نقد و تحلیل فیلم «روز گرانهاگ(روز دوم فوریه)» ساخته هارولد رامیس
مجتبی پورمحسن : فیلم «روز گرانهاگ(روز دوم فوریه)» محصول سال ۱۹۹۳ است. فیلمی که باعث شهرت کارگردانش شد. یک کمدی جذاب که تفاوت هایی اساسی با کمدی های رایج دارد. فیلم براساس یک...
25 آذر 1395
فیلم «روز گرانهاگ(روز دوم فوریه)» محصول سال ۱۹۹۳ است. فیلمی که باعث شهرت کارگردانش شد. یک کمدی جذاب که تفاوت هایی اساسی با کمدی های رایج دارد. فیلم براساس یک ایده جذاب شکل می گیرد و ۱۰۱ دقیقه (در ایران حدود ۷۵ دقیقه) ادامه می یابد بدون آنکه تماشاگر را خسته کند. فیلم داستان هواشناسی اهل فیلادلفیا به نام «فیل» است که با نارضایتی به شهر پانکستاونی می رود تا از آنجا مراسم روز دوم فوریه را گزارش کند. در این مراسم که عده زیادی در آن شرکت می کنند موش خرمایی به نام فیل از سوراخ بیرون می آید و باعث می شود که زمستان شش ماه تمدید شود. گزارش برنامه با موفقیت انجام می شود اما وقتی فیل و تهیه کننده و فیلمبردار برنامه قصد دارند به فیلادلفیا برگردند گرفتار کولاک می شوند و مجبور می شوند به شهر کوچک پانکستاونی برگردند. اما فیل صبح روز بعد که از خواب بیدار می شود باز هم دوم فوریه است. روز بعد هم همینطور و...در فیلم بیل موری، مک راول، کریس الیوت، استفن توبولوفسکی، برایان دویل موری و... بازی می کنند. بازی بیل موری در فیلم بسیار برجسته است. در ابتدا قرار بود به جای موری، تام هنکس نقش فیل کانرز را بازی کند اما به اعتقاد رامیس قیافه هنکس بیش از حد جذاب بود. فیلمنامه فیلم را هارولد رامیس و دنی رابین براساس رمانی نوشته دنی رابین نوشته اند.فیلم «روز گرانهاگ» جوایز متعددی دریافت کرد. جایزه بهترین بازیگر نقش زن از جشنواره ساترن، جایزه بهترین فیلمنامه از بافتا و جایزه بهترین کمدی از جشنواره فیلم های کمدی انگلیس از جمله جوایزی است که به این فیلم تعلق گرفته است.
«من همیشه ادعا می کنم که نویسنده نود درصد کار کارگردان را انجام می دهد.» هارولد رامیس
• درباره کارگردان هارولد رامیس بازیگر و کارگردان آمریکایی ۲۱ نوامبر سال ۱۹۴۶ در شیکاگو به دنیا آمد. همکاری او با گروه بازیگران «سکنه سیتی» باعث شد که بعضی ها گمان کنند که او کانادایی است. رامیس پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه واشینگتن در سنت لوییس میسوری به عنوان مسئول صفحه طنز مجله «پلی بوی» کار کرد. پس از آن نیز در چند نمایش فکاهی برادوی به ایفای نقش پرداخت.او یک گروه کمدی داشت که علاوه بر خودش، جان بلوشی، گیلدا رادنر و بیل موری را شامل می شد.در سال ۱۹۷۵ وقتی کمپانی دورن مایکلز از او برای کار دعوت نکرد رامیس استعدادش را صرف نوشتن کرد و فیلمنامه «خانه حیوان» را نوشت. او در سال ۱۹۸۱ نیز فیلمنامه فیلم «علامت ها» را نوشت اما عمده شهرت خود را در عرصه نوشتن فیلمنامه مدیون کمدی های «گوست باسترز» است.