به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
گاه برخی فیلمسازان با ساخت بعضی از آثارشان توقعاتی را در مخاطبان شان ایجاد می کنند و همین امر کارشان را دشوار می سازد. نرگس آبیار با ساخت«شیار ۱۴۳»چنین موقعیتی را تجربه کرد؛ فیلمی که پس از آن همه فیلم هایش با آن فیلم مقایسه خواهند شد و به نحوی معیار ارزیابی آثارش است.
با در نظر گرفتنِ معیارِ مورد بحث،«نفس»، فیلم جدید نرگس آبیار سر و گردنی پایین تر از«شیار ۱۴۳»است. این بدان معنا نیست که فیلم فاقد ارزش و اعتبار است؛ اتفاقاً«نفس»علی رغم بی داستانی اش مخاطب را تا حدودی با خود درگیر می کند اما فیلمنامه اثر اشکال هایی دارد که نمی توان از آن ها چشم پوشی کرد.
«شیار ۱۴۳»، فیلم قبلی آبیار شخصیت محور بود با این حال داستان از رمق نمی افتاد و خط سیر اصلی خود را طی می کرد. فیلم جدید او«نفس»نیز شخصیت محور است اما متأسفانه درام، در قصه گویی به شدت ناتوان است. شاید بتوان هر سکانس از فیلم را به تنهایی، قابل قبول دانست زیرا کار به لحاظ پرداخت، کارگردانی و بازیگری بی عیب و نقص است اما هنگامی که این سکانس ها گرد هم می آیند تا فیلم واحدی را تشکیل دهد آن گاه است که مخاطب با این پرسش مواجه می شود که گره اصلی درام چیست؟ نقاط اوج و فرودش، نقاط عطف و بحرانش کجایند؟ فیلم برای رساندن پیامش چه کار می کند؟
به نظر می رسد فیلمساز بیش از هر چیز به تم و لحن فیلمش توجه داشته است و عنصر«خاطره»و«گذشته»حرف اصلی را در فیلم او می زنند. او به گذشته همه انسان های هم نسلش بازگشته است، بنابراین احتمالاً هم نسلان فیلمساز یا لااقل آنهایی که در آن برهه زندگی کرده اند خواهند توانست با بسیاری از بخش های کار ارتباط برقرار کنند اما آنها هم خواهند پذیرفت که این عناصر بی هیچ کارکرد اساسی در پیشبرد درام در دل آن جای گرفته اند و نقش موثری را در آن ایفا نمی کنند.
فیلم به شدت کشدار است.«شیار ۱۴۳»نیز به لحاظ زمانی طولانی بود اما ریتم کندی نداشت. فیلم دچار سکته نمی شد و با این که در هر دو فیلم شاهد برهه های زمانی مختلف هستیم در«شیار»گره خوردن موقعیت های زمانی به یکدیگر تلطیف شده و باورپذیر بود حال آن که در«نفس»گویا قرار است مستندی درباره تاریخ ایران در برههی مدنظر کارگردان ببینیم که جهشهای زمانیاش خوب به هم چفتوبست نشدهاند.
به باور من تا جایی که فیلم درگیر مسئله انقلاب و جنگ تحمیلی نشده بود فضای باورپذیرتری داشت. حتا آن خانه روستایی دورافتاده و موقعیت زندگیِ خانواده بهار، برای مخاطب قابل قبول بود اما صحنه های مربوط به انقلاب و تظاهرات و…بر دل فیلم نمی نشیند و کارگردان علیرغم تلاشش در بازنمایی این صحنه ها نتوانسته موفق باشد. بخش های مربوط به جنگ بهتر از انقلاب از آب درآمده اند اما باز هم به پای بخش اول فیلم نمی رسند.
فیلم بازی های خوبی دارد و شاید اصلی ترین برگ برنده اش همین بازی ها باشند. بازی درخشانِ پانته آ پناهی ها در قالب نقشی بسیار دشوار از مثبت ترین بخش های فیلم است و البته انتخاب بازیگری در سن و سال او برای نقشی که حداقل ۳۰ سال از او بزرگتر است ریسک بزرگی بوده که برای آبیار با موفقیت تمام شده است. مهران احمدی مثل همیشه در قالب نقش فرورفته و بازی بسیاری درخشانی دارد. شبنم مقدمی دیگر دارد به استاد ایفای نقش های بسیار کوتاه اما تأثیرگذار بدل می شود؛ حضور تک سکانسی اما موثرش در فیلم با آن لهجه خوب و باورپذیر و حرص هایی که از بابت زندگی فروپاشیده اش می خورد از دیگر نکات مثبت فیلم آبیار است و اما بازیگر نقش بهار، شاید بار اصلی فیلم را بر دوش می کشد. نمی توان منکر سختی کار آبیار شد. اگر او در«شیار ۱۴۳»چند بازیگر حرفه ای را در اختیار داشت حالا بار اصلی فیلم او بر دوش یک دختربچه ۷-۸ ساله است که باید در قالب نقشی دشوار فرو رود و علاوه بر کنش های بیرونی بحران های درونی دخترک را نیز به تصویر درآورد و ساره موسوی از پس این امر خطیر به خوبی برآمده است و چه خوب می شود اگر داوران امسال به حضور هنرمندان خردسال توجه بیشتری نشان دهند و بازی این بازیگر کودک را نادیده نگیرند.
اما اشاره ای کوتاه هم به سکانس نهایی فیلم داشته باشم؛ سکانسی که قرار است دلخراش باشد و تأثیرگذار اما آن قدر که باید تحت تأثیر قرارم نداد. بله، فیلمساز هدف والایی از تمام کردن فیلمش به این شکل داشته است و آن یادآوری تلخی جنگ و تبعات آن بر زندگی آدم هاییست که با امید و رویا زندگی می کنند اما این سکانس بر چنین فیلمی نمی نشیند و دلیلش شاید حال و هوای کودکانه فیلم، بازسازی فضای ذهنی کودک با بهره گیری از انیمیشن و فضاسازی متفاوت آن باشد که به شدت متفاوت از فیلم قبلی فیلمساز است و عنصر«مرگ»آن هم مرگ کودک نمی تواند در دل آن جا داشته باشد.
«نفس»نتوانست انتظاری را که از کارگردان«شیار ۱۴۳»داشتم برطرف کند.