوانی و دوران بلوغ وی است . هنری غرق در رویاهای خویش است ، همچنین او نیاز به تایید دارد ، مسلما وقتی این نیازش در خانواده دیده نمی شود به دیگران روی آورده و شاید برایش مهم نباشد که در چه راهی قرار می گیرد ، او فقط به دنبال برطرف کردن نیازهایش است . پدر هنری (بازهم جامعه قدیم ) فرق بین دوران خود و دوران هنری را نمی داند و از او می خواهد در حساس ترین دوران زندگی اش به کار برود و البته توجه هم ندارد او به سراغ چه کاری می رود فقط از او می خواهد که کاری برای خود دست و پا کند ، همچنین در زمانی که مسئله مدرسه نرفتن هنری را متوجه می شود بدون هیچ مقدمه ای او را می زند و ازهمفکری دور می شود . هنری هم به غریبه هایی کثیف روی می آورد ، در واقع موقعیت به او اجازه کاری غیر از این را نمی دهد . او در حال کامل شدن است ( اصل دوران نوجوانی ) هنگامی که از دادگاه بدون حتی گفتن یه کلمه در مورد رییسانش بیرون می آید یک تایید می گیرد و یک چیز را یاد می گیرد ، او تشویق می شود و همین نکته باعث انگیزه پیدا کردن هنری برای رفتن به سوی گانگستریست و نکته ای که می آموزد ، سکوت در مورد زنده ماندن است . می فهمد که اشتباه یک بار پیش می آید پس با احتیاط جلو می رود . قدرت مردم فاسد چشمان او را کور می کند و دیگر حتی پدر و مادرش را هم از یاد می برد . او حالا به دنیای گانگستری ( دنیای فاسد ) وارد شده ، کاملا ناخواسته و از روی غرایز .
2- دوران بی وظیفگی
خب ، هنری دیگر گانگستری کار بلد و کامل است ، او وارد این دنیا شده و علاقه ای به خروج از آن ندارد . هنری از همه ساکت تر و حرف گوش کن تر است . او قانون را خوب می داند ، هیچ رحمی در کارش نیست ولی آنقدر فکر دارد که خود را به این راحتی درگیر مسائل نکند ، جوان جامعه جدید خوب می داند ، باید خوشگذراند و برای خوشگذرانی باید ساکت باشی و کار خودت را بکنی ، با بزرگترهات درگیر نشوی و خوب حرف گوش کنی و مطیع افتضاح ترین ضرب المثل جامعه بشی " خواهی نشوی رسوا ، همرنگ جماعت شو " ، برعکس او دوستش تامی کمی بازیگوش تر است و سکوت کمتری اختیار می کند ، در آخر هم ضربه ای به خاطر همین کارش می خورد . هنری هنوز راه برای خروج دارد ، هنری هنوز به آن کثیفی زیاد نرسیده ، او به دنبال پول است و فقط مطیع فرمان است ،جامعه به او خوشی می دهد و هنری کور شده و اصل زندگی را نمی بیند . در کل زندگی خودش را می کند و جز کارش ، گناه دیگری نمی کند ، فکرش هنوز سفیدی هایی دارد ولی این تا وقتی است که وارد چالش های زندگی اش نشده ، وارد بزرگترین مرحله زندگی اش ، ازدواج . اول آن را پس می زند انگار از آن اطلاع دارد ولی در آخر گرفتارش می شود .
3- دوران جدید
هنری حالا باید وارد دوران جدید زندگی اش شود که چاله های زیادی دارد ، او حالا متوجه اشتباه بزرگ خویش می شود ولی کمی دیر شده و نمی تواند کاری بکند ، اگر الان گانگستر نبود ازدواج برای او مشکلی حساب نمی شد ولی دیگر ازدواج کرده ، مسئولیتش چندین برابر شده و نمی تواند کاری بکند .همسری که بسیار عاشق اوست و نمی خواهد از او جدا شود و رییسان ودوستانی که توقعات بسیاری از هنری دارند ، هنری مطمئنا نمی تواند همه را تحمل کند و رو به خطاهای بیشتر می آورد . جامعه بار او را زیاد می کند و او نمی تواند تحمل کند و اشتباه پشت اشتباه آغاز می شود . هنری گیج و گیج تر می شود و رییسانش هم از او توقعاتشان بالا تر می رود ، ولی او هنوز عاقل است و نمی گذارد که خطری برایش ایجاد شود . هنوز سکوت و آرام راه رفتن را از یاد نبرده .