رامیس در هر دو قسمت گوست باسترز بازی هم کرد. اگرچه تا پیش از ساختن فیلم «روز گرانهاگ»، رامیس تجربه کارگردانی نیز داشت اما او عمده شهرتش را به عنوان کارگردانی صاحب سبک با همین فیلم به دست آورد. رامیس روز گرانهاگ را در سال ۱۹۹۳ ساخت. فیلمی که در گیشه شکست خورد اما مورد استقبال منتقدین قرار گرفت و پس از مدتی به یک باره نسخه ویدیویی این فیلم بسیار پرفروش شد. این فیلم را بهترین کمدی سینمای دهه نود میلادی می دانند. در عین حال «روز گرانهاگ» از فیلم های برجسته تاریخ سینما نیز محسوب می شود. دو سال بعد او فیلم «استوارت خانواده اش را نجات می دهد» را ساخت. این فیلم چندان مورد توجه تماشاگران قرار نگرفت.در سال ۱۹۹۶ هارولد رامیس فیلم «تکثیر» را با بازی مایکل کیتون ساخت. شاید تا پیش از این فیلم کسی تصورش را هم نمی کرد که کیتون بتواند در یک فیلم کمدی بازی کند. رامیس در سال ۱۹۹۹ «تحلیلش کن!» را ساخت که به فیلمی محبوب تبدیل شد. در این فیلم بیلی کریستال و رابرت دونیرو بازی می کردند. سال بعد او فیلم «مبهوت» را ساخت اما موفقیت قسمت اول «تحلیلش کن»، رامیس را واداشت که قسمت دوم این فیلم را در سال ۲۰۰۲ بسازد. اما فیلم به هیچ وجه نتوانست موفقیت فیلم اول را تکرار کند. منتقدین نه تنها از کارگردانی رامیس انتقاد کردند بلکه «تحلیلش کن» را نشانه ای آشکار از افول رابرت دونیرو، اعجوبه بازیگری، قلمداد کردند.هارولد رامیس در سال هایی که ستاره کمدی های درخشان سینما رو به افول است همچنان فیلم های درخشانی می سازد و می کوشد مثل کلاسیک ها کمدی بسازد.
• از زبان کارگردان با اشاره به مطلب چاپ شده در نیویورک تایمز درباره محبوبیت فیلم روز گرانهاگ در کلیسا: «اولش نامه هایی دریافت می کردم که در آن نوشته بودند: اوتو باید مسیحی باشد. چرا که فیلم روز گرانهاگ به زیبایی اعتقادات مسیحی را بیان می کند. بعد خاخام ها از جاهای مختلف تماس گرفتند و گفتند که فیلم را برای موعظه بعدی شان پیشنهاد کرده اند. و بودایی ها! خب می دانم که آنها هم فیلم را پسندیدند چون مادرزنم سی سال در مرکز مدیتیشن یک بودایی اقامت داشت. همسرم هم پنج سال را در این مرکز گذراند.» «هر چیزی که ما می بینیم پیام هایی پنهان دارد. بسیاری از پیام های وحشتناک از زیر رادار می آیند، از زیر پیام های مصرفی ناآگاهانه دهه پیام های غلط سیاسی...»«من روی لبه بین زندگی و کمدی زندگی می کنم و شاید کمدی وسیله محافظت من در مقابل نگاه کردن به تراژدی زندگی باشد. با کمدی زندگی را در تعادل می بینم. کمدی و تراژدی در کنار هم وجود دارد. نمی توان یکی را بدون آن یکی تصور کرد. من از آن دست آدم هایی هستم که اعتقاد دارم همه چیز می تواند خنده دار باشد به شرطی که از منظری کمیک به آن نگاه کنید.»«بهترین لحظات زندگی ام را می گذرانم وقتی با بازیگران واقعاً با استعداد کار می کنم و با مهربانی هر کاری که از دستم برمی آید برای کمک به آنها دریغ نمی کنم. البته اینطور نیست که مثلاً به رابرت دونیرو بگویم چه طور بازی کند اما می توانم حکایت هایی از زندگی خودم یا آدم های دیگری که می شناسم برایش حرف بزنم یا اطلاعاتی روانشناختی یا درکی از شخصیت را در اختیارش بگذارم. او تکنیک را دارد. اما می شود با متانت با یک بازیگر بحث کرد که گام هایش را آهسته تر بردارد یا مثلاً تمرکز بیشتری کند، سریع تر حرکت کند یا آهسته تر.»