احسان تحویلیان : هنوز خاطره آن طوفان دیجیتالی ای که در واپسین ماه های قرن بیستم براه افتاد را از یاد نبرده ایم. ماتریکس با وجود قدمت یک دهه ای آن، در دورانی...
16 آذر 1395
هنوز خاطره آن طوفان دیجیتالی ای که در واپسین ماه های قرن بیستم براه افتاد را از یاد نبرده ایم. ماتریکس با وجود قدمت یک دهه ای آن، در دورانی که فیلم های تجاری به سرعت و یکی پس از دیگری از مد می افتند، هنوز اثری در خور ستایش است. ماتریکس یک فیلم هالیوودی تمام عیار با مشخصه های عمومی اما در عین حال منحصر بفرد است. بدون اغراق می توان گفت که ماتریکس از بیاد ماندنی ترین فیلم های پست مدرن سینما است. عوامل حرفه ای، گرافیک بسیار خوب و میخکوب کننده (این صفت بیشتر برای بازی های کامپیتری اطلاق می شود)، فلسفه ای دهان پرکن، فیلمنامه ای بسیار سنجیده (و البته نه خیلی خوب)، تشکیل یک فیلم هالیوودی درجه یک و پولساز را می دهد که نامش ماتریکس است. اما فعلا با هیچ یک از این موارد کاری نداریم. بلکه هدف از این نوشتار، کنار زدن این همه زرق وبرق و عریان کردن اسکلت و چهار چوب این فیلم است.
اگر بخواهیم ماتریکس را به شیوه های معمول تعریف کنیم، فارغ از بحث های دینی و یا مادی گرایی، فیلمی است درباره نبرد دیرینه انسان و ماشین که از فرط بازگو شدن دیگر نخ نما شده. ولی تماشاگر امروز، هنگام روبرو شدن با این محصول دیجیتالی و پر زرق وبرق – به رسم فرهنگ همه محصولات دیجیتالی اعم از Mp3 Player تا مسواک برقی که فکر می کنیم جدید ترینشان را در اختیار داریم – فکر می کند که ماتریکس چیزی جدید و کشفی تازه است که البته بازهم اشتباه تصور می کند. اگر با نظریه های آلدوس هاکسلی (کتاب “دنیای قشنگ نو”) و جرج ارول (کتاب “۱۹۸۴″) ویا افکار لاهوت گرای (گنوستیک) دکارت ویا فرضیه “مغز در ظرف آزمایشگاه” جاناتان دنسی آشنا باشیم، ماتریکس به تنهایی دیگر حرفی برای گفتن ندارد. در ماتریکس صحبت همان صحبتهای گذشته و فلسفه و نظریه درست مثل قبل دست نخورده باقی مانده. اینکه آنچه میپنداریم، مجازی بیش نیست و آنچه به عنوان حقیقت می شناختیم برنامه ای از پیش تعین شده است، بخودی خود افکاری عمیق و حرف هایی دهان پر کن است و روا هم نیست که اینگونه درموردش نظر دهیم. اما فعلا بحث ما بر روی زاویه های دیگری از ماتریکس است، دو مطلبی که کمتر بدان اشاره شده و یا حقیر کمتر به آن برخورد کرده ام.
اول: نقد دیجیتال
ماتریکس با داشتن ساختار و فلسفه ی منحصر بفردی که دارد، در عین حال یکی از متناقض ترین آثار سینمایست که تا بحال منت ادعایش را کشیده ایم. کلامم را بطور دیگری می گویم: فیلم ماتریکس، همان گونه که همگان مطلع هستند از نظر جلوه های کامپیوتری و از نظر کارماده دیجیتالی، فیلمی بزرگ و بدیع است. البته نه اینکه جدید باشد بلکه تلفیق دستاورد های قبلی (پرده سبز + کابل + زمان گلوله یا Bullet Time + …) است که به شکلی دقیق و منسجم در کنارهم به کار رفته است. اما درست در همین جا نکته ای ظریف خودنمایی می کند: مگر نه اینکه ماتریکس نقدی است بر زندگی امروزی؟ و مگر نه اینکه دهکده دیجیتالی و استعمار انسان با وسایل روزمره دیجیتالی بلای جانش شده؟ اما پس خود ماتریکس هم که یک اثر تماما دیجیتال است!. کاملا دیجیتالی، بگونه ایکه اگر خالقان فیلم از همین ابزار دیجیتالی استفاده نمی کردند، امکان ساخت چنین فیلمی وجود نداشت.
