به ازای هر نفری که با دعوت شما در منظوم ثبتنام میکنند 20 امتیاز میگیرید.
لینک دعوت:
!”مهاجرت میکنم، پس روشنفکرم؟!” یا “روشنفکرم، پس مهاجرت میکنم؟!” هیچکدام. روشنفکر هیچ مبنا و بن مایهای ندارد جز تکیه و تکثیر فیلمهای قبلی خودش؛ شمال و مهاجرت و … و دلیل رو به افول بودن هنر فعلی هم همین است. نه علتها را میفهمند و نه معلولها را.
«خسرو معصومی»، فیلم اولی نیست، پر پروازو باد در علفزار میپیچد ورسم عاشقکشی و… را در دهههای مختلف ساخته است؛ یک شمال و یک جنایتِ ناشی از رقابت عشقی! خسرو معصومی سینما را معمولی و عادی فهمیده است، ایده سرگرمیِ کِش آمده و برآمده از کلیشههای زورکی و اذیت کننده. فیلم کار کثیف، سبک شخصی است که نه فیلمفارسی است و نه نئورئالیسم؛ تلفیقی است از جدایی نادر از سیمین و فیلمهای «کیارستمی» که حتی از ادبیات هم میگریزد.
این سینما بههیچعنوان سینمای ملی محسوب نمیشود زیرا مهاجرت، ایده جدیدی نیست، مال ایران هم نیست! هرسال، پاکستان و افغانستان و ترکیه و هند و ارمنستان و…. فیلم درباره آن یا برای آن میسازند. به کجا و به چیز تکیه کردهاند این سینماگرانِ کلاه برِه، که دیگر، سودای گیشه را از سر گذرانده و با علم به اینکه فیلمشان زمین میخورد، اما جدی و محکم، ایدهای تکراری و ته کشیده و رمقش رفته خود را میسازند؟! نگران گیشه نباید بود، نگران ته کشیدن ایدهها و خلاقیتها باید بود که فضا و تِم فیلمسازی خود را نمیتوانند عوض کنند و مدام به تکرار میفتند.
این سینما در حال خود تخریبی است و هیچ آوردهای ندارد و به پلک زدنی، بنای درست نشده، ویران میشود؛ همانگونه که پایان فیلم کار کثیف، ثمره ماشین مهاجرت، در کمال مسخرگی و ناکامی، غرق و نابودی بود!