«یک روانشناس به من گفت فقط دو سئوال مهم هست که باید از خودت بپرسی اینکه واقعاً چه حسی داری؟ و واقعاً چه می خواهی؟ اگر به این دو سئوال جواب بدهی شاید بتوانی بر اختلالات روانی پیش رویت غلبه کنی.»«بیست وپنج سال است کارگردانی می کنم و فقط دو فیلم ساخته ام چون دوست دارم با دقت کار کنم.»«وقتی یک منتقد درباره دستمزد یک بازیگر حرف می زند فکر می کنم اصلاً درباره فیلم صحبت نمی کند.»«اینکه کسی در کارش موفق شود یا شکست بخورد ریشه در دوران کودکی اش دارد.»«آیا آدم ها عوض می شوند؟ آیا ممکن است کسی که در تمام زندگی اش رفتاری اجتماعی از خود بروز داده به یک باره ۱۸۰ درجه تغییر کند.»
• تحلیل فیلم توسط میهمانان میهمانان این هفته برنامه سینما چهار دو فیلمنامه نویس مینو فرشچی و سعید شاپوری بودند که به نقد و بررسی فیلم پرداختند. در ابتدا مینو فرشچی به معرفی کارگردان و فیلم روز گرانهاگ پرداخت و گفت: فیلم روز گرانهاگ در سال ۱۹۹۳ ساخته شد و فیلمی است که به عنوان هفتمین فیلم برتر تاریخ سینمای کمدی و سی وهفتمین فیلم برتر تاریخ سینما انتخاب شده است. فیلم اگرچه از نظر تجاری شکست خورد اما در شبکه ویدیویی فروش خوبی داشت و همچنان هم مورد استقبال قرار می گیرد. هارولد رامیس مجری برنامه های فکاهی در برادوی بوده است. او نگاه غم آلود فرانک کاپرا را به نگاهی مفرح تبدیل کرده است. او سریال های تلویزیونی زیادی نوشته است و به عنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان سابقه درخشانی دارد.سعید شاپور نیز حرف هایش را اینچنین آغاز کرد: اولین چیزی که با دیدن این فیلم به نظرم آمد این بود که چه چیزی باعث می شود به چیزی بخندیم. یکی از مهمترین موقعیت هایی که در این فیلم هم به آن اشاره می شود وقتی است که یک اتفاق غیرارادی رخ می دهد و ما می خندیم. یکی از دلایل دیگری که باعث خنده می شود زمانی است که اتفاقی می افتد ولی فیزیک ما نمی تواند خودش را با آن اتفاق تطبیق دهد. به این فیلم هم که دقت کنیم این دو دلیل در کمدی شدن آن نقش دارد. یک بحث مهمی درباره زندگی وجود دارد اینکه زندگی و لحظات آن تکرار نمی شود و عملاً به قول بزرگی دگرگون نشدن زندگی به معنای زندگی نکردن است یا به قول بزرگانی که فرمودند مومنی که دو روزش مثل هم باشد ضرر کرده است. اگر از این زاویه به فیلم نگاه کنیم به خنده دار بودن زندگی می رسیم.وقتی اساس زندگی بر عدم تکرار است زمانی که زندگی به تکرار می رسد خنده دار می شود. چیزی که در این فیلم اتفاق می افتد. زندگی قرار نیست تکراری باشد اما عملاً تکراری می شود. زندگی روند رو به جلو دارد. زمان، زمان فیزیکی است ولی یک جا قطع می شود. و این قطع زمان وضعیتی بحرانی به وجود می آورد که در واقع این بحران اساس درام است. این قطع شدن زمان و تکرار، کمیک است.