4- دوران باران مسئولیت ها
اینجاست که هنری واقعا کم می آورد ، همسر و بچه ها و مشکلات رییسان او که آنها هم با هم مشکل دارند . هنری واقعا بهم می ریزد و برای همین به دنبال یک آرام کننده می گیرد ( مواد مخدر و زن ها ) ، او شروع به از بین بردن پایه های زندگی زناشویی خود می کند ، حق هم دارد ، در موقعیتی است که نمی داند باید چگونه آن را درست کند . سختی های زندگیش دو برابر شده و اطرافیانش بیشتر او را پس می زنند . همسرش کارهای او را فهمیده و مطمئنا او هم فشاری بر هنری می شود . هنری دیگر برایش مهم نیست و او را پس می زند . دوستان هنری ، رییسان هنری در واقعا پیش او می آید وی می خواهند او زندگیش را سر و سامان دهد ولی فقط به یک دلیل ، حوصله زن هنری را ندارد ، جامعه ای که هنری را به این روز در آورده به او می گوید مشکلاتت به خودت ربط دارند آنها را گردن من نینداز ، این اولین باری است که جامعه هنری را پس می زند . ولی هنری وادر مرحله بدتری می شود . زندان ، شاید در زندان خوش باشد ولی زندگیش هر لحظه بیشتر از بین می رود . هنگام خروج از زندان هم دیگر روابط مثل قبل نیست و همه دیگر می ترسند ، بازهم هنری پس زده می شود و کسانی که هنری چندین سال نوکرشان بوده ، به هنری دیگر اعتماد نمی کنند . هنری وارد مرحله بدتری می شود ، او خود کارهای کثیف را برای گذراندن زندگیش اش آغاز می کند ولی بازهم سکوت و آرام در خیابان راه رفتن برای از دست ندادن سر را یادش نرفته ، همینجاست که دوستانش که این درس را درست نیاموخته اند ، به راحتی سر به نیست می شوند . هنری در حال فروپاشی کامل است .
5- دوران نابودی
وقتی هنری چیزی به نام اعتماد نمی بیند ، وقتی می بیند همه او را پس می زنند ، دیگر همان آرام راه رفتن را نیز از یاد می برد . اینجاست که شما دلیل طولانی بودن فیلم را متوجه می شوید . در اینجا با هنری گیجی طرفیم که درست نمی داند چکار کند ، دقیقا ما هم که ساعتی است پای فیلم هستیم گاجیم و با هنری هم احساس . نوع دوربین و موسیقی و بازی ها در این لحظات فوق العاده است و خواسته ناخواسته شما رو گیج می کند . در لحظه های نابودی هیچ چیز مهم نیست ، حتی زن هنری هم این مسئله را درک کرده و زیاد به هنری گیر نمی دهد ، خودش هم درگیر این مسئله است . هنری به همه رو می زند و کسی روی او را نمی گیرد و آرام راه رفتن را فراموش می کند و گیر می افتد . تمام اطرافیانش گیر می افتند ، هنری می داند ، او هم نابود خواهد شد .
6- دوران آخر ، مرگ
مرگ فقط به معنای جدایی جسم انسانی از این دنیا نیست ، در یکی از معناها بیخیالی و دل را زدن به دنیاست . هنری به مرگ راضی می شود . هنری پس از آزاد شدن از زندان می داند که مرده به حساب می آید ، پس دیگر جامعه برایش مهم نیست ، دوست و آشنا را نمی شناسد ، همسرش را در حفاظت گاه پلیس فقط برای اینکه بعدا برای هنری مشکلی پیش نیاورد می خواهد ، او وقتی خود را مرده می بیند و ترسی از مرگ ندارد و نابودی خود توسط دوستانش را دیده ، دوست دارد نابودی آن ها را هم ببیند و بدون هراسی آن ها را لو داده و خوردشان می کند . در آخر هم به جایی می رود که با یک مرده فرقی ندارد .
سخن پایانی مارتین اسکورسیزی به زیبایی مراحل نابودی بشریت را به نمایش می گذارد ، در کل فیلم همه و همه در قضیه نابودی هنری دست دارند و این مسئله در فیلم کاملا روشن است . هدف رفقای خوب ، هدف پدرخوانده و خیلی فیلم های دیگر همین دوره این است که جامعه کثیف و از بین رفته را تقصیر خود جامعه می اندازند ، آنها مردم ، پلیس ، سیاستمداران را در فیلم هایشان در یک حد نشان می دهند و هیچ کدام را بالاتر از دیگری نشان نمی دهند ، اصل ماجرا همین است ، همه تقصیر کاریم .