دوم: نقد حقیقت
ماتریکس از بعد فلسفی و ادعاهایش فیلمی است در نقد حقیقت و یا زندگی روزمره ای که به عنوان حقیقت ممکن است به خوردمان بدهند. ماتریکس می گوید هرچه می بینید – زشت و زیبا – همگی رخداد هایی تماشاییست که خالقی نامعلوم برای ما انسانها ترتیب داده است. ماتریکس ادعا دارد زندگی، نمایشی (Show) بیش نیست که به نام حقیقت به ما انسانها غالب شده و هر لحظه از جلو چشمانمان در حال عبور است. البته حالت خفن ترش این است که این شو برای سرگرمی مردمی دیگر از جهان طراحی و در حال پخش از تلویزیون است. درست مانند آنچه در فیلم نمایش ترومن | Truman Show شاهد بودیم. پس میبینیم که ماتریکس آنچنان هم از نظر ادعا قوی و جدید نیست و نسبت به مثالی که عرض شد، همانند ماری زهر گرفته می ماند. اما درست در همینجا ماتریکس فلسفه خود را نقض می کند. ماتریکس، خود یک اثر تماشایی و پولساز است. اثری که پتانسیل ساخته شدن دو قسمت دیگر را داشت. تاکیدم بر روی دو قسمت دنباله بدین خاطر است که بعد از ساخته شدن قسمت اول ماتریکس، کمپانی سازنده برآوردی مثبتی بر ساختن قسمت بعدی داشت. اما پس از ساخته شدن قسمت دوم، متوجه طولانی بودن آن شدند و همان قسمت دوم را نیز به دو قسمت تقسیم کردند و به فاصله کوتاهی نمایش دادند. حتی اگر ماتریکس دارای همان یک قسمت اول هم بود، باز هم فلسفه اش می لنگید و یا به قول دیالوگ های مسعود کیمیایی سی جایش سوراخ است و در ته چشم هایش می بینیم که کلم خورد می کند. این اثر تماشایی، خود یکی از محصولات چند صد میلیون دلاری سینماست که ادعای نقد زرق و برق و زندگی مادی مصرفی را دارد. زندگی ایکه در جهت نمایش و پوششی برای حقیقت است. ماتریکس نقد زندگی تماما نمایشی و سرگرم کنند است ولی خود نیز یک اثر کاملا تماشایی و پر زرق وبرق است.
به نظر من جداً جالب است، فیلمی بزرگ و منسجم، که دم از فلسفه و حتی عرفان (بله عرفان، و چه زیبا و هوشمند) هم می زند، آنچنان متکبرانه، مانند ستونی مستحکم و تخریب ناشدنی، بر پایه های تناقض بنا شده است. بیاد داشته باشیم، جهانی که ماتریکس ترسیم می کند و دنیایی که چون سرابی نمایش می دهد و اذهان سر ریز شده از برنامه های کامپیوتری؛ نمادهایی معمولی و مرسوم دنیای پست مدرن است. اما آنچه ماتریکس را جذاب و واقعا پست مدرن می کند، خود ماتریکس است که بر پایه تناقض شکل گرفته است. در روزگار ما، انگار همه چیز امکان پذیر شده.
توماس ای. اندرسون مردی است که زندگی دوگانه ای دارد. در روز او یک برنامه نویس یک شرکت نرم افزاری است و شب ها هکری تحت عنوان نئو. نئو همیشه به دنبال فهمیدن حقیقت زندگی اش بوده است، اما حقیقت خارج از تصور اوست. او با یک هکر افسانه ای بنام مورفیوس که توسط دولت بعنوان تروریست شناخته شده، ارتباط برقرار می کند، و به همین خاطر تحت تعقیب پلیس قرار می گیرد. مورفیوس نئو را در دنیای واقعی بیدار می کند، یک سرزمین بایر و ویران، جایی که ذهن اکثر انسان ها توسط گونه ای از ماشین ها، در ماتریکس اسیر شده است. اکنون نئو باید بعنوان یک شورشی در دنیای ماشین ها به ماتریکس بازگردد و با مامورها مقابله کند، ابر برنامه های قدرتمند کامپیوتری ای که وظیفه دارند نئو و تمام شورش انسانی را سرکوب کنند.