در ادامه فرشچی گفت: شاید تا قبل از اینکه فیلم را ببینم فکر نمی کردم فیلمی تا این حد کمدی، محتوایی مذهبی داشته باشد. به نظر من فیلم «روز گرانهاگ» فیلمی معناگرا است. اگرچه این اتفاق در عالم واقع برای کسی رخ نمی دهد اما یکجوری آدم را به فکر وا می دارد. در فیلم می بینیم که این آدم (فیل) به یک تحلیل متفاوت از خودش دست پیدا می کند.این باعث می شود که مخاطب فیلم هم تعمق کند و به تمرین دوست داشتن فکر کند. سازندگان فیلم، آن را فیلمی تخیلی، عشقی، کمدی دانسته اند اما از این زاویه اگر به فیلم نگاه کنیم، «روز گرانهاگ» فیلمی معناگرا هم هست.سعید شاپوری با اشاره به سوژه اصلی فیلم گفت: محتوای اصلی این فیلم، یعنی تکراری بودن را در جاهای دیگر هم دیده ایم. روزمرگی، تکرار زندگی و یکنواخت بودن را در آثار دیگر در عرصه نمایش و سینما دیده ایم. اما یک تفاوت بارز بین این فیلم و آن آثار وجود دارد. فرضاً در نمایشنامه های ساموئل بکت چنین نگاهی به زندگی وجود دارد. مثلاً در نمایش در انتظار گودو، این تکرار زندگی مرور می شود.در نمایشنامه های بکت یکنواختی و کسالت زندگی با همان کسالت و یکنواختی نشان داده می شود. اما در این فیلم برعکس است. یعنی کسالت و یکنواختی زندگی به صورت مفرح و شاد نمایش داده می شود. مفرح بودن فیلم کمک می کند تا تماشاگر تا پایان فیلم به تماشایش بنشیند. چرا که پس از پایان فیلم است که تازه می فهمیم چه چیزهایی پشت این اتفاق های کمیک وجود دارد. در فیلمی از کاپرا به نام «قرارداد با آدمکش» آدمی در زندگی روزمره گرفتار شده بود و هدفی برای زندگی نداشت. برای رهایی از این وضعیت سعی می کند خودش را از بین ببرد و چند بار اقدام به خودکشی می کند اما چون موفق نمی شود با یک آدمکش حرفه ای قرارداد می بندد که بیاید او را بکشد. منتها در حالی که هر لحظه ممکن است کشته شود عاشق می شود. بعد از این، جریان تغییر می کند. دیگر نمی خواهد بمیرد.این تغییر موقعیت بسیار جذاب است. در فیلم «روز گرانهاگ» نیز همین وضعیت اتفاق می افتد.دیگر میهمان برنامه گفت: بیل موری که نقش فیل کانرز را در فیلم بازی می کند مشهور به تلخ بودن است. چهره اش همیشه در هم است. اما او اینجا بسیار خوب بازی می کند و می تواند ما را بخنداند. او در ادامه گفت: در این فیلم، مسئله تکرار مفرح و کمدی به نظر می رسد. فیلم به جایی می رسد که فیل کانرز صاحب روز و عمر خودش هم نیست. همین مسئله باعث می شود که به فیلم بخندیم. کارگردان فیلم به نکته جالبی اشاره کرده بود. او گفته بود وقتی داشتم فیلمنامه را می نوشتم تصور می کردم این تکرار ده ها هزار سال طول بکشد.شاپوری نیز گفت: با توجه به اینکه تکرارها تفاوت هایی با تکرارهایی دارد که معمولاً در فیلم ها دنبال می شود من فکر می کنم که باز هم ساختار کلاسیک سه پرده ای روایتی را در این فیلم می شود دید. به رغم اینکه مکان داستان محدود است زمان خاصی است اما با این حال همان ساختار را دنبال می کند.