درباره موسیقی و آهنگ فیلم
رفقای خوب آهنگساز واحدی ندارد و ساوندترک آن مجموعه ای از ترانه ها و آهنگ هايی است که اسکورسيزی آن را بر اساس حال و هوای فيلم انتخاب کرده. آهنگ هايی که غالبا مربوط به همان دوره ای اند که داستان فيلم در آن اتفاق می افتد، از تونی بنت گرفته تا اريک کلپتون و مادی واترز. برخی از مهم ترين قطعاتی که در ساوند ترک فيلم رفقای خوب قرار گرفته را برای شما درنظر گرفته ام که در اين برنامه می شنويد:
1- آهنگ Rags to Riches از ساخته های جری راس و ريچارد آدلر با صدای تونی بنت خواننده 80 ساله نيويورکی و از خوانندگان مشهور موسيقی جاز و عامه پسند. بنت ابتدا تحت تاثير بينگ کرازبی، جودی گارلند و لويی آرمسترانگ بود اما به تدريج توانست سبک و هويت مشخصی برای خود دست و پا کند. وی علاوه بر خوانندگی، نقاش و بازيگر نيز هست و در فيلم های اين را تحليل کن و خداوندگار بروس نيز ظاهر شده است.
2- آهنگ Remember يا Walking in the Sand ساخته گروه شنگری لاس که از گروه های معروف پاپ دختران دردهه شصت است.
3- آهنگ Baby I Love You ساخته رونی شنون و با صدای آرتا فرانکلين خواننده و نوازنده سياه پوست آمريکايی. آرتا را به عنوان ملکه موسيقی سول می شناسند اما خواننده ای است که تقريبا در همه سبک ها و ژانرها از جاز گرفته تا پاپ، بلوز، گاسپل و حتی اپرا ترانه خوانده است. وی 17 بار برنده جايزه موسيقی گرمی شده است.
آرتا فرانکلين ملکه موسيقي سول 4- آهنگ Beyond the Sea ساخته جک لارنس و چارلز ترنت که بابی دارن آن را اجرا کرده است. بابی از خوانندگان محبوب موسيقی جاز و کانتری در اواخر دهه پنجاه بود که در جوانی و در سن 36 سالگی درگذشت. 5- آهنگ Layla ساخته اريک کلپتون و با اجرای درک و دمينوس. آهنگی بی کلام که کلپتون آن را به خاطر عشق اش به پتی بويد هريسون همسر جرج هريسون دوست فقيدش نوشت.
مادي واترز چهره افسانه اي موسيقي بلوز 6- آهنگ Manish Boy با صدای مادی واترز، آهنگساز، خواننده و نوازنده و از چهره های افسانه ای موسيقی بلوز که در سال 1983 درگذشت. مادی واترز خود تحت تاثير رابرت جانسن خواننده بزرگ موسيقی بلوز بود و کسی است که موسيقی بلوز می سی سی پی دلتا را در دهه چهل به شيکاگو برد. موسيقی او تاثير عميقی بر آهنگسازان و خوانندگان راک و بلوز مدرن گذاشت و الهام بخش گروه ها و آهنگسازانی چون رولينگ استونز، اريک کلپتون، پل باترفيلد و جانی وينترز بوده است.
نکاتی چند درباره فیلم:
محل فیلمبرداری فیلم کاملا حقیقی است. از جمله رستوران سیسرو و خانهٔ کودکی هنری هیل همگی در مکانهای واقعی فیلمبرداری شده اند.
جو پشی به هنگام گرفتن جایزه فقط گفت : این جایزهٔ من بود...ممنونم. این یکی از کوتاهترین نقل قولهای تاریخ اسکار است و وقتی دلیل این حرف کوتاه را از پشی پرسیدند او گفت که هیچ جمله ای آماده نکرده بود چون فکر نمی کرد برنده شود.
از سرقت بزرگ از بانک از مبلغ ۶۰۰۰۰ دلارع ۳۲۰۰ دلار به هنری هیل رسید.
در فیلم رفقای خوب، شخصیتها ۳۰۰ بار از کلمهٔ "f" استفاده می کنند که برای یک فیلم، بسیار زیاد است.
رفقای خوب سه بار بر روی دی وی دی عرضه شد. یکی در همان سال ۱۹۹۰، یکی در سال ۲۰۰۰ و دیگری که به همراه بلو-ری در سال ۲۰۱۰ پخش شد
هنری کودکی است که دلش می خواهد گانگستر شود و برایش گانگستر شدن مهم تر از رئیس جمهور آمریکا شدن است. او عاشق زندگی پر زرق و برق، اتومبیل های شیک و گران قیمت و قدرت و نفوذ گانگسترهاست. هنری کارش را به عنوان پادو شروع می کند اما علیرغم ریشه ایرلندی اش به تدریج پلکان قدرت را در خانواده مافیایی ایتالیایی تبار نیویورک طی می کند. او به همراه جیمی و تامی، دوستان دیگر گانگسترش، حلقه کوچک صمیمانه ای تشکیل می دهند که هیچ غریبه ای اجازه ورود به آن را ندارد...