• تحلیل فیلم فیلم «روز گرانهاگ» (افسانه روز دوم فوریه) که باعث شهرت هارولد رامیس شد قابل تقلیل به هیچ یک از ژانرهای شناخته شده نیست. این فیلم اگرچه فیلمی کمدی محسوب می شود اما ساختارش شبیه نمایش های پارودی است. هرچند پارودی نیز زیرمجموعه کمدی است اما تفاوت های اساسی با تعریف کمدی در عالم سینما دارد. فیلم داستان هواشناسی به نام فیل کانرز است که برای گزارش مراسم روز دوم فوریه به شهری کوچک می رود. او که برای چهارمین سال پیاپی، گزارش این مراسم را برعهده دارد علاقه چندانی به حضور در آن شهر ندارد. چهارمین حضور فیل در مراسم، اولین همکاری او با ریتا، تهیه کننده جوان است. فیل از همان لحظه ای که وارد شهر می شود به بازگشت فکر می کند. مراسم برگزار می شود، موش خرما اعلام می کند که زمستان شش هفته تمدید شده و بهار امسال ۲۱ مارس آغاز می شود! فیل به همراه لری و ریتا می خواهند برگردند اما جاده به دلیل کولاک بسته می شود و آنها مجبور می شوند یک روز دیگر را در پانکستاونی بگذرانند. هسته اصلی درام فیلم از همین جا شکل می گیرد. فیل صبح که از خواب بیدار می شود می بیند که خبری از کولاک نیست و روزی ابری در پیش است. او وقتی از اتاق خارج می شود ناگهان خود را در موقعیتی کمیک می یابد. همه چیز در حال تکرار است. فیل اول فکر می کند دارد خواب می بیند. پس از اینکه می پذیرد واقعاً روز برای او تکرار می شود سعی می کند از آن موقعیت خلاص شود. روزها برای فیل خسته کننده شده اند. او این تکرار را حس می کند اما هیچ یک از اطرافیان او چنین وضعیتی را درک نمی کنند. فیلم کمدی «افسانه روز دوم فوریه» براساس یک ایده بکر شکل گرفته است اما تجربه نشان داده یک ایده بکر در داستان یک کارگردان ممکن است دو سرنوشت متفاوت پیدا کند؛ یا کارگردان شیفته ایده اش می شود و از ساخت فیلمی جذاب باز می ماند و یا اینکه فیلم را با همان جذابیت ایده فیلم می سازد. این مورد دوم کمتر اتفاق می افتد. فیلم روز گرانهاگ یکی از همین شاهکارها است. فیلم علیرغم اینکه کمدی است مسئله ای هستی شناسانه را مطرح می کند. فیلم در موقعیتی خنده دار شکل می گیرد اما در ادامه با شتابی حساب شده دنیای معنایی اش گسترش می یابد و سئوالاتی را درباره هستی مطرح می سازد. جالب است که پس از اینکه فیل کانرز به موقعیتی که در آن گرفتار شده عادت می کند موقعیت برای تماشاگر هم تقریباً عادی به نظر می رسد. در آوردن این موقعیت طبیعی از پس وضعیتی مضحک کار مهمی است که هارولد رامیس در این فیلم نشان می دهد. تکراری که فیل دچارش شده کمابیش در زندگی همه آدم ها وجود دارد. تماشاگر با تعمق در فیلم ناگهان درمی یابد که موقعیت بغرنج فیل، موقعیت چندان ناآشنایی نیست. فیل هر روز - که روز دوم فوریه است - از خواب بیدار می شود و به شکل تکراری صبحانه می خورد، گدایی را می بیند و از کنارش رد می شود و... آیا این وضعیت فقط نتیجه تکرار روز دوم فوریه است؟ آیا تماشاگران فیلم تا حدودی دچار همین تکرار نیستند؟ پس از اینکه فیل با تکرار روزها کنار می آید سعی می کند خودش را بکشد. اما مرگ نیز به او پشت کرده است. فیل با ماشین توی دره می افتد، خودش را از بالای ساختمان به زمین پرت می کند اما روز تکراری او تمام شدنی نیست. فیلم در این قسمت ها به شدت به زندگی روزمره نزدیک می شود تا جایی که تماشاگر فیلم دیگر فکر نمی کند که دارد زندگی فیل کانرز را می بیند. «روز گرانهاگ» آینه تمام قد زندگی بشر امروز است. زندگی سرشار از یکنواختی و تکرار که انسان توان رهایی از آن را ندارد اما آیا گریزی از این وضعیت وجود ندارد؟ فیل وضعیت خود را می پذیرد و می کوشد با دستاویزهایی نظیر عشق این موقعیت را برای خود تحمل پذیر کند. او از پس تکرارهای هرروزه نکات جالبی را بیرون می کشد. وقتی هر روز از کنار یک گدا می گذرد و اعتنایی به او نمی کند چرا برای یک بار به او کمک نکند؟
فیلم البته به بیانیه ای شعاری تبدیل نمی شود چرا که وقتی که فیل می خواهد از این تکرارها برای اصلاح کارهایش کمک بگیرد با شکست مواجه می شود. رستگاری فیل فقط در پذیرفتن کامل موقعیت بغرنج او نهفته است. انگار ماموریت فیل این است که آینه ای از جهان امروز را در فیلم خلق کند. در پایان فیلم موقعیت عجیب و غریبی که فیل گرفتارش شده طبیعی جلوه می کند.هنر هارولد رامیس در فیلم «روز گرانهاگ» اجتناب از هدایت فیلم به سمت یک کمدی سبک است. در فیلم طنز دیالوگ ها فقط برای خنداندن مخاطب نیست. پشت تمام طنزها نگاهی انتقادی نهفته است. ند، دوست دوران دبیرستان فیل برای توجیه بیمه عمر مقدمه ای بسیار کوتاه می گوید: «آدم ها به دنیا می آیند، زندگی می کنند، می میرند.» تکراری که فیل به آن دچار است در این دیالوگ دیده می شود. در جایی دیگر فیل پس از اینکه بچه ای را که در حال افتادن از درخت است نجات می دهد و وقتی بچه از او تشکر می کند به او می گوید: فردا هم که تو اینجا قرار است بیفتی آن وقت می دانم چه کار کنم. نگاه طنز آمیخته با فلسفه هستی شناسانه فیلم در فیلمبرداری فیلم نیز دنبال می شود. در فیلم غالباً با مدیوم شات هایی مواجه هستیم که فیلم را نه اثری به خودی خود درونگرا و نه اجتماعی نشان می دهد. تکرار روز دوم فوریه نیز در فیلمبرداری صرفاً با تکرار صحنه های از قبل گرفته شده نمایش داده می شود. در تکرار صحنه ها تغییراتی جزیی دیده می شود. تغییراتی که باعث می شود تکرارهایی که برای فیل اتفاق می افتد قابل تعمیم به زندگی بشری نیز باشد. دیگر اینکه نمی دانم درباره فیلمی که یک چهارم آن در پخش از سینما چهار سانسور شده چه چیزی می شود گفت که پس از تماشای نسخه کاملی از فیلم احتمالاً اشتباه از کار در نیاید.
«فیل» (مورای)، گزارشگر هواشناسی تلویزیونی اهل «فیلادلفیا» با نارضایتی به شهر کوچکی می رود تا مراسم سالانه ی روز معروف دوم فوریه را پوشش دهد. صبح روز بعد از خواب بیدار می شود و در می یابد که بار دیگر دوم فوریه است. این اتفاق مرتبا در روزهای بعد هم رخ می دهد...